امیر سیف الدین محمود شمسی، پدر امیرخسرو دهلوی مشهورترین شاعر فارسی زبان هندوستان، لاچین از ترکان ختائی ترکستان بود و در استیلای مغول از بلخ به هند رفت و در خدمت شمس الدین التتمش درآمد و به امیر سیف الدین محمود شمسی مشهور گردید، و به سال 658 هجری قمری وفات یافت، (تاریخ مغول ص 546) غلام ملک اشرف پسر تیمورتاش بن چوپان، از امرای قرن هشتم، رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 179 و حبیب السیر ج 2 ص 86 شود
امیر سیف الدین محمود شمسی، پدر امیرخسرو دهلوی مشهورترین شاعر فارسی زبان هندوستان، لاچین از ترکان ختائی ترکستان بود و در استیلای مغول از بلخ به هند رفت و در خدمت شمس الدین التتمش درآمد و به امیر سیف الدین محمود شمسی مشهور گردید، و به سال 658 هجری قمری وفات یافت، (تاریخ مغول ص 546) غلام ملک اشرف پسر تیمورتاش بن چوپان، از امرای قرن هشتم، رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 179 و حبیب السیر ج 2 ص 86 شود
از شاخه های زبان های هند و اروپایی که تا قرون اخیر زبان علمی و کلیسایی در کشورهای اروپای غربی بود، الفبای این زبان که از الفبای یونانی باختری گرفته شده و بعدها اساس و بنیان الفباهای اروپای غربی قرار گرفت، ویژگی آنچه از زبان و فرهنگ روم باستان گرفته شده است
از شاخه های زبان های هند و اروپایی که تا قرون اخیر زبان علمی و کلیسایی در کشورهای اروپای غربی بود، الفبای این زبان که از الفبای یونانی باختری گرفته شده و بعدها اساس و بنیان الفباهای اروپای غربی قرار گرفت، ویژگی آنچه از زبان و فرهنگ روم باستان گرفته شده است
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، شوشمیر، خیربوا، هال، هیل، قاقله
هِل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، شوشمیر، خیربُوا، هال، هیل، قاقُلِه
کشن شین، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام ملکی یا شهری و چین و ماچین شهرت دارد، در تاریخ بنا کتی چین و مهاچین است و مها لفظ هندی بمعنی بزرگ و عظیم، (آنندراج)، مهاچین در سنسکریت بمعنی مملکت چین می باشد، (ناظم الاطباء)، ملکی است در جنوب چین و مشرقی هندوستان، (غیاث)، در ادبیات فارسی ظاهراً از چین مراد ترکستان شرقی است و از ماچین چین اصلی یا چین بزرگ: چو آگاهی آمد به ماچین و چین بگوینده بر خواندم آفرین، فردوسی، شب تیره باید شدن سوی چین وگر سوی ماچین و مکران زمین، فردوسی، به ماچین و چین آمد این آگهی که بنشست رستم به شاهنشهی، فردوسی، بگو آن تودۀ گل را بگو آن شاخ نسرین را بگو آن فخر خوبانرا نگارچین و ماچین را، فرخی، از ادبا عالمی فرست به ماچین وز امرا شحنه ای فرست به ارمن، فرخی، مملکت خانیان همه بستاند بر در ماچین خلیفتی بنشاند، منوچهری، و از سوی لب دریا به چین شد و از آنجا به ماچین به ترکستان اندر آمد (تاریخ سیستان)، چین توظاهر و ماچین بمثل باطن تو به چین بودی و مانده ست ترا ماچین، ناصرخسرو، افسانه ها بمن بر چون بندی گویی که من به چین و به ماچینم، ناصرخسرو، از جور بت پرستان در هندوچین و ماچین پر درد گشت جانت رخ زرد و روی پرچین، ناصرخسرو، و حکما و منجمان و ارباب دانش و اصحاب