جدول جو
جدول جو

معنی لحیجاء - جستجوی لغت در جدول جو

لحیجاء
(لُ حَ)
یمین ٌ لحیجاء، سوگندبی رجوع. بیع لحیجاء، بیع بی رجوع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احیاء
تصویر احیاء
رونق دادن، شب زنده داری کردن، شب را به عبادت گذراندن، در تشیع، هر یک از شب های نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان که در آن شب زنده داری و عبادت می کنند، شب قدر، در علم شیمی ترکیب شدن جسم با هیدروژن، در کشاورزی آباد کردن زمین کشاورزی، کنایه از بهبود بخشیدن حال یا وضع کسی یا چیزی، زنده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
حی ها، زندگان، جمع واژۀ حی
فرهنگ فارسی عمید
(عُ رَ)
معرفهً، موضعی است. (منتهی الارب). جایگاهی است، و ’ال’ بر آن داخل نگردد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه تبریز و مراغه میان اصفهان و خسروشاه در 22 هزارگزی تبریز
لغت نامه دهخدا
(لُ غَ)
چیستان. لغز. لغیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
موضعی است به نعمان الاراک. میان طائف و مکه گویند نام آن الهیماء است به مناسبت نام مردی موسوم به الهیماء که بدانجا کشته شد. (از معجم البلدان) ، یوم اللهیماء، جنگی میان عمرو بن الحرث بن تمیم بن سعد بن هذیل و عمرو بن عدی بن الدئل بن بکر بن عبدمناه. رجوع به عقد الفرید ج 6 صص 95-97 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام دهی جزء دهستان نیمور بخش حومه شهرستان محلات، واقع در هشت هزارگزی جنوب خاوری محلات و دوهزارگزی راه شوسۀ دلیجان به محلات کناررودخانه، معتدل دارای 510 سکنۀ شیعۀ فارسی زبان. آب آن از رود خانه لعل بارقم. محصول آن غلات، پنبه، صیفی، باغات میوه جات. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی. راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
نیمروز. (منتهی الارب). هاجره و نیمروز مخصوصاً در شدت گرما. (از اقرب الموارد) ، بر آب آمدن شتران روزی در نیمروز و روزی در پگاه. (منتهی الارب). وارد شدن شتران بر آب یک روز در نیمروز و یک روز مابین نماز فجر و طلوع آفتاب. (از اقرب الموارد) ، در هر روز یک بار خوردن. (منتهی الارب). غذا خوردن انسان هر روز یک بار: هو یأکل العریجاء، روزی یک بار میخورد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
لسان الثور. (آنندراج) (منتهی الارب). کحیلاء. رجوع به کحیلا شود
لغت نامه دهخدا
(صُ حَ)
نوعی از شیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ دَ)
قریه ای است به شام که عدی بن رقاع، خمر مقدیه را بدانجا منسوب داشته است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ وَ)
حاجت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ما فیه حویجاء ولالویجاء، ای حاجه. (مهذب الاسماء). رجوع به حوجاء شود، راه مخالف پیچیده: خذ حویجاء من الارض، ای طریقاً مخالفاً ملتویا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لُ حَ)
گنجینه. (منتهی الارب). ذخیره. (اقرب الموارد) ، یخنی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ زَ)
آنچه از باران شب، بامدادان در پایین سنگ پیدا گردد از گیاه. لزق. رجوع به لزق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لحکاء
تصویر لحکاء
لحکه کرم ماسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیجاء
تصویر هیجاء
جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوجاء
تصویر لوجاء
دو دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمیاء
تصویر لمیاء
تیره لب زن، زن سیاه لب یا گندم گون لب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لثیاء
تصویر لثیاء
خوی کننده زن خیس تن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوجاء
تصویر حوجاء
حاجت، نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
آب کم، لور کند (لور سیل) آبکند، دراز ریش آب کم، گودالی که سیل کنده باشد، شکلی از 16 شکل رمل باین صورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحیزاء
تصویر لحیزاء
گنجینه، یخنی
فرهنگ لغت هوشیار
زنده شدن، نو جان شدن، جان گرفتن، جمع حی، زندگان، قبیله ها خاندانها. زنده کردن زنده گردانیدن، آباد کردن زمین زراعت کردن اراضی موات، شب را بعبادت گذرانیدن، زندگی زندگی از نو. یا شبهای احیاء. شبهای نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان (نزد شیعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغیزاء
تصویر لغیزاء
لغیزی: چیستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
((اَ))
جمع حی، زندگان، قبیله ها، خاندان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
((اِ))
زنده کردن، آباد کردن زمین، شب را به عبادت گذرانیدن، شب زنده داری کردن، زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمیاء
تصویر لمیاء
((لَ))
زن سیاه لب یا گندم گون لب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحیان
تصویر لحیان
((لِ))
آب کم، گودالی که سیل کنده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
زندگان، زنده داری، زنده کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
Resuscitation, Revitalization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
одинаковость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(DE) Wiederbelebung, (DE) Revitalisierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
подібність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(PL) reanimacja, (PL) rewitalizacja
دیکشنری فارسی به لهستانی