جدول جو
جدول جو

معنی لثلاثه - جستجوی لغت در جدول جو

لثلاثه
(لَ ثَ)
لثلاث. رجوع به لثلاث شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثالثه
تصویر ثالثه
ثالث، یک شصتم ثانیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثلاثه
تصویر ثلاثه
سه گانه
ثلاثۀ غسّاله: سه جام شراب که صبح می نوشیدند و آن را شویندۀ فضول بدن و زائل کنندۀ غم ها می دانستند، ستا، سه تا، برای مثال ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود / واین بحث با ثلاثۀ غساله می رود (حافظ - ۴۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثاثه
تصویر اثاثه
کالا، متاع، مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثلاثی
تصویر ثلاثی
سه تایی، در علوم ادبی ویژگی کلمۀ سه حرفی، دارای سه حرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثلثه
تصویر مثلثه
ویژگی حرفی که دارای سه نقطه است مثلاً پ، ویژگی هرسه برجی که بر طبیعتی واحد دلالت کنند، مثلث
مثلّثۀ آبی: در علم نجوم سه برج حوت و سرطان و عقرب
مثلّثۀ مایی: در علم نجوم سه برج حوت و سرطان و عقرب، مثلّثۀ آبی
مثلّثۀ آتشی: در علم نجوم سه برج حمل و اسد و قوس
مثلّثۀ ناری: در علم نجوم سه برج حمل و اسد و قوس، مثلّثۀ آتشی
مثلّثۀ بادی: در علم نجوم سه برج جوزا و میزان و دلو
مثلّثۀ هوایی: در علم نجوم سه برج جوزا و میزان و دلو، مثلّثۀٴ بادی
مثلّثۀ خاکی: در علم نجوم سه برج ثور و سنبله و جدی
مثلّثۀ ترابی: در علم نجوم سه برج ثور و سنبله و جدی، مثلّثۀ خاکی
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
دهی از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 11500گزی شمال خاوری سردشت و 3500گزی خاور شوسۀ سردشت به مهاباد. معتدل، کوهستانی و جنگلی. دارای 279تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
بانبوه شدن موی و نبات و شاخ درخت. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(ثُ ثی ی)
سه حرفی (کلمه) و صیغ اسماء ثلاثی در عربی ده است: فلس. فرس. کتف. عضد. حبر. عنب. ابل. قفل. صرد. عنق، منسوب به ثلثه، و در کشاف اصطلاحات الفنون آمده است: بضم ّ ثاء مثلّثه، نزد علماء صرف عبارت است از اسم یا فعلی که یافت شود در او سه حرف اصلی. یعنی زائد بر سه حرف اصلی حرفی در آن نباشد. و ثلاثی را قطب اعظم هم نامیده اند چنانکه در پاره ای از شروح مراح الارواح ذکر شده. در آنجا که قول صاحب مراح را که گفته است: و الرباعی فرع الثلاثی، شرح میدهد. اگر ثلاثی جز سه حرف اصلی حرف زائدی نداشت آنرا ثلاثی مجرد نامند. مانند زید. و ضرب و اگر دارای حرف زائد بود آنرا ثلاثی مزید خوانند. مانند أکرم و استنصر. و ذوالثلاثه عندهم هوالاجوف ای معتل ّ العین. و ثلاثیه در اصطلاح منطق قسمی از قضیۀ حملیه است. و شرح آن در ضمن معنی لفظ حمل گفته شود
لغت نامه دهخدا
(لِ ثَ)
تأنیث ثالث. شصت یک ثانیه که آن نیز شصت یک دقیقه و دقیقه شصت یک ساعت است، نزد اهل هیئت و منجمان سدس عشر ثانیه باشد چنانکه ثانیه سدس عشر دقیقه است. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، جزء شصت یک از ثانیه وثالثه قسمت شود به شصت رابعه. ج، ثوالث، از درجۀ ثالثه در اصطلاح طب. رجوع به درجه شود
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ)
چیزی به ثلث فرادادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ ثَ)
ارض مثلوثه، زمین سه بار شیار کرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، توشه دان که از سه پوست ساخته باشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ/اَ ثَ)
نامی از نامهای عرب از آن جمله نام پدر مسطح صحابی. (منتهی الارب) ، برانگیختن. (منتهی الارب) : از اثارت نوایر ظلم و هیجان غدرابتدا کرد. (جهانگشای جوینی) ، گرد انگیختن. (مؤید) : از اثارت غبار و تزاحم امطار، متسوقه و اهل معاملات متأذّی میشدند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، اثاره ارض، شیار کردن زمین و کاشتن آن. (منتهی الارب). گاو راندن بر زمین. جفت راندن. شورانیدن زمین. (تاج المصادر) ، روایت کردن. (تاج المصادر) ، اثارۀ قرآن، بحث کردن از علم قرآن. (منتهی الارب) ، ابر آوردن باد. میغ آوردن باد. (تاج المصادر) ، استخراج: استخراج کل دقیق من معدنه و اثاره کل نفیس من مکمنه. (مروج الذهب مسعودی)
لغت نامه دهخدا
(ثَ ثَ)
شکاعی. ثلاث شوکات.
