- لجوج
- ستیزه کار، ستیهنده، لجباز
معنی لجوج - جستجوی لغت در جدول جو
- لجوج
- ستیزه کار
- لجوج ((لَ))
- بسیار لج باز و یک دنده
- لجوج
- Obstinate
- لجوج
- obstinado
- لجوج
- uparty
- لجوج
- упрямый
- لجوج
- впертий
- لجوج
- koppig
- لجوج
- obstinado
- لجوج
- obstiné
- لجوج
- ostinato
- لجوج
- keras kepala
- لجوج
- mkaidi
- لجوج
- ดื้อรั้น
- لجوج
- অদমনীয়
- لجوج
- عتيدٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وستاری ستهندگی لجاج لجاجت ستهندگی: امیر ماضی (سلطان محمود) چنانکه لجوجی و ضجرت وی بود یک روز گفت
درخشنده و روشن تابنده
ستیزه کردن، سرسختی نمودن، ستیزگی
گرانجان مرد
سرکشی گرانرفتاری: در ستور
ستیزه کردن، عناد، یک دندگی، خیرگی، بستهیدن
شتابرو
همراه با ستیز و لجاج، از روی ستیزه و لجاج
وستارانه ژکاره گون از روی لجاج بلجاجت: لجوجانه مقاومت میکند