نرم از هر چیزی. ج، لدان، لدن. (منتهی الارب). مقابل صلب است چنانکه لین مقابل خشن است. رجوع به صلب شود. - رمح لدن، نیزۀ نرم و لغزان. (منتهی الارب). - لدن الخلیقه، لین العریکه
نرم از هر چیزی. ج، لِدان، لُدُن. (منتهی الارب). مقابل صلب است چنانکه لین مقابل خشن است. رجوع به صلب شود. - رمح لدن، نیزۀ نرم و لغزان. (منتهی الارب). - لدن الخلیقه، لین العریکه
نرمتر. قیاساً میتوان آن رااسم تفضیل از لدانه دانست: و المرعز، الدن من الصوف لکنه اقل حراره. (مفردات ابن البیطار). مرعزی ثیابه حاره رطبه الدن من الصوف... (مفردات ابن البیطار)
نرمتر. قیاساً میتوان آن رااسم تفضیل از لَدانَه دانست: و المرعز، الدن من الصوف لکنه اقل حراره. (مفردات ابن البیطار). مرعزی ثیابه حاره رطبه الدن من الصوف... (مفردات ابن البیطار)
منسوب به لدن. فطری. جبلی. آنچه کسی را بدون سعی او و کوشش غیر، محض بفضل خویش از نزد خود حق تعالی عطا فرموده باشد یا بدون تعلیم غیر از نزد طبیعت ذهن او باشد و این منسوب است به لدن که به معنی نزد است. (غیاث) (آنندراج). - علم لدنی، علم که بنده را افتد بی واسطه ای و تنها به الهام خدای تعالی باشد: دل گفت مرا علم لدنی هوس است تعلیمم کن اگر ترا دسترس است. خیام. وخضر که موسی را علم لدنی خواست آموخت امام بود. (جهانگشای جوینی). وقوف عددی اول مرتبۀ علم لدنی است. (انیس الطالبین ص 63)
منسوب به لدُن. فطری. جبلی. آنچه کسی را بدون سعی او و کوشش غیر، محض بفضل خویش از نزد خود حق تعالی عطا فرموده باشد یا بدون تعلیم غیر از نزد طبیعت ذهن او باشد و این منسوب است به لدن که به معنی نزد است. (غیاث) (آنندراج). - علم لدنی، علم که بنده را افتد بی واسطه ای و تنها به الهام خدای تعالی باشد: دل گفت مرا علم لدنی هوس است تعلیمم کن اگر ترا دسترس است. خیام. وخضر که موسی را علم لدنی خواست آموخت امام بود. (جهانگشای جوینی). وقوف عددی اول مرتبۀ علم لدنی است. (انیس الطالبین ص 63)
عالم لدنیت. عالم الوهیت جهان لدنی: ... و اگر چ بهره من از عالم لدنیت علمی زیادت نیامدست... اما از علم آن قدر تخصیص یافته ام که از سوال و جواب او در نمانم
عالم لدنیت. عالم الوهیت جهان لدنی: ... و اگر چ بهره من از عالم لدنیت علمی زیادت نیامدست... اما از علم آن قدر تخصیص یافته ام که از سوال و جواب او در نمانم