جدول جو
جدول جو

معنی لاگر - جستجوی لغت در جدول جو

لاگر(گُ)
نام کرسی بخش در ایالت پیرنۀ سفلی از ولایت پو، دارای 822 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیماری ناشی از کمبود یکی از ویتامین های b که باعث تغییر رنگ پوست بدن و پوسته پوسته شدن آن به ویژه در اطراف گردن و دست و پا، التهاب زبان، اسهال، درد مفاصل و اختلال عصبی می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگر
تصویر لنگر
آهن و زنجیر بسیار سنگین که کشتی را با آن از حرکت باز می دارند،
آلتی که از ساعت های دیواری آویزان می کنند و با تکان خوردن متناوب آن چرخ های ساعت به حرکت در می آید، پاندول،
لنگری، جای وسیع برای پذیرایی مهمانان و طعام دادن به مردم، سینی بزرگی که در آن ظرف های غذا را می گذارند و نزد مهمانان می برند، خانقاه
لنگر انداختن: مقابل لنگر کشیدن، از حرکت باز داشتن کشتی با انداختن لنگر آن در آب، توقف کردن کشتی در بندر، کنایه از اقامت طولانی داشتن در جایی
لنگر برداشتن: بیرون کشیدن لنگر کشتی از آب و کشتی را به حرکت در آوردن، کنایه از حرکت کردن، جنبیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاسگر
تصویر لاسگر
ابریشم تاب، آنکه تارهای پیله را به هم می تابد و ابریشم درست می کند، ابریشم گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
(کَ گَ)
قسمی از غذا، هرچه به غذا مزه دهد مانند ادویه و عسل، هرچه رنگ را تیره نماید مانند سرکه. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(مَ گِ)
مأخوذ از سنسکریت، نام کوهی که در آن چوب صندل فراوان است. ملاگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
پیردو. مورخ فرانسوی. مولد وان (1846-1934 میلادی)
لغت نامه دهخدا
باریک اندام مقابل فربه چاق: بود کوبجاه از تو کمتر شود هم از رشک مهر تو لاغر شود. (شا. لغ) نزار، باریک اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلاگر
تصویر جلاگر
صحاف و جلد ساز
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی آهنین پیوسته بطنابی طویل که آنگاه توقف کشتی را خواهند آنرا در آب افکنند جائی را گویند که در آنجا همه روزه طعام بمردم دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاگر
تصویر پاگر
سازنده پ بوجود آورنده پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاسگر
تصویر لاسگر
آنکه لاس تهیه کند کژتاب ابریشم تاب
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دیوار سازد بنا: نارون درختی باشد سخت و بیشتر راست بالا و چوباو از سختی که بود بیشتر بدست افزار لادگران کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگر
تصویر لنگر
((لَ گَ))
آهن زنجیرداری که برای نگاه داشتن کشتی به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
((غَ))
باریک، باریک اندام، نزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
ضعیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
نزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
Lean, Emaciated, Gangly, Gaunt, Scrawny, Skinny, Slender
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
émacié, malingre, maigre, décharné, mince, svelte
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کوزه گر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
רזה , רזה , רזה , רָזֶה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
여윈 , 말라서 긴 , 마른 , 날씬한 , 날씬한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
kurus, ramping
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
कमजोर , दुबला , दुबला , बहुत पतला , पतला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
emaciato, magro, snodato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
виснажений , худий , стрункий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
demacrado, flacucho, delgado, escuálido, esbelto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
mager, slank
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
иссохший , худой , тощий , стройный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
wychudzony, chudy, szczupły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
abgemagert, hager, schlank, mager, dünn
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
emagrecido, magro, esbelto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
وبلاگ نویس
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از لاغر
تصویر لاغر
骨瘦如柴的 , 瘦弱的 , 瘦的 , 苗条的
دیکشنری فارسی به چینی