جدول جو
جدول جو

معنی لجوبه - جستجوی لغت در جدول جو

لجوبه
(زَ)
اندک شیر شدن گوسفند. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجوبه
تصویر اجوبه
جواب ها، مقابل سؤال ها، پاسخ ها، چیزهایی که در مقابل خطاب، دعا، اعتراض، آزمون، معادله های ریاضی یا نامه گفتها و نوشته می شود، کنایه از جبران ها، جمع واژۀ جواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوبه
تصویر جوبه
میدان، جایی از شهر که آنچه خواربار از خارج می آورند در آنجا به فروش می رسد
فرهنگ فارسی عمید
(فَ طَ)
ترسو شدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جبان شدن. (اقرب الموارد). بددل و گول گردیدن. (منتهی الارب). بددل شدن. (تاج المصادر بیهقی). ترسو و بددل گردیدن. گول و احمق شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ بَ)
لجبه. گوسپندی که چهار ماه بر نتاجش گذشته و پستان خشک کرده باشد یا خاص است مر بز را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ /لَ / لِ بَ)
گوسپند و بز کم شیر و بسیارشیر (از اضداد است). (منتهی الارب). گوسپند اندک شیر. (مهذب الاسماء) ، گوسپندی که چهار ماه بر نتاجش گذشته و پستان خشک کرده باشد یا خاص است مر بز را. لجبه. لجبه. ج، لجاب، لجبات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ جَ بَ)
گوسپندی که چهارماه بر نتاجش گذشته و پستان خشک کرده باشد یا خاص است مر بز را. لجبه. لجبه (مثلثه) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
گروهی که با گروه دیگر باشند ودر مشورت امری شریک نشوند، سنگلاخ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). سنگستان سنگ سیاه. (منتخب اللغات). ج، لوب، سیاهان. الواحد لوبی. (مهذب الاسماء). ابوعبیده گوید: لوبه و نوبه بالضم فیهما، الحرّه و هی الارض التی البستها حجاره سود منه قیل للاسود و کذا نوبی ای منسوب الیها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
امیل. سیاستمدار فرانسوی، مولد مارسان (درم). رئیس مجلس سنا در سال 1896 و رئیس جمهوری از 1899 تا سال 1906 م
لغت نامه دهخدا
(یَ)
موضعی است به عراق از سواد کسکر بین واسط و بطائح. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ)
لجوج. ستیهنده (هاء برای مبالغه است). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُبَ)
سستی و گولی. لغابه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
اندک گوشت شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
پاسخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جواب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ و وَ بَ)
ارض مجوبه، زمینی که بر آن جابجا باران باریده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). مؤنث مجوب و گویند: ارض مجوبه، زمین جابجا باران رسیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ)
چیزی که مردم را به شگفت آرد. و این مخفف اعجوبه است:
ای شیخ شهر با که توان این عجوبه گفت
بی پرده گشت شید نهان از ردای تو.
محسن تأثیر (از آنندراج).
و رجوع به اعجوبه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ بَ)
جمع واژۀ جواب. (دهّار) ، جوادتر. بخشنده تر. جوانمردتر.
- اجودالعرب، لقب طلحه بن عبیدالله بن خلف بن أسعد الخزاعی است.
- امثال:
اجود من حاتم، جوانمردتر از حاتم.
اجود من کعب بن مامه الایادی.
اجود من لافظه، بخشنده تر از دریا.
اجود من هرم، بخشنده تر از هرم بن سنان. (مجمع الأمثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ)
میش کم شیر شده و لایقال للمعز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجوبه
تصویر اجوبه
جمع جواب پاسخها جوابها، جمع جواب، پاسخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغوبه
تصویر لغوبه
سستی، گولی بی خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجوبه
تصویر عجوبه
مخفف اعجوبه شگفت انگیز
فرهنگ لغت هوشیار