جدول جو
جدول جو

معنی لاه - جستجوی لغت در جدول جو

لاه
لاس، نوعی ابریشم پست، ابریشم نخاله، کژ
تصویری از لاه
تصویر لاه
فرهنگ فارسی عمید
لاه
لاس باشد که نوعی از بافتۀ ابریشمی سرخ رنگ است، (برهان)، لالس، (جهانگیری)، لاس
لغت نامه دهخدا
لاه
اصل است مر جلاله را (نزد سیبویه)، الف و لام بر آن داخل کردند ’اﷲ’ و جانشین اسم علم شد، مانند عباس و حسن، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لاه
نوعی ابریشم سرخ رنگ لاس
تصویری از لاه
تصویر لاه
فرهنگ لغت هوشیار
لاه
باران شدید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاهی
تصویر لاهی
مشغول لهو و لعب، بازی کننده، کنایه از غافل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاهوت
تصویر لاهوت
عالم غیرمادی، عالم غیب، ملکوت، الوهه، خداوندی. در اصل لاه به معنی اله بوده، «واو» و «تا» برای مبالغه به آن افزوده شده مانند «واو» و «تای» جبروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاهوره
تصویر لاهوره
قاش خربزه یا هندوانه و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
(غُ)
جمع واژۀ غالی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غالی شود: و بیان این مسئله... که رد است بر ملاحده و بواطنه و دهریه و غلاه و غیر ایشان... خواجه... رشید رازی... در کتاب فصول بیان کرده است. (کتاب النقض ص 472)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دعاء.
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دلو خرد یا عام است. (منتهی الارب). دلوی است کوچک و خرد. (از اقرب الموارد). ج، دلّی ̍. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دلوات. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
رجوع به علات شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
جمع واژۀ علهی ̍. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، جمع واژۀ علهان. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دشت بی آب وگیاه، یا بیابان بی آب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، صحرای وسیع و فراخ. ج، فلا، فلوات، فلو، فلی. جج، افلاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
فرقه ای از شیعه هستند. (اقرب الموارد). غلاه یا غالیه فرقه هایی هستند که مذهب غلو داشته باشند. در قرآن کریم ازغلو نهی شده است چنانکه در سورۀ نساء آیۀ 171 آمده: ’یا اهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم و لاتقولوا علی الله الا الحق’ یعنی ای پیروان تورات و انجیل در دین خود غلو مکنید و از حد مگذرید، و درباره خدا جز گفتار راست و حق مگویید، و در حدیث آمده ’صنفان من امتی لانصیب لهما فی الاسلام: الغلاه و القدریه’ (رجوع به بحار الانوار ج 4 باب اول ص 4 شود). و علی (ع) فرموده است: ’یهلک فی رجلان: محب غال و مبغض قال’ یعنی دو گروه درباره من به راه خطا میروند و هلاک میشوند: دوستداری که در دوستی غلو کند و دشمنی که در بغض و کینه افراط کند. شیخ مفید (متوفی به سال 413 هجری قمری) در تصحیح الاعتقاد (ص 63) در تعریف غلاه گوید: غلاه که از متظاهرین به اسلام اند کسانی هستند که علی امیرالمؤمنین و ائمۀ دین، یعنی ذراری آن حضرت را به خدایی و پیغمبری نسبت داده اند، و آنان را از جهت فضل در دین و دنیا به پایه ای ستوده اند که از حد گذشته است و طریق افراط پیموده اند. این گروه در شمار گمراهان و کافرانند، و علی (ع) فرمان کشتن آنان را صادر فرمود و ائمۀ اطهارنیز در حق آنان به کفر و خروج از اسلام حکم کردند.
ریشه عقاید غلاه. عربستان و جزیره، یعنی بلاد میان دجله و فرات و شامات پیش از ظهور اسلام مرکز طوایف مختلف عرب و غیر عرب و محل بروز و تصادم عقاید و ادیان گوناگون از بت پرستی و یهودیت و مسیحیت و آیین های ایرانیان از زردشتی ومانوی و مزدکی و دیگر ادیان رایج آن زمان بود. در چنین محیطی ناچار باید ظهور مذاهب مختلف دیگر را انتظار داشت. پس اگر ملل و نحل نویسانی مانند ابومحمد نوبختی و شهرستانی بگویند که عقاید و آراء غلاه اسلام از ریشه خرم دینی و مزدکی و دهری است و شبهات و اهواء آنان از مذاهب حلولیه و تناسخیه و مخصوصاً یهود و نصاری مأخوذ است (ملل و نحل شهرستانی ص 81) نباید گفتۀ آنان را تکذیب کرد، زیرا نشانه های این تأثیر به طور روشن و آشکار در آراء و عقاید این فرقه ها دیده میشود. مثلاً به قول شهرستانی همچنانکه یهود خالق را به خلق و نصاری خلق را به خالق تشبیه کرده اند غلاه نیز در آراء و عقاید از این دو نوع رأی و عقیده بی نصیب نمانده اند، لیکن باید توجه داشت که بعضی از فرق غلاه خاصه فرقه هایی که گردانندگان و زعمای آنها ایرانی بوده اند یا فرقه هایی که در ایران ظهور کرده یا نمو و توسعه یافته اند مقصود پنهانی دیگری نیز داشته اند، و آن احیای آیین ایران قدیم و شاید تضعیف اسلام بوسیلۀ ایجاد اختلاف و تشتت آراء بوده است. اما در عین حال باید بدین نکته متوجه بود که وجود شباهت در عقاید و آراء مادام که با قراین دیگری توأم نباشد به تنهایی نمیتواند دلیل اخذ و اقتباس باشد، و متأسفانه بعضی از محققان مسیحی یا منتسبین به این دین خواسته اند عقاید غلاه، خاصه علی اللهیان را از اصل مسیحی جلوه دهند، چنانکه میرزا کرم نامی که احتمالاً به آیین مسیحیت درآمده است، در کتاب خود که به زبان انگلیسی است و در مجموعۀ ’دنیای اسلام’ به نام علی اللهیان است در صفحات 73-78 از وجود بعضی شباهتها استفاده میکند و مذهب فرقۀ علی اللهی را متأثر از مسیحیت میداند. موارد مشابهت در مورد سه روز روزه و سرودهای مذهبی و تعدد زوجات و جز آنهاست، ولی به نظر بعضی از محققان این قول درست نیست.
فرق غلاه. غالیان درباره علی بن ابی طالب و سایر ائمه و اشخاص دیگر و کسانی که درباره خود غلو کرده اند مشتمل بر اصناف و فرق بسیاری هستند که در اینجا به ترتیب حروف تهجی مشهوران آنها راذکر میکنیم: آل مشعشع، اباحیه، احمدیه، اخیه، ازدریه، اسحاقیه، اسحاقیۀ حارثیه، اسماعیلیه، امریه، اهل حق، بابکیه (= اباحیه) ، باطنیه (= اسماعیلیه) ، بدعیه، برکوکیه، بزیغیه، بشیریه، بکتاشیه، بومسیلمیه، بلالیه، بیانیه، تعلیمیه (= اسماعیلیه و باطنیه) ، تمیمیه، تناسخیه، جناحیه، جواربیه، حابطیه (یا حائطیه) ، حارثیه (= اسحاقیه) حدثیه، حربیه، حروفیه، حلاجیه، حلمانیه، حلولیه، حماریه، خابطیه (یا حابطیه) ، خرمیه (= اباحیه) ، خطابیه، خطابیۀ مطلقه، خلالیه، ذمامیه، ذمیه، راوندیه، رجعیه، رزامیه، زراریه (= تمیمیه) ، سبائیه، سبعیه (= اسماعیله و باطنیه و تعلیمیه) ، سپیدجامگان، سرخ جامگان، سلمانیه، سمنیه، شریعیه، شریکیه، شلمغانیه، عزاقریه (= شلمغانیه) ، علویه، علیائیه (یا علیاویه) ، علی اللهیان، عمیریه، عینیه، غمامیه، قادیانیه، قرامطه (= اسماعیلیه و باطنیه و تعلیمیه و سبعیه) کاکائیه (= اخیه) ، کاملیه، کربیه، کسفیه، کیسانیه، مازیاریه (= اباحیه) ، مانویه، مبارکیه، مبیضه (=سپیدجامگان) ، متنبئین، محمدیه (از علیائیه) ، محمدیه (از مغیریه) ، محمره (= سرخ جامگان) ، مختاریه، مخطئه، مخمسه، مزدکیه، مسیلمیه، مشبهه، مشعشعیه (= آل مشعشع) ، معمریه، مغیریه، مفضلیه، مفوضه، مقنعیه (= سپیدجامگان و مبیضه) ، ملاحده (= اسماعیلیه و باطنیه و تعلیمیه و سبعیه و قرامطه) ، منصوریه (=کسفیه) ، موسویه، میمونیه، میمیه، ناووسیه، نصیریه، نمیریه، هاشمیه، هشامیه، یزیدیه و یعقوبیه. (از رسالۀ دکتری دکتر گلشن بنام ’غلو و غلاه’ به اختصار). برای دانستن شرح هریک از این فرق و برای تفصیل بیشتر رجوع به مدخل غالیه و هریک از نامهای مذکور و رجوع به تاریخ کرد ص 124 و 131 و خاندان نوبختی صص 249- 267 شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جمع واژۀ دالی. (منتهی الارب). رجوع به دالی شود
