جدول جو
جدول جو

معنی لبا - جستجوی لغت در جدول جو

لبا
(لُ)
نام موضعی میان بلد و عقراز زمین موصل. یاقوت گوید: صوابه ان یکتب بالیاء و انما کتبناه هنا بالالف علی اللفظ. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
لبا
آغوز نخستین شیر مادینه دام پس از زایش زهک هم آوای زرد شیر غلیظی که از حیوان نوزاییده در دو سه روز اول بدست آورند فله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لبان
تصویر لبان
صنوبر، کندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباس
تصویر لباس
پوشاک، تن پوش، جامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبان
تصویر لبان
شیر مکیدن، شیر نوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباد
تصویر لباد
نمد مال، نمد فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباش
تصویر لباش
لواش، نوعی نان بسیار نازک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباد
تصویر لباد
چوبی که هنگام شخم زدن بر گردن گاو می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباب
تصویر لباب
برگزیده و خالص از هر چیز، لب، مغز چیزی مانند مغز بادام، گردو و امثال آن ها، عقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لباخ
تصویر لباخ
در آویختن کشتی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
ناب برگزیده خالص و برگزیده از چیزی نفیس: باز باش ای باب بر جویای باب تا رسند از تو قشور اندر لباب. (مولوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لباث
تصویر لباث
آهسته رو کند: اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لباج
تصویر لباج
گول سست خرد
فرهنگ لغت هوشیار
نمد ساز جامه ای که در روزهای بارانی پوشند بارانی نمدین: دیدش و بشناختش چیزی نداد روز دیگر او بپوشیداز لباد. (مولوی لغ) چوبی که بر گردن گاو گردونه و گاو زراعت گذارند یوغ: کشاورز بر گاو بندد لباد ز گاو آهن و گاو جوید مراد. (نظامی آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لباس
تصویر لباس
پوشاک، پوشش، بالاپوش، جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لباش
تصویر لباش
لواش پزی. عمل و شغل لواش پز پختن نان لواش، دکان لواش پز
فرهنگ لغت هوشیار
سینه میان پستان، شیر خوارگی عبری تازی گشته بناست (کندر) بنا هست کوهی، ناژو (صنوبر) کندر. یا لبالب ذکر. کندر
فرهنگ لغت هوشیار
زیلوباف، سازنده لوازم چادرو خیمه، جوال باف، پاتاوه باف پای تابه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لباب
تصویر لباب
((لُ))
خالص و برگزیده از هر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لباس
تصویر لباس
((لِ))
پوشاک، رخت، جامه
لباس بعد از عید: کنایه از چیز خوبی که چون دیرتر از وقت مناسب به دست آید دیگر به درد نخورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لباد
تصویر لباد
((لُ))
چوبی که بر گردن گاو گردونه و زراعت گذارند، یوغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لباد
تصویر لباد
((لَ))
جامه ای که در روزهای بارانی پوشند، لباده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لباس
تصویر لباس
پوشاک، جامه، تن پوش، رخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لباس
تصویر لباس
Dress
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لباس
تصویر لباس
robe
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لباس
تصویر لباس
vestido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لباس
تصویر لباس
Kleid
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لباس
تصویر لباس
sukienka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لباس
تصویر لباس
платье
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لباس
تصویر لباس
сукня
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لباس
تصویر لباس
jurk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لباس
تصویر لباس
vestido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لباس
تصویر لباس
vestito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لباس
تصویر لباس
पोशाक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لباس
تصویر لباس
gaun
دیکشنری فارسی به اندونزیایی