جدول جو
جدول جو

معنی لحاسم - جستجوی لغت در جدول جو

لحاسم
(لَ سِ)
جمع واژۀ لحسم. ره گذرهای آب وادی که تنگ باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لحاسم
جمع لحسم، آبگذر ها آبرو ها
تصویری از لحاسم
تصویر لحاسم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لحام
تصویر لحام
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
موضعی است در بادیه. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَحْ حا)
کاسه لیس. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(زَل ل)
گوشت آور شدن. (زوزنی). لحم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ سَ)
شیر ماده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ سِ)
جمع واژۀ لهسم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَحْ حا)
گوشت فروش. (منتهی الارب). قصاب
لغت نامه دهخدا
(لِ)
آنچه بدان سیم و زر را پیوند دهند. (منتهی الارب). لزاق الذهب. کفشیر. (دستوراللغه). کوشیر. (مهذب الاسماء).
- لحام پذیرفتن، جوش خوردن. پیوند یافتن:
خستۀ دنیا و شکستۀجهان
جز که به طاعت نپذیرد لحام.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 307).
- لحام کردن،جوش دادن.
، قال جالینوس: اتصال احد العظمین بالاّخر، ان کان اتصالا لایتم به الحرکه، یسمی باللحام. (بحرالجوهر) :
اگر دلت بشکسته ست سنگ معصیتی
دل شکسته به طاعت لحام باید کرد.
ناصرخسرو.
سنگی زده ست پیری بر طاس عمر تو
کان را به هیچ روی نیارد کسی لحام.
ناصرخسرو.
و این طبقه را (در نایژۀ قاناطیر) بدان جایگاه به لحام استوار کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). این بندگشادها (برای آن است) که بندها بدین عضله ها استوار باشد و از لحام کردن بر یکدیگر مستغنی گردد و تا چون بندها بر هم لحام کرده نباشد، مردم سر و گردن همی تواند گردانید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
پریشان ازو کم گراید به جمع
شکسته ازو کم پذیرد لحام.
مسعودسعد
جمع واژۀ لحم. (منتهی الارب). رجوع به لحم شود
لغت نامه دهخدا
(لُ سَ)
رهگذر آب وادی که تنگ باشد. ج، لحاسم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان بالا لاریجان شهرستان آمل. واقع در 14 هزارگزی رینه. کوهستانی سردسیر. دارای 1350 تن سکنۀ شیعه مازندرانی و فارسی زبان. آب آن از چشمه سار و رود خانه محلی. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آنجا مالروست و دو زیارتگاه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نعت فاعلی از حسم. برنده. قاطع، سخن جازم. کلام قاطع
لغت نامه دهخدا
تصویری از لحاس
تصویر لحاس
لیسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحام
تصویر لحام
گوشت فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحسم
تصویر لحسم
آبگذر دره رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاسم
تصویر حاسم
ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاسم
تصویر لهاسم
جمع لهسم، آبراهه های تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاسه
تصویر لحاسه
شیر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحام
تصویر لحام
((لِ))
آنچه که با آن لحیم کنند
فرهنگ فارسی معین
از توابع بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی