کوه و پشته ای که راه را تنگ و دشوار کند. (منتهی الارب). کوه بلند که در میان دو کوه بود چنانکه راه بسته بود. (مهذب الاسماء) ، دائرهاللاهز، دائرۀ تندی زیر بناگوش اسب و آن منحوس است. (منتهی الارب)
کوه و پشته ای که راه را تنگ و دشوار کند. (منتهی الارب). کوه بلند که در میان دو کوه بود چنانکه راه بسته بود. (مهذب الاسماء) ، دائرهاللاهز، دائرۀ تندی زیر بناگوش اسب و آن منحوس است. (منتهی الارب)
ابن قریظ. از معاصرین ابومسلم خراسانی و عیسی بن معقل و دامادسلمه بن کثیر خزاعی. (انساب سمعانی). صاحب مجمل التواریخ گوید: هنگامی که عیسی بن معقل را خالد امیرالعراقین به کوفه بازداشت از بهر باقی خراج و بومسلم آنجا رفت. داعیان از نقباء محمد بن علی الامام چون سلیمان بن کثیر و لاهزبن قریظ و قحطبه بن شیب با چند خراسانی به پرسیدن عیسی رفتند. (مجمل التواریخ و القصص ص 316)
ابن قریظ. از معاصرین ابومسلم خراسانی و عیسی بن معقل و دامادسلمه بن کثیر خزاعی. (انساب سمعانی). صاحب مجمل التواریخ گوید: هنگامی که عیسی بن معقل را خالد امیرالعراقین به کوفه بازداشت از بهر باقی خراج و بومسلم آنجا رفت. داعیان از نقباء محمد بن علی الامام چون سلیمان بن کثیر و لاهزبن قریظ و قحطبه بن شیب با چند خراسانی به پرسیدن عیسی رفتند. (مجمل التواریخ و القصص ص 316)
درآمیختن با قوم. در میان قوم شدن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، لگد زدن بر سینه. مشت بر سینه زدن. لکز. مشت بر تندی زیر بناگوش و بر گردن زدن. (منتهی الارب). مشت بر گردن زدن. (اززوزنی) ، نیزه بر سینه زدن. (منتهی الارب). مشت و نیزه بر سینه زدن. (منتخب اللغات) ، به سر زدن شتربچه و بره پستان مادر را وقت شیر مکیدن. (منتهی الارب) ، بازداشتن. (زوزنی) ، دوموی شدن. (منتهی الارب). آمیختن سپیدی موی با سیاهی. (منتهی الارب) (منتخب اللغات)
درآمیختن با قوم. در میان قوم شدن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، لگد زدن بر سینه. مشت بر سینه زدن. لکز. مشت بر تندی زیر بناگوش و بر گردن زدن. (منتهی الارب). مشت بر گردن زدن. (اززوزنی) ، نیزه بر سینه زدن. (منتهی الارب). مشت و نیزه بر سینه زدن. (منتخب اللغات) ، به سر زدن شتربچه و بره پستان مادر را وقت شیر مکیدن. (منتهی الارب) ، بازداشتن. (زوزنی) ، دوموی شدن. (منتهی الارب). آمیختن سپیدی موی با سیاهی. (منتهی الارب) (منتخب اللغات)
در قفقاز در سواحل جنوب شرقی طرابزون و جهت باطوم قومی بدین نام ساکن اند که با مردم گرجستان قرابت جنسی دارند، سیمای آنها بتمام از نژاد قفقازست با سرهای بزرگ و پیشانی بلند و بینی راست و بیش و کم گاهی شکسته با موهای بلوطی و چشمانی میشی یا آبی، وقد و قامتی موزون و مشی و حرکتی دلپسند، جسور و چست و چالاک و کاری و با ذکاوت، هر چند در جنگ گاهی میل به یغما دارند، در سایر امور معاشرت نهایت متدین و درستکار و راستگو میباشند، در کشتی رانی مهارتی تام دارند و غالباً در بحریۀ عثمانی سابقاً صاحب منصبان از این طایفه بودند، با اینکه اصلا از مردم قفقازند ولی امروزه زبان اصلی خود را فراموش کرده و به ترکی تکلم میکنند، غالباً افراد این قوم مسلمانند و بعض عیسویان که در میان آنها مشاغلی دارند ازین قوم نباشند و بعضی میگویند که اصل آنها از مهاجرین یونان است
