بی پایان. بی انتها. (آنندراج) (غیاث اللغات). بی پایان. ناجزانجام. بی انتها. بینهایت. (از ناظم الاطباء). بی حد. بی کران. پایان ناپذیر. بی شمار. تمام ناشدنی: حق تعالی سالهای نامتناهی او را از دولت و پادشاهی تمتع دهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 5). کرمش نامتناهی نعمش بی پایان هیچ خواهنده از این در نرود بی مقصود. سعدی. اهلیت روایت انعام نامتناهی پادشاهی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 120)
بی پایان. بی انتها. (آنندراج) (غیاث اللغات). بی پایان. ناجزانجام. بی انتها. بینهایت. (از ناظم الاطباء). بی حد. بی کران. پایان ناپذیر. بی شمار. تمام ناشدنی: حق تعالی سالهای نامتناهی او را از دولت و پادشاهی تمتع دهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 5). کرمش نامتناهی نعمش بی پایان هیچ خواهنده از این در نرود بی مقصود. سعدی. اهلیت روایت انعام نامتناهی پادشاهی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 120)