لغت نامه دهخدا
(ثَ ثَ)
ثلاثی. سه حرفی. (کلمه)
لغت نامه دهخدا
(ثُ ثی یَ)
تأنیث ثلاثی، کلمه ثلاثیه، کلمه سه حرفی
لغت نامه دهخدا
(ثَ ثَ)
مخفف هاشمی، تخلص سیدهاشم تونی شاعر است که به زبان ولایتی خود اشعاری داشته است. (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ)
الثاث. ستهیدن، جای گرفتن و مقیم بودن، پیوسته باریدن باران، سست شدن. (منتهی الارب) ، بند کردن، بازداشتن. (منتهی الارب) ، آشکار ناکردن سخن را، دودله و متردد شدن در کار، در خاک غلطانیدن و مانده کردن شتر را. (منتهی الارب) ، اندک راحت سائیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
درنگ کار که هرگاه گمان بری که به انجاح حاجت پردازد آهستگی و سستی ورزد و سپس بماند. لثلاثه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سه تا سه مرد سه، سه مرد. یا ثلاثه سرد. ذی قعده و ذی حجه و محرم (سرد بمعنی زره است وچون این سه ماه متصلاند تشبیه به زره شده اند) یا ثلاثه غساله. سه پیاله شراب که بوقت صبح نوشند و آن را شوینده فضول تن و زایل کننده هم و غم دانند ستا. یا ثلاثه متناسبه. عددی راگویند که نسبت اولش بدومش مانند نسبت دومش بسومش باشد و آنرا متناسبه فرد نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
مثلثه در فارسی مونث مثلث: بنگرید به مثلث مونث مثلث یا مثلثه آبی. برجهای سرطان عقرب و حوت. یا مثلثه آتشی. برجهای حمل اسد و قوس. یا مثلثه بادی. برجهای جوزا میزان و دلو. یا مثلثه خاکی. برجهای ثور سنبله و جدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواثه
تصویر لواثه
گروه، آرده که زیر خاز فشانند تا نچسبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علاثه
تصویر علاثه
کشک و روغن، در آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاثیه
تصویر ثلاثیه
مونث ثلاثی: کلمه ثلاثیه (کلمه سه حرفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دثاثه
تصویر دثاثه
پیچزبانی پیچیدگی در زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاثا
تصویر ثلاثا
سه شنبه (روز)،جمع ثلاثاوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاثی
تصویر ثلاثی
سه واتی سه نسکی سه تایی، سه حرفی (کلمه) اسب دست فرس کتف. سه حرفی
فرهنگ لغت هوشیار
سیمی مونث ثالث، شصت یک ثانیه 60، 1 ثانیه 3600، 1 دقیقه 216000، 1 ساعت و آن به 60 رابعه قسمت شود، جمع ثوالث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثلاث
تصویر اثلاث
جمع ثلث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاثه
تصویر رثاثه
کهنگی، پوسیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاثی
تصویر ثلاثی
((ثَ))
سه تایی، کلمه سه حرفی در صرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رثاثه
تصویر رثاثه
((رَ ثَ))
پوسیدگی، بدحالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثلاثه
تصویر ثلاثه
((ثَ ثِ))
سه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثلاثه
تصویر ثلاثه
سه گانه
فرهنگ واژه فارسی سره
سه گانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد