جدول جو
جدول جو

معنی لاینحل - جستجوی لغت در جدول جو

لاینحل
حل نشدنی
تصویری از لاینحل
تصویر لاینحل
فرهنگ فارسی عمید
لاینحل
(یَ حَل ل)
مرکّب از: لا + ینحل، حل ناشدنی. گشوده ناشدنی. که نگشاید، چون مسئلتی غامض.
- عقدۀ لاینحل، گره ناگشودنی.
- معمای لاینحل، معمای حل ناشدنی و ناگشودنی
لغت نامه دهخدا
لاینحل
گشوده نمی شود حل نمیگردد، ناگشودنی چاره ناپذیر. یا مساله لاینحل. مساله ناگشودنی. گشوده ناشدنی، حل ناشدنی
فرهنگ لغت هوشیار
لاینحل
((یَ حَ))
حل ناشودنی
تصویری از لاینحل
تصویر لاینحل
فرهنگ فارسی معین
لاینحل
ناگشودنی
تصویری از لاینحل
تصویر لاینحل
فرهنگ واژه فارسی سره
لاینحل
حل نشدنی، ناگشودنی
متضاد: قابل حل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاینده
تصویر لاینده
ناله کننده، زوزه کشنده، هرزه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایناک
تصویر لایناک
پر گل و لای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاینفع
تصویر لاینفع
بی نفع، بی سود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایعقل
تصویر لایعقل
بی عقل، بی خرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاینفک
تصویر لاینفک
جدانشدنی، ناگشودنی، جدایی ناپذیر، چاره ناپذیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایزال
تصویر لایزال
زوال ناپذیر، بی زوال، جاوید، ابدی
فرهنگ فارسی عمید
(یَ عَ زِ)
مرکّب از: لا + ینعزل، معزول ناشونده. که از عمل پیاده نشود. (وکیل...) وکیلی که هیچگاه او را از شغل وکالت به یکسو نتوان کردن
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس، سکنۀ آن 120 تن، آب آن از رود خانه دوچای، محصول آن برنج، غلات و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)، کنایه از ناچیز شمردن، بهیچ شمردن، قابل اعتنا ندانستن:
او گوید و خلق یاد گیرند
ما را و ترا بباد گیرند،
نظامی،
- بباد نفس گرفتن، صدمۀ دشنام رسانیدن، (آنندراج) :
گرفته است بباد نفس خلایق را
فقیه شهر چو قصاب تا برآرد پوست،
شفیع اثر،
بباد نفس گرفتن قصاب، دمیدن اوست در گوسفند مذبوح تا پوست وی برآماسد و آسان از گوشت وی جدا شود، اما آنچه صاحب آنندراج برای بباد گرفتن فقیه (ازشعر شاهد) استنباط کرده است معنی محصلی ندارد بلکه معنی سخت بحرف کشیدن و مجبور به شنودن کردن دارد و توسعاً میتوان به دشنام شنیدن نیز تعبیر کرد
لغت نامه دهخدا
از امراء لشکر مغول که با ’تایماس’ به عراق حمله کردند، جنگ سختی بین سلطان جلال الدین خوارزمشاه و لشکر مغول بسرداری تاینال در اصفهان درگرفت، رجوع به جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 70 و ج 2 ص 168 و 204 و تاریخ مغول اقبال ص 70 و ’تایماس’ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ ج)
این کلمه بدون شرح در معجم البلدان چ مصر آمده و ظاهراً نام موضعی باشد
لغت نامه دهخدا
(یَ حَل ل)
آنچه قابل واشدن نیست. (غیاث) (آنندراج). غیرقابل شرح و بیان و غامض. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ فَک ک)
مرکّب از: لا + ینفک، جدانشدنی. ممتنعالانفکاک. جدائی ناپذیر. لازم. لازم غیرمفارق: و دانایان و حکما و مورخان حضرت اعلی را جزو لاینفک اند. (رشیدی)،
- عضو لاینفک، عضو جدانشدنی. جزء لاینفک، جزء جدائی ناپذیر. عضو لاینفک چیزی بودن: لازم غیرمفارق آن بودن
لغت نامه دهخدا
(یَ فَ)
مرکّب از: لا + ینفع، آنچه نفع نکند. بی سود. که سود ندارد
لغت نامه دهخدا
(یَ فَ صِ)
مرکّب از: لا + ینفصل، جدانشدنی. انفصال ناپذیر. جدائی ناپذیر. نابریدنی: عضو لاینفصل
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاینده
تصویر لاینده
هرزه گوی، ناله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاینحرف
تصویر لاینحرف
منحرف نمیشود، غیر قابل انحراف ناگراینده به
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاینفصل
تصویر لاینفصل
جدا نمی شود، آنکه منفجر ناپذیر نابریدنی
فرهنگ لغت هوشیار
منعزل نمیشود، معزول ناشونده، وکیلی که هیچ گاه او را از شغل وکالت بر کنار نتوان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاینفع
تصویر لاینفع
سود نمی رساند، بی سود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاینفک
تصویر لاینفک
جدا نمی شود، جدا نشدنی جدایی ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
دایم ابدی سرمدی پایدار: همه تخت وملکی پذیرد زوال بجز ملک فرمانده لایزال. (سعدی. کلیات. چا. معرفت 183)، یکی از صفات خدای تعالی: ناکریز جملگان حی قدیر لایزال ولم زیزل فرد بصیر. (مولوی)، دایما پیوسته: ولیکن زخر بارش افتاد و ماند گرانبار بر پشت تو لایزال. (ناصرخسرو) یا لایزالی. سرمدی ابدی، الهی: می ده که گر چه نامه سیاه عالم نومید کی توان بود از لطف لایزالی ک (حافظ) یا کوس لایزالی کوفتن، حاضر شدن در صف محشر و کوچیدن از عالم خاک بجهان باقی: چو فردا پیش آن ایوان عالی فروکوبند کوس لایزالی... (اسرارنامه) جاوید، پایدار، دائم، ابدی
فرهنگ لغت هوشیار
در نمی یابد فهم نمی کند، نادان بی خرد: هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل بصورتی ندهد صورتیست لایقعل. (سعدی. کلیات) نادان، بیخرد، بی عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لا ینحل
تصویر لا ینحل
گشوده نمی شود نا گشودنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالاینحل
تصویر مالاینحل
آنچه قابل وا شدن نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاینفک
تصویر لاینفک
((یَ فَ کّ))
جدانشدنی، جدایی ناپذیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاینده
تصویر لاینده
((یَ دِ))
هرزه گوی، ناله کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایعقل
تصویر لایعقل
((یَ قِ))
نادان، بی خرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایزال
تصویر لایزال
((یَ))
ابدی، پایدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاینفک
تصویر لاینفک
جدا نشدنی
فرهنگ واژه فارسی سره