جدول جو
جدول جو

معنی لاکلایه - جستجوی لغت در جدول جو

لاکلایه
(کَ یِ)
نام دهی جزء دهستان رحیم آباد. بخش رودسر شهرستان لاهیجان. واقع در 9 هزارگزی جنوب رودسر. دارای 820 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پالایه
تصویر پالایه
ظرف سوراخ سوراخ که چیزی در آن صاف کنند، صافی، آبکش، پالونه، پالاون، پالوانه، ترشی پالا، راوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لالایی
تصویر لالایی
آوازی که مادر هنگام خواباندن طفل می خواند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
مرکّب از: لا به معنی نه + کلام به معنی سخن، بدون حرف. بی سخن. بی گفتگو: به میل تمام و رغبت لاکلام اظهار فرمود. (حبیب السیر ج 3 ص 2)
لغت نامه دهخدا
(شِ یِ)
ژول. فیلسوف فرانسوی. مولد فونتن بلو. مؤلف رسالۀ جالبی در باب استقراء. (1832-1918 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام جد ابی الحسن علی بن محمد بن علی بن لالویه. (سمعانی ورق 595)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان بویراحمد سردسیر است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان واقع در سه هزارگزی باختر لنگرود و سه هزارگزی شمال شوسۀ لنگرود به لاهیجان. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 313 تن سکنه. آب آن از استخر محلی. محصول آنجا برنج، ابریشم، کنف و صیفی. شغل اهالی زراعت و حصیر و پارچۀ نخی بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
رمز است الی آخر الاّیه را
لغت نامه دهخدا
نیکلا لوئی دو، یکی از مشاهیر منجمین و ریاضی دانان فرانسوی، مولد رومینپی (1713-1762 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش لنگرود است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 788 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
نیکو گشادن زن چشم را و تیز نگریستن، دم جنبانیدن آهو برگان و منه: مالألأت الفور بذنبه. دنبال جنبانیدن، افروخته شدن آتش. روشن شدن، گشن خواه گردیدن گوسپند، روان کردن اشک را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ یَ)
نام یکی از دیه های تنکابن مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو ص 107)
لغت نامه دهخدا
(کَ یَ / یِ)
پسوند مکانی مانند: حسن کلایه، خراطه کلایه، تاوی کلایه، کبودکلایه، کوکلایه، کی کلایه، میشه کلایه، نخجیرکلایه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پالایه
تصویر پالایه
آنچه بدان چیزی را صافی کنند پالونه صافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاکلام
تصویر لاکلام
بی گفتگو بی سخن: و فراست و امانت و دیانت و انصاف لا کلام داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لالکایی
تصویر لالکایی
منسوب به لالکا کفش دوز لالک دوز کفاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لالایی
تصویر لالایی
آوازی که مادران برای خواباندن کودک می خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلایه
تصویر کلایه
((کَ وَ یا وِ))
کلاوه، کلافه، ریسمان خام که بر چرخه پیچیده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لالایی
تصویر لالایی
غلامی، خدمتکاری، تربیت بزرگزادگان، نوعی پارچه کم ارزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالایه
تصویر پالایه
فیلتر، صافی
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع اسکوژ تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی