نامی که ازجانب اسپانیائیان به قبایل حاکم بر بیابانهای امریکای جنوبی داده شده است، لانوس ها بیشتر از ممالک ونزوئلا، برزیلیا و آرژانتین باشند، (قاموس الاعلام ترکی)
نامی که ازجانب اسپانیائیان به قبایل حاکم بر بیابانهای امریکای جنوبی داده شده است، لانوس ها بیشتر از ممالک ونزوئلا، برزیلیا و آرژانتین باشند، (قاموس الاعلام ترکی)
نوعی چراغ محفظه دار و معمولاً نفت سوز و قابل حمل، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چراغدان، قندیل، چراغبانه، چراغ پرهیز، چراغ واره، چروند، مردنگی، چراغ بادی، چراغ بره فانوس خیال: فانوس خیالی، نوعی چراغ که در جلو آن اشیایی نگه می داشتند تا تصویر آن ها بر روی پرده بیفتد، فانوس خیال انگیز، فانوس گردان، برای مثال این چرخ فلک که ما در او حیرانیم / فانوس خیال از او مثالی دانیم ی خورشید چراغ دان و عالم فانوس / ما چون صوریم کاندر او حیرانیم (خیام - ۹۵) فانوس دریایی: چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، فار، چراغ دریایی
نوعی چراغ محفظه دار و معمولاً نفت سوز و قابل حمل، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چِراغدان، قِندیل، چِراغبانه، چِراغ پَرهیز، چِراغ وارِه، چَروَند، مَردَنگی، چِراغِ بادی، چِراغ بَرِه فانوس خیال: فانوس خیالی، نوعی چراغ که در جلو آن اشیایی نگه می داشتند تا تصویر آن ها بر روی پرده بیفتد، فانوس خیال انگیز، فانوس گردان، برای مِثال این چرخ فلک که ما در او حیرانیم / فانوس خیال از او مثالی دانیم ی خورشید چراغ دان و عالَم فانوس / ما چون صُوَریم کاندر او حیرانیم (خیام - ۹۵) فانوس دریایی: چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، فار، چراغ دریایی
نام حکیم هندی که جزو ملتزمین اسکندر به ایران آمد و در پارس ناخوش شد و بنا به سنتی که بین حکمای هند بود که ناخوشی بدن را بد میدانستند اقدام بخودکشی کرد، از قرار نوشته های آریان خودکشی این حکیم هندی زمانی که اسکندر در تخت جمشید بود روی داد، اسکندر با اصرار بسیار، حکیم مزبور را راضی کرد جزوملتزمین او گردد و او را به ایران آورد، آریان گوید: که او در پارس ناخوش شد و چون نمیخواست، قواعد پرهیز را رعایت کند، از اسکندر خواست مانع نشود که او باستقبال مرگ رود پیش از آنکه سوانحی او را بترک عادات اولیه مجبور دارد، اسکندر در بادی امر راضی نمیشد ولی بعد چون دید که کالانوس مصر و مبرم است از ترس اینکه مبادا طور دیگر خود را بکشد خواهش او را پذیرفت، آریان وصف سوختن او را چنین کند: اسبی از ایلخی اسکندر آوردند که کالانوس بر آن نشیند ولی او از شدت ضعف نتوانست این کار کند و آن را به لی زی ماخوس که یکی از مریدانش بود داد، بعد او را به تخت روانی نشاندند و این اشیاء را با او حرکت دادند، عطریاتی برای پاشیدن بشعله های آتش، یک دست لباس ارغوانی جامهایی از زرو سیم و قالیهای گرانبها، این کبکبه را دسته هایی ازپیاده و سوار مشایعت کردند، اشیاء را برده بودند که در آتش افکنند ولی کالانوس آنها را با قالی ها در میان نظار تقسیم کرد بعد او با طمأنینه و وقار به طرف خرمن هیزم رفت و در حضور تمامی سپاه ببالای آن برآمد پس از آن هیزم را آتش زدند و با وجود اینکه شعله ها او را از هر طرف احاطه کردند حکیم هندی همچنان که خوابیده بود حرکتی نکرد، (از ایران باستان ج 2 ص 1877)
نام حکیم هندی که جزو ملتزمین اسکندر به ایران آمد و در پارس ناخوش شد و بنا به سنتی که بین حکمای هند بود که ناخوشی بدن را بد میدانستند اقدام بخودکشی کرد، از قرار نوشته های آریان خودکشی این حکیم هندی زمانی که اسکندر در تخت جمشید بود روی داد، اسکندر با اصرار بسیار، حکیم مزبور را راضی کرد جزوملتزمین او گردد و او را به ایران آورد، آریان گوید: که او در پارس ناخوش شد و چون نمیخواست، قواعد پرهیز را رعایت کند، از اسکندر خواست مانع نشود که او باستقبال مرگ رود پیش از آنکه سوانحی او را بترک عادات اولیه مجبور دارد، اسکندر در بادی امر راضی نمیشد ولی بعد