جدول جو
جدول جو

معنی لبثه - جستجوی لغت در جدول جو

لبثه
(لُ ثَ)
درنگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لبثه
(لَ ثَ)
درنگ. تأخیر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ لَ)
نام قصبه ای به ناحیتی از اندلس، واقع در غربی قرطبه و شرقی اکشونیهو میان آن تا قرطبه از راه اشبیلیه چهل و چهار فرسخ است و آن ناحیتی بری و بحری است دارای ثمر و زرع و شجر بسیار و زمین آن را بر دیگر زمینها مزیتی است و آن را شهرها باشد. و لبله را لبله الحمراء خوانند و از آنجا جنطیانا که از عقاقیر داروئیان و عطاران است آرند. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(لِبْ وَ)
لبوءه. شیر ماده
لغت نامه دهخدا
(لَبْ وَ)
شیر ماده. لبوءه. (منتهی الارب). لباءه. لباءه. لباءه. لباه. لب. لبه. ام ضیغم. ام شبل. ام قشعم. ام کلثوم. ام الهیثم. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(لِ نَ)
لبنه القمیص، خشتک پیراهن. لبن القمیص. لبنه القمیص. (منتهی الارب)
خشت خام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ نا)
دیهی است به افریقیه. (منتهی الارب). از قرای مهدیه است با فریقیه (تونس). (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لُ نَ)
نواله یا نوالۀ بزرگ. (منتهی الارب) ، نام آلتی از اصطرلاب. (برهان). رجوع به اصطرلاب و شطبه شود. اندکی برآمدگی مربع که به هر دو طرف عضادۀ اصطرلاب باشد و سوراخی در آن میانه. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(لَ نَ / نِ)
شپشه و آن کرمی باشد که غله را ضایع و تباه کند، اسم پرنده ای است که از جنس ملخ است قبل از ظهور پرهای او. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به لبنگ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ)
چیز آمیخته. (منتهی الارب). لبک
لغت نامه دهخدا
(لَثَ)
شتر استوار درشت اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ کَ)
لقمه یا پاره ای از اشکنه. یقال ما ذقت عنده عبکه و لالبکه. (منتهی الارب). پارۀ ثرید. (مهذب الاسماء) ، طعامی است که خرما و روغن و پینو را بشورانند و گاهی بجای پینو پست ریزند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ قَ)
زیرکی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ بِ قَ)
تأنیث لبق، زن نیکوکرشمه. (منتهی الارب). لبیقه
لغت نامه دهخدا
(لَ طَ)
زکام. (منتهی الارب). سرماخوردگی. چایمان
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ طَ)
دست و پازدگی شتر در رفتن، دویدگی لنگ. رفتار به لنگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ طَ)
نام پسر فرزدق. برادر کلطه و حبطه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ کِ ثَ)
ناقه لکثه، شتر مادۀ فربه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَیْ یِ ثَ)
لحیهٌ لیّثهٌ، ریش سیه سپید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ ثَ)
جمع واژۀ خبیث. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لُ ثَ)
رنج، تشنگی، خجک (نقطۀ) سرخ در برگ خرما. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ ثَ)
بنده گرفتگی از قومی که برده کردن آنها حلال نیست. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، ناپاکی. ناراستی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ سَ)
یک نوع پوشیدن. (منتهی الارب). حالت لباس پوشیدن، نوعی از جامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَکْ ءْ)
یکبار بازی کردن. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ بَ ثَ)
مردی که همواره ملازم حریف خود باشد و از وی مفارقت نکند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ثَ)
داغی است شتران را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لبوه
تصویر لبوه
ماده شیر شیر ماده مادینه اسد
فرهنگ لغت هوشیار
لباچه جامه پشمینه بی آستین زید از تو لباچه ای نمی یابد تا پیرهنی ز عمرو نستانی (ناصر خسرو کوادیانی) شاماکچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبده
تصویر لبده
یال شیر ملخ، درون ران، پینه پارچه پینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبسه
تصویر لبسه
جامه پوشیدن در بر کردن پوشیدگی نا آشکارایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبطه
تصویر لبطه
چایمان سرماخوردگی، سرفه خوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبنه
تصویر لبنه
گراس (لقمه) لپ (لقمه کلان) خشتک شپشه شپشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبثه
تصویر شبثه
یارجداناشدنی جسبیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوثه
تصویر لوثه
سستی، درنگی، گولی، فرو هشتگی، لمتری پر گوشتی، زبانگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبوه
تصویر لبوه
((لَ وَ))
شیر ماده، مادینه اسد
فرهنگ فارسی معین