جدول جو
جدول جو

معنی لبخه - جستجوی لغت در جدول جو

لبخه
(لَ بَ خَ)
درختی است بزرگ شبیه درخت چنار، بارش کوچک و سبز شبیه خرما شیرین اما ناخوش بوی و مزۀبرگش مایل به درازی، چوبش را اگر کسی بشکند و بوی کند خون از بینی او جاری گردد. دو تخمۀ آن را چون باهم منضم کنند هر دو التیام پذیرد و یک گردد. و عن اباقل الحضرمی: قال بلغنی ان نبیاً شکی الی الله تعالی الحفر فی اسنانه فاوحی الیه ان کل اللبخ. قیل کان سماً بفارس فنقل الی مصر فزالت سمیته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاخه
تصویر لاخه
پینه، پاره
فرهنگ فارسی عمید
(لُ نَ)
نواله یا نوالۀ بزرگ. (منتهی الارب) ، نام آلتی از اصطرلاب. (برهان). رجوع به اصطرلاب و شطبه شود. اندکی برآمدگی مربع که به هر دو طرف عضادۀ اصطرلاب باشد و سوراخی در آن میانه. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(لُ طَ خَ)
گول. ج، لطخات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِبْ وَ)
لبوءه. شیر ماده
لغت نامه دهخدا
(لَبْ وَ)
شیر ماده. لبوءه. (منتهی الارب). لباءه. لباءه. لباءه. لباه. لب. لبه. ام ضیغم. ام شبل. ام قشعم. ام کلثوم. ام الهیثم. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(لِ نَ)
لبنه القمیص، خشتک پیراهن. لبن القمیص. لبنه القمیص. (منتهی الارب)
خشت خام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ نا)
دیهی است به افریقیه. (منتهی الارب). از قرای مهدیه است با فریقیه (تونس). (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ نَ / نِ)
شپشه و آن کرمی باشد که غله را ضایع و تباه کند، اسم پرنده ای است که از جنس ملخ است قبل از ظهور پرهای او. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به لبنگ شود
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ)
پینه و پاره باشد. (برهان). وصله. درپی
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
نام قصبه ای به ناحیتی از اندلس، واقع در غربی قرطبه و شرقی اکشونیهو میان آن تا قرطبه از راه اشبیلیه چهل و چهار فرسخ است و آن ناحیتی بری و بحری است دارای ثمر و زرع و شجر بسیار و زمین آن را بر دیگر زمینها مزیتی است و آن را شهرها باشد. و لبله را لبله الحمراء خوانند و از آنجا جنطیانا که از عقاقیر داروئیان و عطاران است آرند. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ)
چیز آمیخته. (منتهی الارب). لبک
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ کَ)
لقمه یا پاره ای از اشکنه. یقال ما ذقت عنده عبکه و لالبکه. (منتهی الارب). پارۀ ثرید. (مهذب الاسماء) ، طعامی است که خرما و روغن و پینو را بشورانند و گاهی بجای پینو پست ریزند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ)
زیرکی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ بِ قَ)
تأنیث لبق، زن نیکوکرشمه. (منتهی الارب). لبیقه
لغت نامه دهخدا
(لَ طَ)
زکام. (منتهی الارب). سرماخوردگی. چایمان
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ)
نام دیهی است به ظاهر عدن ابین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ بِ خَ)
سبخه سبخه. زمین شوره ناک. ج، سباخ. (منتهی الارب). شوره زار. شورستان. (مهذب الاسماء) ، جامۀ غوک یاچیزی است دیگر که بجامۀ غوک ماند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ خَ)
سخت گول. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صَ خَ)
زمین شوره است. رجوع به صبخه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ طَ)
دست و پازدگی شتر در رفتن، دویدگی لنگ. رفتار به لنگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ خَ)
زمین شوره. ج، صباخ. (منتهی الارب). رجوع به کلمه ذیل شود
لغت نامه دهخدا
(سَبْ بَ خَ)
از قراء بحرین است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لبوه
تصویر لبوه
ماده شیر شیر ماده مادینه اسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبخه
تصویر سبخه
شوره زار، گلوزغ
فرهنگ لغت هوشیار
لباچه جامه پشمینه بی آستین زید از تو لباچه ای نمی یابد تا پیرهنی ز عمرو نستانی (ناصر خسرو کوادیانی) شاماکچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبده
تصویر لبده
یال شیر ملخ، درون ران، پینه پارچه پینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبسه
تصویر لبسه
جامه پوشیدن در بر کردن پوشیدگی نا آشکارایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبطه
تصویر لبطه
چایمان سرماخوردگی، سرفه خوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبنه
تصویر لبنه
گراس (لقمه) لپ (لقمه کلان) خشتک شپشه شپشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاخه
تصویر لاخه
پینه پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبخه
تصویر صبخه
زمین شوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبیخه
تصویر لبیخه
نافه مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبوه
تصویر لبوه
((لَ وَ))
شیر ماده، مادینه اسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاخه
تصویر لاخه
((خِ))
پینه و پاره
فرهنگ فارسی معین