جدول جو
جدول جو

معنی لداد - جستجوی لغت در جدول جو

لداد(لِ)
جمع واژۀ الدّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آداد
تصویر آداد
(پسرانه)
مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، خدای هوا، توفان و باران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شداد
تصویر شداد
(پسرانه)
نام فرزند عاد (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لباد
تصویر لباد
نمد مال، نمد فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حداد
تصویر حداد
پوشیدن لباس سیاه در مرگ کسی، جامۀ ماتم پوشیدن، لباس سیاهی که در مرگ کسی بر تن می کنند، جامۀ ماتم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباد
تصویر لباد
چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شداد
تصویر شداد
دشواری ها، محکم، استوار، شدید، پهلوانان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سداد
تصویر سداد
راست و درست بودن، به راه راست بودن، راستی و درستی در کردار و گفتار، راستی و درستی، استقامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حداد
تصویر حداد
آهنگر، آهن فروش، دربان، زندانبان
فرهنگ فارسی عمید
نام یکی از هفتاد تن مشایخ که از اسرائیل برای اعانت موسی برگزیده شدند، و بمعنی کسی است که خدا او را دوست دارد. (از قاموس کتاب مقدس). در قرآن کریم آمده: و اختار موسی قومه سبعین رجلاً لمیقاتنا (قرآن 155/7) ، یعنی موسی برای میقات، هفتاد تن از قوم خود برگزید، بگفتۀ صاحب قاموس مقدس، الدادیکی از آنان بوده است. و رجوع به کتاب مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کسی را دارو بیک سوی دهن فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). ریختن دارو بکرانۀ دهن کسی از دارودان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
در لجاج خصم را غلبه کردن. (تفسیر ابوالفتوح رازی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بداد
تصویر بداد
تک تک، پریشان، جنگ تن به تن، جدا جدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غداد
تصویر غداد
درد دژپیه (غده) گند درد، جمع غده، دژپیه ها گند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاد
تصویر لهاد
هکچه هکهک دم مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیاد
تصویر لیاد
اندک نا چیز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لده، همزادان همسالان جمع لده (کسی - بجز برادر و خواهر - که با شخص در یک زمان زاده شده و در یک مسکن بزرگ گردیده و هم شان او باشد همزادان همسنان: و باز جماعتی که خویشتن در محل لدات دارند اگر اندک نخوتی و تمردی اظهار کنند... در تقدیم و تعریک ایشان آن مبالغت رود که عزت و هیبت پادشاهی اقتضاکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لداغ
تصویر لداغ
خار تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدام
تصویر لدام
درز دوز پینه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدود
تصویر لدود
دارو که در کرانه های دهان ریزند، دشمن سر سخت، درد گلو
فرهنگ لغت هوشیار
نمد ساز جامه ای که در روزهای بارانی پوشند بارانی نمدین: دیدش و بشناختش چیزی نداد روز دیگر او بپوشیداز لباد. (مولوی لغ) چوبی که بر گردن گاو گردونه و گاو زراعت گذارند یوغ: کشاورز بر گاو بندد لباد ز گاو آهن و گاو جوید مراد. (نظامی آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قداد
تصویر قداد
موش خرما از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فداد
تصویر فداد
شباویز (مرغ حق) از پرندگان بلند آواز مرد، سنگین گام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدادت
تصویر لدادت
در لجاج خصم را غلبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداد
تصویر عداد
همتا، حریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رداد
تصویر رداد
باز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لداده
تصویر لداده
لدادت در فارسی: چیرگی وستارانه (لج بازانه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صداد
تصویر صداد
چادر چادر زنان
فرهنگ لغت هوشیار
سخت مشکل دشوار، قوی نیروند، فراوان بسیار، تند، جابر ظالم، جمع شداد اشداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سداد
تصویر سداد
راستی، درست شدن، درستی در کردار و گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداد
تصویر خداد
جمع خد، دیم ها رخساره ها
فرهنگ لغت هوشیار
منتها، غایت تیز چون کارد و شمشیر و امثال آن، مرد تیز فهم تیز چون کارد و شمشیر و امثال آن، مرد تیز فهم آهنگر آهنگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جداد
تصویر جداد
پارسی تازی گشته کراد جامه های کهنه پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداد
تصویر مداد
هر ماده ای که با آن چیز نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدادت
تصویر لدادت
((لِ دَ))
در لجاج بر خصم غلبه کردن
فرهنگ فارسی معین