چون دید که کالانوس مصر و مبرم است از ترس اینکه مبادا طور دیگر خود را بکشد خواهش او را پذیرفت، آریان وصف سوختن او را چنین کند: اسبی از ایلخی اسکندر آوردند که کالانوس بر آن نشیند ولی او از شدت ضعف نتوانست این کار کند و آن را به لی زی ماخوس که یکی از مریدانش بود داد، بعد او را به تخت روانی نشاندند و این اشیاء را با او حرکت دادند، عطریاتی برای پاشیدن بشعله های آتش، یک دست لباس ارغوانی جامهایی از زرو سیم و قالیهای گرانبها، این کبکبه را دسته هایی ازپیاده و سوار مشایعت کردند، اشیاء را برده بودند که در آتش افکنند ولی کالانوس آنها را با قالی ها در میان نظار تقسیم کرد بعد او با طمأنینه و وقار به طرف خرمن هیزم رفت و در حضور تمامی سپاه ببالای آن برآمد پس از آن هیزم را آتش زدند و با وجود اینکه شعله ها او را از هر طرف احاطه کردند حکیم هندی همچنان که خوابیده بود حرکتی نکرد، (از ایران باستان ج 2 ص 1877)
از خدایان قدیم یونان و فرزند ’اوکسیلوس’ است و اوکسیلوس با خواهر خود ’هامادریاس’ ازدواج کرد و الهه های درختان مانند ’کاریا’ و ’بالانوس’ و ’کرانیا’ و... از این وصلت بوجود آمدند که نام آنان را صورت لاتین نام درختانی مانند گردو و توت و انگور و انجیر و غیره بخاطر می آورد. رجوع شود بفرهنگ اساطیر یونان تألیف دکتر بهمنش ص 662، به زبان هندی خوشبوی را گویند. (فرهنگ جهانگیری) ، آهنی که بدان ماهی شکار کنند. (یادداشت مؤلف). قلاب. (یادداشت مؤلف)
از خدایان قدیم یونان و فرزند ’اوکسیلوس’ است و اوکسیلوس با خواهر خود ’هامادریاس’ ازدواج کرد و الهه های درختان مانند ’کاریا’ و ’بالانوس’ و ’کرانیا’ و... از این وصلت بوجود آمدند که نام آنان را صورت لاتین نام درختانی مانند گردو و توت و انگور و انجیر و غیره بخاطر می آورد. رجوع شود بفرهنگ اساطیر یونان تألیف دکتر بهمنش ص 662، به زبان هندی خوشبوی را گویند. (فرهنگ جهانگیری) ، آهنی که بدان ماهی شکار کنند. (یادداشت مؤلف). قلاب. (یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان طبس مسینا، بخش درمیان، شهرستان بیرجند، واقع در 48 هزارگزی جنوب خاوری در میان، و 33 هزارگزی شمال خاوری درح کوهستانی، گرمسیر، دارای 466 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و شلغم و چغندر، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) دهی از دهستان دوغانی بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 59 هزارگزی جنوب جاده شوسۀ عمومی قوچان به مشهد، کوهستانی، معتدل دارای 165 تن سکنه، شیعه، کردی قوچانی زبان، راه آن مالرو، آب آن از قنات، محصول آن تریاک و غلات و شغل اهالی زراعت است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان طبس مسینا، بخش درمیان، شهرستان بیرجند، واقع در 48 هزارگزی جنوب خاوری در میان، و 33 هزارگزی شمال خاوری دُرُح کوهستانی، گرمسیر، دارای 466 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و شلغم و چغندر، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) دهی از دهستان دوغانی بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 59 هزارگزی جنوب جاده شوسۀ عمومی قوچان به مشهد، کوهستانی، معتدل دارای 165 تن سکنه، شیعه، کردی قوچانی زبان، راه آن مالرو، آب آن از قنات، محصول آن تریاک و غلات و شغل اهالی زراعت است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نام جزیره معظمی از جزایر دریای هند و گویند شجر وقواق (درختی خرافی) در نخستین جزیره آن روید، حکیم اسدی در مثنوی گوید: سه هفته چو راندند دل شادکام به کوهی رسیدند لانیس نام جزیره به پهنای کشور سرش همه بیشه وقواق بود از برش،
نام جزیره معظمی از جزایر دریای هند و گویند شجر وقواق (درختی خرافی) در نخستین جزیره آن روید، حکیم اسدی در مثنوی گوید: سه هفته چو راندند دل شادکام به کوهی رسیدند لانیس نام جزیره به پهنای کشور سرش همه بیشه وقواق بود از برش،
