جدول جو
جدول جو

معنی لحافی - جستجوی لغت در جدول جو

لحافی
(لِ فی ی)
منسوب به لحاف. و بدین نسبت مشهور است ابوعبداﷲ المطهربن محمد بن ابراهیم الشیرازی الصوفی المعروف باللحافی... (سمعانی ورق 494)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صحافی
تصویر صحافی
شغل و عمل صحاف، ته بندی و جلد کردن کتاب، مکانی که این کار در آن انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حافی
تصویر حافی
کسی که بی کفش راه می رود، پابرهنه، برهنه پای
فرهنگ فارسی عمید
(لَ فا)
جمع واژۀ لهفی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ابن محمد بن احمد الحافی الحسینی. او راست: کتاب التبر المذاب فی بیان ترتیب الاصحاب. (روضات الجنات ص 694 س 6)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
بسترآهنگ. (جهانگیری). دواج. بالاپوش شب. مشمال. (منتهی الارب). ازار. جامۀ پنبه دار شب خوابی. (غیاث). بالاپوش، مقابل نهالی و زیرپوش:
خوشا حال لحاف و بسترآهنگ
که میگیرند هر شب در برت تنگ.
لبیبی.
نالنده اسقفی ز بر بستر پلاس
رومی لحاف زرد به پهنا برافکند.
خاقانی.
با چنین آهن دل آتش سجاف
حق نشاید گفت جز زیرلحاف.
مولوی.
اندر لحاف و بالش خوش خفته بود پنبه
حلاج خواند بر وی یا ایهاالمزمل.
نظام قاری (دیوان البسه ص 31).
تا نهالی و لحافت نبود چندین دست
در وثاقت شب سرما منشان مهمان را.
نظام قاری (دیوان البسه ص 37).
یک تن بی لحاف و زیرافکن
وقت آسایش آرمیدن نیست.
نظام قاری (دیوان البسه ص 37).
- لحاف چشم، پلک. مقله. پلک بالایین. لجح.
- لحاف کرسی، نوعی ازلحاف پهن تر از لحاف معمولی که به زمستان بر کرسی اندازند.
- امثال:
دعوی سر لحاف ملانصرالدین بود، هیاهوی نزاعی از کوچه شنیده میشد چون هوا سرد بود ملا لحاف در خود پیچید و کشف خبر را بیرون شد طراری چند لحاف را از دوش ملا ربوده بگریختند چون به خانه باز گشت زن پرسید نزاع سر چه بود گفت سر لحاف ما، اینک ببردند و نزاع بنشست. آوازی مهیب شنیده شد زن ملانصرالدین پرسید چه آواز بود ملا گفت آواز لحاف بود که از بام به زیر افتاد زن گفت لحاف بدینگونه آواز نکند. گفت من هم در جوفش بودم.
سر گنده اش زیر لحاف است.
شوخی را زیر لحاف می کنند.
فرشش زمین است لحافش آسمان.
لحافی را بهرشپشی بیرون نیفکنند.
هم لحاف است و هم توشک.
، پوشش، هر جامه که بالای جامه هاپوشند همچو چادر ومانند آن. ج، لحف. (منتهی الارب) ، کژآکند. قزآکند. (لغت نامۀ مقامات حریری). قزآکند یعنی جامه که از قز، آگنده باشند. (منتخب اللغات) ، برگستوان. (غیاث) (آنندراج). عبایی که بر پشت اسب اندازند جهت محافظت گرد و غبار و اذیت گرما و سرما و مردم آن را به غلط آبایی به الف نویسند و به معنی برگستوان نیز درست میشود. (آنندراج) :
لحافی برافکند بر پشت بور
درآمد به زین آن تن پیل زور.
نظامی.
و نیز رجوع به لحیف شود، زن مرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لافزن، که گوید و نکند، که نازد و فخر آرد بچیزی که ندارد، صلف، متصلّف، مطرمذ، طرماذ، طرمذار:
آمد اندر انجمن آن طفل خرد
آبروی مرد لافی را ببرد،
مولوی،
از سر و رو تابد ای لافی غمت،
مولوی،
لعماظ، مرد لافی، طرماذ، مرد لافی، رجل متصلف، مرد لافی، عنظوان، ساحر لافی و برانگیزنده، (منتهی الارب) (در تاج العروس الساحرالمعتری)
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از حفی ً و حفوهً، برهنه پای، (منتهی الارب)، پابرهنه، (منتهی الارب) : التزام کرد عورات را سافرات الوجوه، و رجال را حافیات الارجل از خانها بیرون آورد، (جهانگشای جوینی)،
آن یکی تا کعبه حافی میرود
وآن یکی تا مسجد از خود می شود،
مولوی،
، سوده پای، (منتهی الارب)، سوده سپل، سوده سم، (منتهی الارب)، ج، حافون، حافات، (مهذب الاسماء)، حفاه، (منتهی الارب) (غیاث اللغات)، قاضی، (منتهی الارب)، داور
لغت نامه دهخدا
(وَ فا)
جمع واژۀ وحفاء. زمین که در آن سنگهای سیاه بوده باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
پارچه که کیسه مانند دوزند و درون آن از پنبه یا پشم یا پر بیاکنند، پارچه که رقمی از یک سوی لحاف کشند و آستر لحاف از هر جانب آنرا احاطه کرده باشد، ملحفه. ملافه. لفاف سفید که بر پشت لحاف کشند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لحاف در لهجۀ کرمانیان
لغت نامه دهخدا
(لَوْ وا)
عمل لواف کردن
لغت نامه دهخدا
(صَحْ حا)
عمل صحاف. صحافی کردن. رجوع به صحاف و صحافی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قضیه پیش حاکم بردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترافع نزد سلطان بردن. (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط) : تحافینا الی السلطان، ای ترافعنا. (منتهی الارب) ، نیکو شدن، جدا شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حُ فی ی)
وادی حلافی، وادی که گیاه دوخ رویاند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لبافی
تصویر لبافی
عمل و شغل لواف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوافی
تصویر لوافی
در تازی نیامده گوالبافی ریسمانتابی پاتاوه فروشی عمل و شغل لواف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حافی
تصویر حافی
برهنه پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خودستایی کند: آمد اندر انجمن آن طفل خرد آبروی مرد لافی را ببرد. (مثنوی نیک. 43: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
روزنامه نگار پوشنه گری عمل و شغل صحاف ته بندی و جلد کردن کتاب، دکان صحاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حافی
تصویر حافی
پابرهنه، جمع حفاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحافی
تصویر صحافی
ته بندی و جلد کردن کتاب، دکان صحافی
فرهنگ فارسی معین
((لِ))
رواندازی آکنده از پشم یا پنبه که هنگام خوابیدن بر روی خود می اندازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
روانداز
فرهنگ واژه فارسی سره
صفت برهنه پا، پابرهنه، پاپتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پتو، پوشش، دواج، لحیف، بستر، دواج، رختخواب
متضاد: نهالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر دید لحافی سبز داشت، دلیل است زنی دیندار بخواهد. اگر سفید بود آن زن توانگر و پارسا است. اگر سرخ بیند زن او مطرب دوست است. اگر سیاه بیند زن او عالمه است و زرد زن بیمار گونه بود. اگر ملوّن بیند، زن او فرینبده است. جابر مغربی
لحاف در خواب، به زن تعبیر میشود. اگر کسی در خواب ببیند که لحافی را به روی خود میکشد، زن میگیرد یا به آسایش و استراحت میرسد. خالد بن علی بن محد العنبری
دیدن لحاف درخواب، دلیل زن است. اگر بیند لحاف نو بخرید، دلیل که کنیزکی دوشیزه بخرد یا زن بخواهد. اگر بیند که لحاف او چرکین بود دلیل است زن او سلیطه بود. محمد بن سیرین
معبران کهن نوشته اند لحاف زن است. لحاف در موقع خواب و استراحت به ما آرامش می بخشد و زیر آن احساس امنیت و راحتی می کنیم، آن ها این آرامش را با آرامشی که زن به مرد می دهد مقایسه و تشبیه کرده اند. همین طور لحاف برای زن نیز شوهر است زیرا او را در بر می گیرد و به او امنیت و فراغت خیال می بخشد. لحاف نشان دهنده رابطه ای است که بیننده خواب با جفت خویش دارد. اگر ببینید لحاف کهنه ای دارید زنی بد نصیب شما می شود و چنان چه زن دارید روابط شما با همسرتان خراب می شود. اگر در خواب ببینید لحافی از اطلس و دیبا دارید رابطه شما با همسرتان در حد عالی بهبود می یابد و خوب می شود. اگدر خواب ببینید لحافتان کثیف است همسرتان بیمار می شود و اگر لحاف سوراخ و پاره باشد که غیر قابل استفاده به نظر برسد از همسر خود جدا می شوید. اگر مردی در خواب ببیند لحاف پاره و کهنه و فرسوده خود را دور افکنده و لحاف نوئی خریده از زن خود جدا می شود و همسر دیگری اختیار می کند. همین تعبیر هست برای زن که نشان می دهد از شوهر جدا می شود و به همسری دیگری در می آید. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ دیدن لحاف در خواب، نشانه قدم نهادن به محیطهای دلپذیر و لبریز از آسایش است. اگر دختری چنین خوابی ببیند، علامت آن است که رفتار سنجیده و عاقلانه اش او را نزد مردی مقبول جلوه خواهد داد، تا آنجا که او را به همسری خود برخواهد گزید.
۲ـ دیدن لحافهای تمیز و سوراخ سوراخ در خواب، نشانه یافتن همسری باارزش است.
۳ـ دیدن لحافهای کثیف در خواب، علامت آن است که با دیگران رفتار پسندیده ای نخواهید داشت، و برای یافتن همسری مطلوب شکست خواهید خورد. .
دیدن لحاف درخواب بر سه وجه است. اول: زن عالمه. دوم: کنیزک دوشیزه. سوم: عزو جاه و مقام..
فرهنگ جامع تعبیر خواب
خبرنگار، روزنامه نگار
دیکشنری اردو به فارسی