- لدی (لَ دا)
نزد. (لغه فی لدن) قوله تعالی: و الفیا سیدها لدی الباب (قرآن 25/12). (منتهی الارب). نزدیک. (ترجمان القرآن جرجانی). عند. گاه.
- لدی الاحتیاج، گاه احتیاج. وقت نیاز.
- لدی الاختلاف، گاه بروز اختلاف.
- لدی الاقتضاء، گاه اقتضاء.
- لدی الامکان، در صورت امکان.
- لدی الباب، تا نزدیک در.
- لدی الحاجه، گاه حاجت. هنگام نیاز. وقت احتیاج.
- لدی الحصول، همینکه حاصل آمد.
- لدی الحضور، همینکه حاضر آمد.
- لدی الرؤیه، گاه رؤیت. بمحض رؤیت. بمحض دیدن.
- لدی الضروره، به گاه حاجت. گاه نیاز. بوقت نیازمندی.
- لدی الفرصه، هنگام فرصت.
- لدی الورود، گاه ورود. بمحض ورود. همینکه رسید. همینکه آمد. برسیدن. تا رسید. بورود. تا آمد. به آمدن.
- لدی الوصول، بمحض دریافت
- لدی الاحتیاج، گاه احتیاج. وقت نیاز.
- لدی الاختلاف، گاه بروز اختلاف.
- لدی الاقتضاء، گاه اقتضاء.
- لدی الامکان، در صورت امکان.
- لدی الباب، تا نزدیک در.
- لدی الحاجه، گاه حاجت. هنگام نیاز. وقت احتیاج.
- لدی الحصول، همینکه حاصل آمد.
- لدی الحضور، همینکه حاضر آمد.
- لدی الرؤیه، گاه رؤیت. بمحض رؤیت. بمحض دیدن.
- لدی الضروره، به گاه حاجت. گاه نیاز. بوقت نیازمندی.
- لدی الفرصه، هنگام فرصت.
- لدی الورود، گاه ورود. بمحض ورود. همینکه رسید. همینکه آمد. برسیدن. تا رسید. بورود. تا آمد. به آمدن.
- لدی الوصول، بمحض دریافت