تواریخ و اهل ادیان و ملل از اهالی ختای و ماچین و هند و کشمیر و تبت ... در بندگی حضرت آسمان شکوه گروه مجتمعاند، (جامع التواریخ)، زندگانی پادشاه روی زمین و خسروچین و ماچین در پناه رای متین و انوار عقل مبین ... دراز باد، (سندبادنامه ص 211)، سرحد ماچین و اقصای چین که مقر سریر مملکتی واروغ اسباط چنگیزخان است ... (جهانگشای جوینی)، دو چشم شوخ تو برهم زده ختا و حبش بچین زلف تو ماچین و هند داده خراج، حافظ، رجوع به چین و چین و ماچین شود
کشن شین، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام ملکی یا شهری و چین و ماچین شهرت دارد، در تاریخ بنا کتی چین و مهاچین است و مها لفظ هندی بمعنی بزرگ و عظیم، (آنندراج)، مهاچین در سنسکریت بمعنی مملکت چین می باشد، (ناظم الاطباء)، ملکی است در جنوب چین و مشرقی هندوستان، (غیاث)، در ادبیات فارسی ظاهراً از چین مراد ترکستان شرقی است و از ماچین چین اصلی یا چین بزرگ: چو آگاهی آمد به ماچین و چین بگوینده بر خواندم آفرین، فردوسی، شب تیره باید شدن سوی چین وگر سوی ماچین و مکران زمین، فردوسی، به ماچین و چین آمد این آگهی که بنشست رستم به شاهنشهی، فردوسی، بگو آن تودۀ گل را بگو آن شاخ نسرین را بگو آن فخر خوبانرا نگارچین و ماچین را، فرخی، از ادبا عالمی فرست به ماچین وز امرا شحنه ای فرست به ارمن، فرخی، مملکت خانیان همه بستاند بر در ماچین خلیفتی بنشاند، منوچهری، و از سوی لب دریا به چین شد و از آنجا به ماچین به ترکستان اندر آمد (تاریخ سیستان)، چین توظاهر و ماچین بمثل باطن تو به چین بودی و مانده ست ترا ماچین، ناصرخسرو، افسانه ها بمن بر چون بندی گویی که من به چین و به ماچینم، ناصرخسرو، از جور بت پرستان در هندوچین و ماچین پر درد گشت جانت رخ زرد و روی پرچین، ناصرخسرو، و حکما و منجمان و ارباب دانش و اصحاب تواریخ و اهل ادیان و ملل از اهالی ختای و ماچین و هند و کشمیر و تبت ... در بندگی حضرت آسمان شکوه گروه مجتمعاند، (جامع التواریخ)، زندگانی پادشاه روی زمین و خسروچین و ماچین در پناه رای متین و انوار عقل مبین ... دراز باد، (سندبادنامه ص 211)، سرحد ماچین و اقصای چین که مقر سریر مملکتی واروغ اسباط چنگیزخان است ... (جهانگشای جوینی)، دو چشم شوخ تو برهم زده ختا و حبش بچین زلف تو ماچین و هند داده خراج، حافظ، رجوع به چین و چین و ماچین شود
در فارسی ماچین بمعنی چیزی که آنرا بوسه داده باشند، چه ماچ بوسه را گویند، (آنندراج) : دلم در زلفش از فکر دهانش برنمی آید اگر در بند چین افتاده ام در قید ماچینم، محسن تأثیر (از آنندراج)
در فارسی ماچین بمعنی چیزی که آنرا بوسه داده باشند، چه ماچ بوسه را گویند، (آنندراج) : دلم در زلفش از فکر دهانش برنمی آید اگر در بند چین افتاده ام در قید ماچینم، محسن تأثیر (از آنندراج)
محدوده باریکی به عرض سه تا چهار متر در سطح سواره رو که دو طرف آن با خط کشی ممتد یا مقطع مشخص می شود و خودرو باید در آن حرکت کند، خط عبور (واژه فرهنگستان)
محدوده باریکی به عرض سه تا چهار متر در سطح سواره رو که دو طرف آن با خط کشی ممتد یا مقطع مشخص می شود و خودرو باید در آن حرکت کند، خط عبور (واژه فرهنگستان)