در قفقاز در سواحل جنوب شرقی طرابزون و جهت باطوم قومی بدین نام ساکن اند که با مردم گرجستان قرابت جنسی دارند، سیمای آنها بتمام از نژاد قفقازست با سرهای بزرگ و پیشانی بلند و بینی راست و بیش و کم گاهی شکسته با موهای بلوطی و چشمانی میشی یا آبی، وقد و قامتی موزون و مشی و حرکتی دلپسند، جسور و چست و چالاک و کاری و با ذکاوت، هر چند در جنگ گاهی میل به یغما دارند، در سایر امور معاشرت نهایت متدین و درستکار و راستگو میباشند، در کشتی رانی مهارتی تام دارند و غالباً در بحریۀ عثمانی سابقاً صاحب منصبان از این طایفه بودند، با اینکه اصلا از مردم قفقازند ولی امروزه زبان اصلی خود را فراموش کرده و به ترکی تکلم میکنند، غالباً افراد این قوم مسلمانند و بعض عیسویان که در میان آنها مشاغلی دارند ازین قوم نباشند و بعضی میگویند که اصل آنها از مهاجرین یونان است
نزدیک شونده. (آنندراج). آنکه نزدیک می آید و نزدیک می کشد. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از نهز است. رجوع به نهز شود، پسربچه ای که وقت از شیر بازگرفتنش نزدیک شده باشد. چون کودک به فطام نزدیک شود گویند:نهز للفطام. پسر را ناهز و دختر را ناهزه گویند، ناهز قوم، بزرگ و سرپرست قوم که قیام کندبر امور ایشان. ناهزالقوم، کبیرهم و القیم بامورهم و اصله الذی ینهز الدلو من البئر. (اقرب الموارد)
نزدیک شونده. (آنندراج). آنکه نزدیک می آید و نزدیک می کشد. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از نهز است. رجوع به نهز شود، پسربچه ای که وقت از شیر بازگرفتنش نزدیک شده باشد. چون کودک به فطام نزدیک شود گویند:نهز للفطام. پسر را ناهز و دختر را ناهزه گویند، ناهز قوم، بزرگ و سرپرست قوم که قیام کندبر امور ایشان. ناهزالقوم، کبیرهم و القیم بامورهم و اصله الذی ینهز الدلو من البئر. (اقرب الموارد)
به معنی اللهم است، یعنی ای بار خدا. قوله:لاهم ّ لا ادری و انت الداری، یرید اللهم، ای بار خدای، و المیم المشدّده فیه عوض من یاء النداء لان معناه یا اﷲ. هذا عندالبصریین و قال الکوفیون اصله اﷲ امنا ای اقصدنا بخیر بحذف منه ضمیرالمتکلم و هو نا لوجودالقرینه وهی سیاق الکلام ثم حذف یاء لطول الکلام ثّم حذفت الالف من ام ّ للوصل فصارت اللهم. (منتهی الارب)
به معنی اللهم است، یعنی ای بار خدا. قوله:لاهم ّ لا ادری و انت الداری، یرید اللهم، ای بار خدای، و المیم المشدّده فیه عوض من یاء النداء لان معناه یا اﷲ. هذا عندالبصریین و قال الکوفیون اصله اﷲ امنا ای اقصدنا بخیر بحذف منه ضمیرالمتکلم و هو نا لوجودالقرینه وهی سیاق الکلام ثم حذف یاء لطول الکلام ثّم حذفت الالف من اُم ّ للوصل فصارت اللهم. (منتهی الارب)
