جدول جو
جدول جو

معنی حافی

حافی
کسی که بی کفش راه می رود، پابرهنه، برهنه پای
تصویری از حافی
تصویر حافی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حافی

حافی

حافی
نعت فاعلی از حَفی ً و حِفْوهً، برهنه پای، (منتهی الارب)، پابرهنه، (منتهی الارب) : التزام کرد عورات را سافرات الوجوه، و رجال را حافیات الارجل از خانها بیرون آورد، (جهانگشای جوینی)،
آن یکی تا کعبه حافی میرود
وآن یکی تا مسجد از خود می شود،
مولوی،
، سوده پای، (منتهی الارب)، سوده سپل، سوده سُم، (منتهی الارب)، ج، حافون، حافات، (مهذب الاسماء)، حفاه، (منتهی الارب) (غیاث اللغات)، قاضی، (منتهی الارب)، داور
لغت نامه دهخدا

حافظ

حافظ
نگهبان، آنکه تمام یا بخشی از قرآن را از حفظ کرده است، لقب شاعر بزرگ قرن هشتم، خواجه شمس الدین محمد شیرازی
حافظ
فرهنگ نامهای ایرانی