- لجن
- لژن
معنی لجن - جستجوی لغت در جدول جو
- لجن
- گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
- لجن
- گل سیاه که در ته حوض و جوی آبهای خفته پدید آید
- لجن ((لَ جَ))
- گل سیاه که در ته مرداب، جوی و آب های راکد می ماند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انجمن گروه مردم که برای کاری فراهم آیند و بدان رضا دهند انجمن
بر چفسیدن، کوفتگی
ماده پر گوشت در ستور، زن شوخ
زمین پرگل و لای که پا در آن فرو برود
لجن مالی کردن
عیوب او گفتن یا تهمت ها بر وی نهادن، نسبتهای بد، دروغ یا راست به کسی گفتن در حضور جماعت
عمل لجن مالیدن، تهمت نهادن اتهام
بلجن مالیدن، متهم کردن بد نام ساختن
بلجن مالیده شدن، متهم شدن بدنام گردیدن
آنکه یا آنچه بلجن مالیده شده، تهمت نهاده بدنام شده
جایی پر از لجن که پا در آن فرو رود باتلاق
به لجن کشیده شده، آنکه یا آنچه لجن مالی شده، کنایه از بدنام و بی آبرو شده
آهنگ، نوا
کجی خمیدگی خماندن، باز گرداندن
باران پیاپی روز بارانی، تاریکی انبوه، تاریکی ابر
زندان
نهری که از رود جدا کنند
اندوه، حزن
میانۀ دریا، جماعت بسیار
شیر حیوان ماده، شیر زن
لب، لپ، دو طرف دهان از بیرون، برای مثال نه همه کار تو دانی نه همه زور تو ر ا ست / لنج پرباد مکن بیش و کتف برمفراز (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۵)
نفرین کردن، دشنام دادن، راندن
سرمای سخت، سجام، سجد، شجد، شجام
کسی که لب بزرگ و ستبر داشته باشد
ولی، اما، لیکن، ولیکن، ولیک، لیک
نرم و لیز، هموار، ساده، بی نقش و نگار
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
لش، لوش، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
نزد، پیش، پیش کسی، در کنار یا برابر کسی