فارسی گویان به جای لحام تازی به کار برند کبد از آن مدح تو گویم درست گویم و راست مرا به کار نیاید سریشم و کبدا (دقیقی) کبید کفشیر از آن زر می برد استاد زر ساز که با کفشیر پیوندد به هم باز (امیر خسرو) گوشتالود، کشته کشته شده باگوشت پر گوشت فربه: لیکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم گوشت آلود را که بتازی لحیم گویندنه شحیم، چیزی که بدان ظرفهای مسی و برنجی را پیوند کنند جوش: بینداز کز ضعف تن این مقیم شودرخنه رنگ خود را لحیم. (ط هر وحید آنند. لغ)
فارسی گویان به جای لحام تازی به کار برند کبد از آن مدح تو گویم درست گویم و راست مرا به کار نیاید سریشم و کبدا (دقیقی) کبید کفشیر از آن زر می برد استاد زر ساز که با کفشیر پیوندد به هم باز (امیر خسرو) گوشتالود، کشته کشته شده باگوشت پر گوشت فربه: لیکن هر تنی این علاج برنتابد جز مردم گوشت آلود را که بتازی لحیم گویندنه شحیم، چیزی که بدان ظرفهای مسی و برنجی را پیوند کنند جوش: بینداز کز ضعف تن این مقیم شودرخنه رنگ خود را لحیم. (ط هر وحید آنند. لغ)
لحاف، روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج، برای مثال پذیره شده شورش جنگ را / لحیفی برافکنده شبرنگ را (نظامی۵ - ۹۷۶)
لحاف، روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج، برای مِثال پذیره شده شورش جنگ را / لحیفی برافکنده شبرنگ را (نظامی۵ - ۹۷۶)
نام اسپ پیامبر ص در هیچ یک از واژه نامه های تازه در دسترس دیده نشد در یکی از فرهنگ های فارسی ممال لحاف دانسته شده دواج پوشش ستور لحاف: پذیره شده شورش جنگ را لحیفی برافکند شبرنگ را (نظامی لغ)
نام اسپ پیامبر ص در هیچ یک از واژه نامه های تازه در دسترس دیده نشد در یکی از فرهنگ های فارسی ممال لحاف دانسته شده دواج پوشش ستور لحاف: پذیره شده شورش جنگ را لحیفی برافکند شبرنگ را (نظامی لغ)
گوشتی گوشتین لمتر منسوب به لحم گوشتی گوشتین. یا استسقای لحمی. آماسی است که پلکها و اطراف خصیتین و صورت و تن سفید و املس گردد، نوعی یاقوت و آن از لحاظ جودت دون ارجوانی است. یا فتق لحمی. توموری است که در نسج بیضه پدیدآید. توضیح در منتهی الارب در شرح فتق چنین آمده: بیماریی است که در پوست خایه پیدا گردد بانحلال پرده و کوفتگی و شکافتگی در آن و در آمدن جسم غریب که پیش از شکاف محصور بود دروی و در دنباله آن افزوده شده: این جسم اگر پیه است فتق ثربی گویند و اگر امعا است معوی و اگر ریح ریحی و اگر آب مائی واگر مادء غلیظ لحمی با توجه بانکه منظور از ماده غلیظ میتواند خود نسج بیضه باشد بنابر این منظور تومور نسج بیضه است
گوشتی گوشتین لمتر منسوب به لحم گوشتی گوشتین. یا استسقای لحمی. آماسی است که پلکها و اطراف خصیتین و صورت و تن سفید و املس گردد، نوعی یاقوت و آن از لحاظ جودت دون ارجوانی است. یا فتق لحمی. توموری است که در نسج بیضه پدیدآید. توضیح در منتهی الارب در شرح فتق چنین آمده: بیماریی است که در پوست خایه پیدا گردد بانحلال پرده و کوفتگی و شکافتگی در آن و در آمدن جسم غریب که پیش از شکاف محصور بود دروی و در دنباله آن افزوده شده: این جسم اگر پیه است فتق ثربی گویند و اگر امعا است معوی و اگر ریح ریحی و اگر آب مائی واگر مادء غلیظ لحمی با توجه بانکه منظور از ماده غلیظ میتواند خود نسج بیضه باشد بنابر این منظور تومور نسج بیضه است