به زبان رومی در مؤیدالفضلاء خرگوش را گویند و به عربی ارنب و به خطائی توشقان خوانند، گویند پای وی تا با زن باشد آبستن نشود، اگر پنیر مایۀ او را با مسکه و عسل حل کنند هر زنی که بخورد دیگر آبستن نشود و اگر بخود برگیرد آبستن گردد، (برهان) (آنندراج)، لاغون، (برهان)، لاغوتی، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به ارنب برّی شود
به زبان رومی در مؤیدالفضلاء خرگوش را گویند و به عربی ارنب و به خطائی توشقان خوانند، گویند پای وی تا با زن باشد آبستن نشود، اگر پنیر مایۀ او را با مسکه و عسل حل کنند هر زنی که بخورد دیگر آبستن نشود و اگر بخود برگیرد آبستن گردد، (برهان) (آنندراج)، لاغون، (برهان)، لاغوتی، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به ارنب برّی شود
هر چراغی که جهت روشن کردن مسافت زیادی بر بالای بلندی مانند منار و جز آن، نصب کنند. (ناظم الاطباء) ، آلتی که از مواد غیر حاجب نور سازند. خواه آن ماده شیشه و بلور باشد یا کاغذ یا پارچه و در آن چراغ گذارند تا از باد محفوظ بماند. (ناظم الاطباء). گمان میکنم این کلمه از یونانی فانس گرفته شده باشد که بمعنی شفاف است. پیراهن شمع را با مادۀ خاص شفافی میساختند که نور را زیاد میکرد. (از یادداشت های مؤلف) ، چراغ محفظه داری که در آمدورفت با خود بردارند، و هموج [ه / ه / ه نیز گویند. (از ناظم الاطباء) ، در اصل بمعنی سخن چین، و فانوس شمع را از این جهت گویند که روشنی بیرون دهد. (منتهی الارب). نمام. (یادداشت بخط مؤلف)
هر چراغی که جهت روشن کردن مسافت زیادی بر بالای بلندی مانند منار و جز آن، نصب کنند. (ناظم الاطباء) ، آلتی که از مواد غیر حاجب نور سازند. خواه آن ماده شیشه و بلور باشد یا کاغذ یا پارچه و در آن چراغ گذارند تا از باد محفوظ بماند. (ناظم الاطباء). گمان میکنم این کلمه از یونانی فانس گرفته شده باشد که بمعنی شفاف است. پیراهن شمع را با مادۀ خاص شفافی میساختند که نور را زیاد میکرد. (از یادداشت های مؤلف) ، چراغ محفظه داری که در آمدورفت با خود بردارند، و هموج [هََ / هَِ / هَُ نیز گویند. (از ناظم الاطباء) ، در اصل بمعنی سخن چین، و فانوس شمع را از این جهت گویند که روشنی بیرون دهد. (منتهی الارب). نمام. (یادداشت بخط مؤلف)
بر طبق اساطیر کهن، وی اولین پادشاه شهر ژانی کولوس واقع بر ساحل رود تیبر مقابل شهر رم بوده است، رومیان او را چون خدائی پرستش میکردند و گمان داشتند که مراسم دینی را او بنیان نهاده است، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 480)
بر طبق اساطیر کهن، وی اولین پادشاه شهر ژانی کولوس واقع بر ساحل رود تیبر مقابل شهر رم بوده است، رومیان او را چون خدائی پرستش میکردند و گمان داشتند که مراسم دینی را او بنیان نهاده است، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 480)
یکی از سرداران روم بود که در سال 494 قبل از میلاد شهر کوریولی از بلاد لاسیوم را فتح کرد و بدین واسطه شهرتی یافت و به طرفداری توانگران از تقسیم گندم میان فقیران روم ممانعت کرد و بدین سبب ملت او را به تبعید محکوم ساخت. پس نزد ولسی ها رفت و به کمک آنان سراسر لاسیوم را غارت کرد و تا یک فرسنگی روم پیش آمد و مردم آن شهر را هراسان ساخت و سرانجام به خواهش مادر و خواهر خود بازگشت و به دست تولوس رئیس ولسی ها به هلاکت رسید. (اعلام تمدن قدیم تألیف فوستل دوکولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی)
یکی از سرداران روم بود که در سال 494 قبل از میلاد شهر کوریولی از بلاد لاسیوم را فتح کرد و بدین واسطه شهرتی یافت و به طرفداری توانگران از تقسیم گندم میان فقیران روم ممانعت کرد و بدین سبب ملت او را به تبعید محکوم ساخت. پس نزد ولسی ها رفت و به کمک آنان سراسر لاسیوم را غارت کرد و تا یک فرسنگی روم پیش آمد و مردم آن شهر را هراسان ساخت و سرانجام به خواهش مادر و خواهر خود بازگشت و به دست تولوس رئیس ولسی ها به هلاکت رسید. (اعلام تمدن قدیم تألیف فوستل دوکولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی)