جدول جو
جدول جو

معنی لحاس - جستجوی لغت در جدول جو

لحاس
لیسنده
تصویری از لحاس
تصویر لحاس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لحاسه
تصویر لحاسه
شیر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاسم
تصویر لحاسم
جمع لحسم، آبگذر ها آبرو ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
روانداز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
دیدگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لباس
تصویر لباس
پوشاک، جامه، تن پوش، رخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جحاس
تصویر جحاس
کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحام
تصویر لحام
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
نگرش، ملاحظه، مراقب بودن، به گوشۀ چشم نگریستن، گوشۀ چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاحس
تصویر لاحس
خورنده، لیسنده لیسنده، خورنده آکل جمع لواحس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لباس
تصویر لباس
پوشاک، پوشش، بالاپوش، جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحان
تصویر لحان
بد خوان بد گویش آنکه در قرائت و اعراب خطا کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحام
تصویر لحام
گوشت فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاق
تصویر لحاق
نیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاف
تصویر لحاف
بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
ملاحظه، دیدن، نگاه داشتن به چشم چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحاء
تصویر لحاء
پوست پوست درخت، زیر پوست نوار پوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لساس
تصویر لساس
نو رسته گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
چشیدنی چلاس کسی را گویند که از هر خوراک و شیرینی وزن بهره ای خواهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاس
تصویر لهاس
خوراک اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحاس
تصویر نحاس
مس فروش، سرشت، طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لباس
تصویر لباس
((لِ))
پوشاک، رخت، جامه
لباس بعد از عید: کنایه از چیز خوبی که چون دیرتر از وقت مناسب به دست آید دیگر به درد نخورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحان
تصویر لحان
((لَ حَ))
آن که در قرائت و اعراب خطا کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحام
تصویر لحام
((لِ))
آنچه که با آن لحیم کنند
فرهنگ فارسی معین
((لِ))
رواندازی آکنده از پشم یا پنبه که هنگام خوابیدن بر روی خود می اندازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحاظ
تصویر لحاظ
((لِ))
به گوشه چشم نگریستن، نگرش، دید، ملاحظه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نحاس
تصویر نحاس
((نُ))
مس
فرهنگ فارسی معین
روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحاس
تصویر نحاس
مسگر، مس فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحاس
تصویر نحاس
مس، فلزی سرخ رنگ که در ضرب سکه و تهیۀ سیم برق و ظروف آشپزخانه مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباس
تصویر لباس
پوشاک، تن پوش، جامه
فرهنگ فارسی عمید