نام ناحیتی به کلارستاق، (مازندران و استراباد رابینو ص 108 بخش انگلیسی)، دهی از دهستان کلاردشت، شهرستان نوشهر، واقع در دو هزارگزی خاوری حسن کیف، کنار راه حسن کیف به مرزن آباد، کوهستانی، سردسیر، دارای 1140 تن سکنه (عده کمی از ایل خواجو هستند)، آب آن از چشمه و نهر منشعب از سرداب رود، محصول آن غلات و ارزن و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیۀ زغال چوب، صنایع دستی زنان بافتن قالی و جاجیم و شال است، و دبستانی بدانجا باشد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام ناحیتی به کلارستاق، (مازندران و استراباد رابینو ص 108 بخش انگلیسی)، دهی از دهستان کلاردشت، شهرستان نوشهر، واقع در دو هزارگزی خاوری حسن کیف، کنار راه حسن کیف به مرزن آباد، کوهستانی، سردسیر، دارای 1140 تن سکنه (عده کمی از ایل خواجو هستند)، آب آن از چشمه و نهر منشعب از سرداب رود، محصول آن غلات و ارزن و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیۀ زغال چوب، صنایع دستی زنان بافتن قالی و جاجیم و شال است، و دبستانی بدانجا باشد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
پایتخت کشور هلند. شهری نزدیک دریای شمال دارای 435 هزار سکنه. و دیوان داوری بین المللی بدانجاست. و این دیوان در روز سه شنبه سی و یکم تیرماه 1331 هجری شمسی با همه تشبثات انگلیس رأی به عدم صلاحیت خود (در امر ملی شدن نفت ایران) داد یعنی دخالت دولت انگلیس را در این مورد رد کرد
پایتخت کشور هلند. شهری نزدیک دریای شمال دارای 435 هزار سکنه. و دیوان داوری بین المللی بدانجاست. و این دیوان در روز سه شنبه سی و یکم تیرماه 1331 هجری شمسی با همه تشبثات انگلیس رأی به عدم صلاحیت خود (در امر ملی شدن نفت ایران) داد یعنی دخالت دولت انگلیس را در این مورد رد کرد
غافل شونده، (منتخب اللغات)، لاعب، بازی کننده، بازیگر، (دهار) : لاهی الهی را درک نتواند کرد، (از کشف المحجوب)، موحد الهی بود نه لاهی، (از کشف المحجوب)، پرهیز کن از لهو از آنکه هرگز سرمایه نکرده ست هیچ لاهی، ناصرخسرو، کی کند جلوه عز اللهی قدس لاهوت بر دل لاهی، جوینی
غافل شونده، (منتخب اللغات)، لاعب، بازی کننده، بازیگر، (دهار) : لاهی الهی را درک نتواند کرد، (از کشف المحجوب)، موحد الهی بود نه لاهی، (از کشف المحجوب)، پرهیز کن از لهو از آنکه هرگز سرمایه نکرده ست هیچ لاهی، ناصرخسرو، کی کند جلوه عِز اللهی قدس لاهوت بر دل لاهی، جوینی
نام قریتی از اعمال آمل طبرستان و آن را قلعۀ لارز گویند و میان آن و آمل دو روزه راه است. ابوجعفر محمد بن علی اللارزی الطبری متوفی به سال 518 هجری قمری منسوب بدانجاست. (معجم البلدان)
نام قریتی از اعمال آمل طبرستان و آن را قلعۀ لارز گویند و میان آن و آمل دو روزه راه است. ابوجعفر محمد بن علی اللارزی الطبری متوفی به سال 518 هجری قمری منسوب بدانجاست. (معجم البلدان)
تریشه که کنار دسته برای استوار کردن در سوراخ چرخ یا تبر نهند، داغ زیر گوش شتر چوب پاره ای که بوسیله آن سوراخ تبر وچرخ چاه را تنگ کنند، داغی که بر زیر گوش اشتر نهند
تریشه که کنار دسته برای استوار کردن در سوراخ چرخ یا تبر نهند، داغ زیر گوش شتر چوب پاره ای که بوسیله آن سوراخ تبر وچرخ چاه را تنگ کنند، داغی که بر زیر گوش اشتر نهند