جدول جو
جدول جو

معنی لجلج - جستجوی لغت در جدول جو

لجلج(لَ لَ)
درهم آمیخته، مشتبه، مردود. ناروا. یقال الحق ابلج و الباطل لجلج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلجلج
تصویر تلجلج
سخن را در دهان گردانیدن، در گفتن مردد بودن، لقمه را در دهان گرداندن، متردد و دودله شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
ستیزه کار، ستیهنده، لجباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجلاج
تصویر لجلاج
کسی که سخن روان و درست نتواند بگوید، کند زبان
لیلاج، نماد قمارباز چیره دست، دراصل شهرت ابوالفرج محمدبن عبیدالله (فوت حدود ۳۶۰ قمری) شطرنج باز معروف و زبردست است که در شیراز در خدمت عضدالدولۀ دیلمی می زیست و کتاب منصوبات الشطرنج را تالیف کرد، گویند تمام هستی خود را در قمار از دست داد برای مثال لجلاج سخن بر این کهن نطع / خاقانی را شناس بالقطع (خاقانی - مجمع الفرس - لجلاج)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجاج
تصویر لجاج
ستیزه کردن، سرسختی نمودن، ستیزگی
فرهنگ فارسی عمید
(زَک ک)
در دهان گردانیدن سخن را. (منتهی الارب). شوریده سخن گفتن. (منتخب اللغات). پریشان بودن کلام چنانکه مطلب مفهوم نشود. سخن در دهان گردانیدن چنانکه ظاهر نشود. (منتخب اللغات). من من کردن، خاییدن لقمه را. (منتهی الارب). لقمه در دهان گردانیدن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
زاج سیاه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ هَُ)
دودله شدن و متردد گردیدن و جنبیدن و در دهان گردانیدن سخن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کلمه الحکمه تکون فی صدرالمنافق فتلجلج حتی تخرج الی صاحبها. (اقرب الموارد) ، گرفتن چیزی را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ لَ)
طعام نیکو و خوشمزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ لَ)
طعام سلیج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سلیج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلجلج
تصویر تلجلج
متردد و دو دله شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
ستیزه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجلاج
تصویر لجلاج
گرفته زبان آنکه زبانش بهنگام سخن گفتن بگیرد زبان گرفته الکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجاج
تصویر لجاج
ستیزه کردن، عناد، یک دندگی، خیرگی، بستهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیلج
تصویر لیلج
عصاره نیل که بدان چیزها را رنگ کنند نیله، یاس بنفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجاج
تصویر لجاج
((لَ))
عناد، ستیزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لجلاج
تصویر لجلاج
((لَ))
آن که زبانش به هنگام سخن گفتن بگیرد، الکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
((لَ))
بسیار لج باز و یک دنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلجلج
تصویر تلجلج
((تَ لَ لُ))
مردد بودن، در گفتن سخنی تردید داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
Obstinate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
obstiné
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
固执的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
עקשן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
고집 센
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
keras kepala
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
हठी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
ostinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
obstinado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
koppig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
впертий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
упрямый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
uparty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
stur
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
obstinado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لجوج
تصویر لجوج
頑固な
دیکشنری فارسی به ژاپنی