- لحاس
- لیسنده
معنی لحاس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شیر ماده
جمع لحسم، آبگذر ها آبرو ها
روانداز
دیدگاه
پوشاک، جامه، تن پوش، رخت
کوشش
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
نگرش، ملاحظه، مراقب بودن، به گوشۀ چشم نگریستن، گوشۀ چشم
خورنده، لیسنده لیسنده، خورنده آکل جمع لواحس
پوشاک، پوشش، بالاپوش، جامه
بد خوان بد گویش آنکه در قرائت و اعراب خطا کند
گوشت فروش
نیام
بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی
ملاحظه، دیدن، نگاه داشتن به چشم چیزی را
پوست پوست درخت، زیر پوست نوار پوستی
نو رسته گیاه
چشیدنی چلاس کسی را گویند که از هر خوراک و شیرینی وزن بهره ای خواهد
خوراک اندک
مس فروش، سرشت، طبیعت
((لِ))
فرهنگ فارسی معین
پوشاک، رخت، جامه
لباس بعد از عید: کنایه از چیز خوبی که چون دیرتر از وقت مناسب به دست آید دیگر به درد نخورد
لباس بعد از عید: کنایه از چیز خوبی که چون دیرتر از وقت مناسب به دست آید دیگر به درد نخورد
روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج
مسگر، مس فروش
مس، فلزی سرخ رنگ که در ضرب سکه و تهیۀ سیم برق و ظروف آشپزخانه مورد استفاده قرار می گیرد
پوشاک، تن پوش، جامه
Dress
vestido
Kleid
sukienka