جدول جو
جدول جو

معنی لحان - جستجوی لغت در جدول جو

لحان
(لَحْ حا)
آنکه خطا کند در اعراب و قرائت. آنکه بسیار لحن آرد در کلام. خطاکننده در قرائت. لحانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لحان
بد خوان بد گویش آنکه در قرائت و اعراب خطا کند
تصویری از لحان
تصویر لحان
فرهنگ لغت هوشیار
لحان
((لَ حَ))
آن که در قرائت و اعراب خطا کند
تصویری از لحان
تصویر لحان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
نگرش، ملاحظه، مراقب بودن، به گوشۀ چشم نگریستن، گوشۀ چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعان
تصویر لعان
یکدیگر را لعن کردن، یکدیگر را نفرین کردن در نزد حاکم شرع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لسان
تصویر لسان
زبان، عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده می شود و به جویدن غذا و بلع آن کمک می کند و انسان به وسیلۀ آن حرف می زند، لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت
لسان حال: آنچه از صورت ظاهر که دلالت بر کیفیت و حالت درونی بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیان
تصویر لیان
درخشان، تابان، فروزان، بافروغ، برای مثال گردون ز برق تیغ چو آتش لیان لیان / کوه از غریو کوس چو کشتی نوان نوان (فرخی - ۳۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحام
تصویر لحام
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبان
تصویر لبان
شیر مکیدن، شیر نوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحان
تصویر الحان
لحن ها، آواز خوش ها، فحوای کلام، آهنگ کلام ها، جمع واژۀ لحن
فرهنگ فارسی عمید
(مِ / مَ)
کانون ثانی که ماهی است رومی از ماههای زمستان، سمی لبیاض ثلجه. (منتهی الارب) (از آنندراج). نام ماه کانون ثانی. (ناظم الاطباء)
ماه جمادی الثانیه. (منتهی الارب) (از آنندراج). نام ماه جمادی الاخره. (ناظم الاطباء)
ماههای زمستان، روزهایی که از ژاله یا برف سپید باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
ساز جنگ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، ج، سلح
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لحن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان علامه تهذیب عادل). آوازهای خوش و موزون. (آنندراج). آوازها. (غیاث اللغات). شکنها در سرود. و رجوع به لحن شود:
زنان دشمنان در پیش ضربت
بیاموزند الحانهای شیون.
منوچهری.
بیندیش از آن خر که بر چوب منبر
همی پای کوبد به الحان قاری
بدان رقص و الحان همی بر تو خندد
تو از رقص آن خر چرا سوگواری ؟
ناصرخسرو.
فراز آیند از هر سو بسی مرغان گوناگون
پدید آرند هر فوجی به لونی دیگر الحانها.
ناصرخسرو.
بر گل نو زندباف مطربی آغاز کرد
خواند به الحان خوش نامۀ پازند و زند.
سوزنی.
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی
جغد است پی بلبل نوحه ست پی الحان.
خاقانی.
سلیمانم نه خاقانی که جانم
بدان داودی الحان تازه کردی.
خاقانی.
در باغ ثنای صاحب الجیش
چون فاخته ساخته ست الحان.
خاقانی.
هر صبحدم نسیم گل از بوستان تست
الحان بلبل از نفس دوستان تست.
سعدی.
- خوش الحان. رجوع به خوش شود.
- صناعه الحان، موسیقی. رجوع به موسیقی شود.
- علم الحان، موسیقی. رجوع به موسیقی شود.
- فن الحان، یکی از دو فن موسیقی، و ازو ملایمت نغمات معلوم شود. (شهاب صیرفی).
، مرد آماسیده اطراف چشم. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه پیرامون چشم او آماسیده باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخن فهمانیدن کسی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). دریابانیدن چیزی. (مجمل اللغه). دریاوانیدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
لحن. خطا کردن در خواندن. لحانیه. لحون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ بلح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به بلح شود
لغت نامه دهخدا
(لَحْ حا نَ)
نیکلا، کمپوزیتور و آهنگ ساز فرانسوی (1753-1809م،)، او را اپراهای بسیارست، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
جمع لحن، نوا ها آواز های خوش جمع لحن آوازها. یا علم لحون. علم موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحمان
تصویر لحمان
جمع لحمه، پاره گوشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحظان
تصویر لحظان
زیر چشمی نگریستن دزدیده نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحصان
تصویر لحصان
دویدن شتابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آب کم، لور کند (لور سیل) آبکند، دراز ریش آب کم، گودالی که سیل کنده باشد، شکلی از 16 شکل رمل باین صورت
فرهنگ لغت هوشیار
سینه میان پستان، شیر خوارگی عبری تازی گشته بناست (کندر) بنا هست کوهی، ناژو (صنوبر) کندر. یا لبالب ذکر. کندر
فرهنگ لغت هوشیار
ته خوان کسی که تا ته سخن را می خواند، بد خوان کسی که در کار برد واتنشان ها می لغزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتحان
تصویر لتحان
گرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
درخشان درخشنده: گردون ز برق تیغ چوآتش لپان لپان کوه از غریو کوس چو کشتی نوان نوان. (فرخی. چا. د. 32)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحان
تصویر طحان
آسیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلان
تصویر حلان
بره تو دلی، سوگند گشا، خون روا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحان
تصویر ملحان
جمادی الثانی از ماه های تازی، کانون ثانی از ماه های رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلحان
تصویر سلحان
گلوگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحان
تصویر الحان
جمع لحن، آواهای خوش، آوازها، آهنگها، آوازهای خوش، نغمه های دلکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحانه
تصویر لحانه
لحان توضیح ه آخر برای مبالغه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحان
تصویر الحان
جمع لحن، آوازها، نغمه های دل انگیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
روانداز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
دیدگاه
فرهنگ واژه فارسی سره