جدول جو
جدول جو

معنی لثی - جستجوی لغت در جدول جو

لثی
(لَ ثی ی)
حریص بر خوردن صمغ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لثی
(لَ ثا)
شلم تنک که از درخت بچکد. شلم یعنی کتیرای درخت طلح، نمی است سپید که بر درختها افتد و بسته گردد، سطبر و لزج از چربش و شیر و مانند آن، چرک و ریم جامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لثی
(زِ)
اندک اندک آب خوردن، سخت لیسیدن دیگ را، ریم و چرک آلودن جامه را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لثی
اندک اندک خوردن، لیسیدن ته دیگ را، نمناکی درخت شیرابه دادن شیرابه شیره گیاهی، شیر دوسان (لزج)، ژد (صمغ)، شبنم نمناک خیس تر انگم خور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لظی
تصویر لظی
جهنم، دوزخ، آتش دوزخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لثم
تصویر لثم
بوسه زدن بر دهان یا بر چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لای
تصویر لای
گلی که ته ظرف یا جوی یا حوض آب می نشیند، گل، درد شراب
پسوند متصل به واژه به معنای لاینده، برای مثال چند باشی چون تبیره «هرزه لای» / همچو نی در پرده رو آهسته لای (تاج بها - لغتنامه - لای)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهی
تصویر لهی
رخصت، پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، پروانچه، جواز
فرهنگ فارسی عمید
(لَ یَ)
امراءه لثیه، ، زن که اندام نهانی و اندامش خوی آرد. امراءه لثیاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ یَ)
درخت با شلم روان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
خط ثلثی، خطی که حروف آن درشت باشد
لغت نامه دهخدا
(تَ جَوْ وُ)
شلم گرفتن از درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: خرجنا نلتثی و نتلثی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ ثا)
درختی است تلخ. (منتهی الارب). درختی تلخ است و گویند میوۀ آن جانوران درنده را میکشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
منسوب به لاک ساخته از لاک، برنگ لاله. توضیح نوعی قرمز روشن که از مهمترین رنگهای قالی ایران است. این رنگ از روناس قرمزدانه و احیانا نباتات دیگر بدست میاید. در هندوستان رنگ لاکی را از نوعی صمغ بدست آورند باین ترتیب که حشره ای زیر پوست درخت انجیر هندی زندگی میکند که لعابی از خودترشح مینماید. لعاب مزبور بصورت صمغ بر درخت می چسبد. از همین لعاب است که لاک میسازند و رنگ لاکی را هم میگیرند. یا ترمه لاکی. قسمی ترمه سرخ روشن
فرهنگ لغت هوشیار
انداخته افتاده بر زمین، جمع لقیه، : درد ها رنج ها پرندگان زود باوران دیدار کردن دیدار کننده، بندنده
فرهنگ لغت هوشیار
دوزخ، آتش زبانه زننده، اشکوب پنجم دوزخ طبقه پنجم از طبقات دوزخ، جهنم دوزخ: از آن دروغ که گفتم کز آل سامانم از آل سامان کس نیست در لظی یارم. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشی
تصویر لشی
حالت و کیفیت لش بی عاری بی غیرتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسی
تصویر لسی
فالج بودن، رخوت سستی
فرهنگ لغت هوشیار
گندمگونی، تیرگی لب لمی در فارسی: چه ای چرایی منسوب به لم. یا برهان (دلیل) لمی. استدلال از علت بمعلول و از موثر به اثر مقابل برهان انی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتی
تصویر لتی
منسوب به لت. یا دریک لتی. در یک لنگه یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهی
تصویر لهی
اجازه رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدی
تصویر لدی
نزد: وابسته به زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لپی
تصویر لپی
منسوب به لپ. یا اشتباه لپی. اشتباه صریح و آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لثغ
تصویر لثغ
کند زبانی تک زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لثق
تصویر لثق
تری نم، شبنم ژاله، لای خلاب
فرهنگ لغت هوشیار
زدن بر بینی کسی، بوسه دادن، دهان بند نهادن، جمع لاثم، کوبندگان بوسه دهندگان دهان بندندگان (کتک: لثام) دهان بند ها روی بند ها با مشت بربینی زدن، دهان بند نهادن، بوسه دادن: روز مصاف را شب زفاف پندارند و زخم رماح را لثم ملاح شناسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لثوی
تصویر لثوی
ژمیک بجیک منسوب به لثه: ظاء از حروف لثوی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لثه
تصویر لثه
گوشت بن دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبی
تصویر لبی
پر خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحی
تصویر لحی
آواره، گونه، جمع لحیه، : ریش ها جمع لحیه ریشها محاسنها
فرهنگ لغت هوشیار
گل نرم که از آب گل آلود بر جایی نشیند، گل نرم که در آب گل آلود ته نشین شود یا بدیوار و اطراف بندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثی
تصویر غثی
شوریدن شکم، ابرناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثی
تصویر رثی
موییدن، مرده ستایی، مهربانی، فراگیری به یاد سپاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لای
تصویر لای
گل نرم ته نشین شده، دردی شراب، میان چیزی، توی چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لثه
تصویر لثه
((لَ ثِ))
گوشت بن دندان
فرهنگ فارسی معین