جدول جو
جدول جو

معنی لخن - جستجوی لغت در جدول جو

لخن
بوی بد، بوی تن
تصویری از لخن
تصویر لخن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلخن
تصویر گلخن
آتشگاه حمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گلخن
تصویر گلخن
آتش خانۀ حمام، گولخ، گلخان، گولخن، تون، توشکان
فرهنگ فارسی عمید
آلت سنگ اندازی که از رسن دوتاه (پشمی یا ابریشمی) سازند و بدان سنگ اندازند. توضیح بعض استادان فلاخن را با من و گلشن قافیه کرده اند ازینرو بعضی فلاخن بضم خای معجمه - که مشهور است - خطا دانسته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلخن
تصویر گلخن
آتشخانه حمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلخن
تصویر گلخن
((~. خَ))
تون حمام، جای انداختن زباله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لخنیس
تصویر لخنیس
لیخنیس، گیاهی خودرو سمی با با گل های بنفش و غوزه ای شبیه غوزۀ خشخاش با دانه های سیاه و تلخ کوچک که در کشتزار جو و گندم می روید، هربنگ، هرّه، لیخنس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخنیس الاکلیه
تصویر لخنیس الاکلیه
یونانی تازی گشته خیری دشتی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخنیس الا کلیله
تصویر لخنیس الا کلیله
خیری صحرائی که مرادف باخزامی و یکی از گونه های شب بو است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحن
تصویر لحن
آهنگ، نوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لجن
تصویر لجن
لژن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لژن
تصویر لژن
لجن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخن
تصویر اخن
تودماغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخن
تصویر پخن
بانگ آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخن
تصویر بخن
دراز بالا بلند بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخن
تصویر سخن
خطاب، حرف، کلام
فرهنگ واژه فارسی سره
سختیدن سخت شدن، ستبرا، سختی -1 ستبر و سخت گردیدن ثخونت، ستبرنا ستبرا ستبری، قطر ضخامت کلفتی، غلظت، سختی، جمع ثخین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخن
تصویر دخن
ارزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخن
تصویر سخن
کلام، گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخن
تصویر شخن
خراش خلش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبن
تصویر لبن
شیر حیوان ماده، شیر زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعن
تصویر لعن
نفرین کردن، دشنام دادن، راندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکن
تصویر لکن
ولی، اما، لیکن، ولیکن، ولیک، لیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لشن
تصویر لشن
نرم و لیز، هموار، ساده، بی نقش و نگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لژن
تصویر لژن
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لدن
تصویر لدن
نزد، پیش، پیش کسی، در کنار یا برابر کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجن
تصویر لجن
گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخن
تصویر سخن
آنچه گفته شود، کلام، قول، نطق، بیان، گفتار
سخن پهلودار: کنایه از حرف گوشه دار و نیش دار، حرف کنایه آمیز که طعن یا دشنامی در آن باشد
سخن راندن: کنایه از سخن گفتن، نطق کردن
سخن گفتن: حرف زدن، گفتگو کردن
سخن سرد: کنایه از سخن بی مزه، ناگوار و ناخوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخت
تصویر لخت
جزء، حصه، تکه و پاره ای از چیزی
بی حال، بی حس
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه
لخت لخت: پاره پاره، تکه تکه، برای مثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳) کم کم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخم
تصویر لخم
گوشتی که چربی و استخوان نداشته باشد، گوشت خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لگن
تصویر لگن
ظرفی بزرگ و لبه دار از جنس پلاستیک، فلز و امثال آن، تشتی که در آن دست و صورت یا جامه می شویند
لگن خاصره: در علم زیست شناسی استخوان بندی شبیه لگن که در بدن انسان در انتهای ستون فقرات، زیر شکم و تهیگاه کمر قرار دارد، لگنچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لان
تصویر لان
گودال، مغاک
بی وفایی، برای مثال می آیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان / برکنده ای ز خشم دل از یار مهربان (مولوی - لغت نامه - لان)
بی حقیقتی
پسوند متصل به واژه به معنای محل فراوانی چیزی مثلاً نمک لان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحن
تصویر لحن
آواز خوش، جمع لحون، فحوای کلام، در موسیقی آهنگ کلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لین
تصویر لین
نرم، دارای حالت کوبیده، بیخته و آردمانند، مقابل سفت و سخت، ملایم، صاف، هموار، لطیف، آهسته و آرام، آسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخت
تصویر لخت
برهنه، عریان، ورت، رت، لاج، پتی، لچ، عور، تهک، اوروت، غوشت، عاری، متجرّد، معرّیٰ
لخت کردن: لباس های کسی را از تنش درآوردن، برهنه کردن، کنایه از غارت کردن اموال کسی
فرهنگ فارسی عمید