لغت نامه دهخدا
(طَ یَ)
کوهی است معروف به نجد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حلاه سیف و حلی سیف، پیرایۀ شمشیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
شتر مادۀ گرگین، لته پاره ای که بدان شتر را مالند. طلیاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بازیگر بازیگوش بازی کننده بازیگر لاعب جمع لواهی: موحد الهی بودنه لاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهوائی
تصویر لاهوائی
لا هوایی در فارسی نا هوازی
فرهنگ لغت هوشیار
مینوک مینو آرنگ، مینو شناسی دانشی که به بررسی و گفت و گو پیرامون مینو می پردازد جهان معنی عالم امر عالم غیب مقابل ناسوت: گشایم راز لاهوت از تفرد نمایم ساز ناسوت از هیولا. (خاقانی. سج. 26)، عالم ذات الهی که سالک را در آن مقام فنا فی الله حاصل میشود. مرتبه صفات را جبروت و مرتبه اسما را ملکوت نامند مرتبه واحدیت که از آن تعبیر بمرتبه وجود جامعاز لحاظ جامعیت اسما و صفات آورند. خدایتعالی، عالم غیب، عالم امر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهوتی
تصویر لاهوتی
مینوگان منسوب به لاهوت مقابل ناسوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهوتیت
تصویر لاهوتیت
لاهوتی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهوتیه
تصویر لاهوتیه
لاهوتیت در فارسی: مینوگانی
فرهنگ لغت هوشیار
هر برش خربزه و هندوانه و مانند آن تراشه قاش قاچ: جسم که چون خربزه است تا نبری چون خورند بشکن و پیدا شود قیمت لاهوره ای. (مولوی دیوان کبیر ج 6 بیت 32074)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهه
تصویر لاهه
مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهیه
تصویر لاهیه
مونث لاهی بنگرید به لاهی مونث لاهی جمع لواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهیجانی
تصویر لاهیجانی
منسوب به لاهیجان از مردم لاهیجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهیجی
تصویر لاهیجی
منسوب به لاهیجان از مردم لاهیجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلاه
تصویر دلاه
دهوه کوچک دهوک دولک
فرهنگ لغت هوشیار
صلات درفارسی: نماز، نیایش، کنشت، جمع صله، نورهان ها پا رنج ها نماز. توضیح یکی از فروع دین اسلام که اعظم عبادات محسوب می شد و آن را عمود دین گفته اند، دعای بنده به سوی خداوند، رحمت و بخشایش حق تعالی، جمع صلوات. دعا، رحمت، استغفار و گفته اند صلاه از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مومنین دعا و از سایر موجودات تسبیح بود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غله درآمدها از حبوب و نقود و جز آن، دسته ای از گیاهان تیره گندمیان که دانه های برخی از آنها را آرد کنند و بمصرف رسانند مانند گندم و برخی را آرد نکرده مصرف کنند مانند برنج ذرت و برخی هم بیشتر به مصرف خوراک دام ها و طیور می رسد مانند جو و چاودار و ارزن، دانه گیاهان دسته غلات بالاخص به نام غلات خوانده می شود مانند گندم و ارزن و ذرت و جو و برنج و چاودار و جو و ترشک و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاه
تصویر فلاه
فلات در فارسی پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهفه
تصویر لاهفه
مونث لاهف بنگرید به لاهف
فرهنگ لغت هوشیار