اندرون، درون، میان و داخل چیزی، باطن، ضمیر، خانه و حیاطی که عقب حیاط بیرونی ساخته شده و مخصوص زن و فرزند و سایر افراد خانوادۀ صاحبخانه بود، اندرونی، (حرف اضافه) در
اندرون، درون، میان و داخل چیزی، باطن، ضمیر، خانه و حیاطی که عقب حیاط بیرونی ساخته شده و مخصوص زن و فرزند و سایر افراد خانوادۀ صاحبخانه بود، اندرونی، (حرف اضافه) در
افشاندن، تکانیدن، تکان دادن درخت که میوه های آن بریزد، گلاندنبرای مثال با دفتر اشعار برخواجه شدم دی / من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۳)
افشاندن، تکانیدن، تکان دادن درخت که میوه های آن بریزد، گُلاندَنبرای مثال با دفتر اشعار برخواجه شدم دی / من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۳)
آصلاندوز. دهی است جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 120 هزارگزی شمال باختری بیله سوار، در مسیر شوسۀ آصلاندوز - بیله سوار. محلی کوهستانی، گرمسیر، دارای 25 تن سکنه که شیعه اند و بترکی سخن گویند. آب آن از رود ارس تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوبات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه ده ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، نهال و درخت تازه روییده و درخت کوچک: من برای باغم صد اصله میوه خریدم که بکارم. (فرهنگ نظام). و در تداول مردم گویند: ده اصله تبریزی، پنج اصله چنار
آصلاندوز. دهی است جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 120 هزارگزی شمال باختری بیله سوار، در مسیر شوسۀ آصلاندوز - بیله سوار. محلی کوهستانی، گرمسیر، دارای 25 تن سکنه که شیعه اند و بترکی سخن گویند. آب آن از رود ارس تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوبات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه ده ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، نهال و درخت تازه روییده و درخت کوچک: من برای باغم صد اصله میوه خریدم که بکارم. (فرهنگ نظام). و در تداول مردم گویند: ده اصله تبریزی، پنج اصله چنار
دپارتمان د، نام دپارتمانی متشکل از قسمتی از گاسکنی، دارای دو آرندیسمان و 28 کانتون و 334 کمون و 257186 تن سکنه نام منطقۀ ریگزار و بالخصوص باطلاقی در جنوب شرقی فرانسه میان اقیانوس اطلس و گارن و تپه های آرمانیاک و آدور
دپارتمان دِ، نام دِپارتمانی متشکل از قسمتی از گاسکنی، دارای دو آرندیسمان و 28 کانتون و 334 کمون و 257186 تن سکنه نام منطقۀ ریگزار و بالخصوص باطلاقی در جنوب شرقی فرانسه میان اقیانوس اطلس و گارُن و تپه های آرمانیاک و آدور
دهی از دهستان طبس مسینا، بخش درمیان، شهرستان بیرجند، واقع در 48 هزارگزی جنوب خاوری در میان، و 33 هزارگزی شمال خاوری درح کوهستانی، گرمسیر، دارای 466 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و شلغم و چغندر، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) دهی از دهستان دوغانی بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 59 هزارگزی جنوب جاده شوسۀ عمومی قوچان به مشهد، کوهستانی، معتدل دارای 165 تن سکنه، شیعه، کردی قوچانی زبان، راه آن مالرو، آب آن از قنات، محصول آن تریاک و غلات و شغل اهالی زراعت است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان طبس مسینا، بخش درمیان، شهرستان بیرجند، واقع در 48 هزارگزی جنوب خاوری در میان، و 33 هزارگزی شمال خاوری دُرُح کوهستانی، گرمسیر، دارای 466 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و شلغم و چغندر، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) دهی از دهستان دوغانی بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 59 هزارگزی جنوب جاده شوسۀ عمومی قوچان به مشهد، کوهستانی، معتدل دارای 165 تن سکنه، شیعه، کردی قوچانی زبان، راه آن مالرو، آب آن از قنات، محصول آن تریاک و غلات و شغل اهالی زراعت است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
به معنی اندرون باشد که مقابل بیرون است. (برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از هفت قلزم). اندرون، مقابل بیرون. (ناظم الاطباء) : از آنجایگه شد به اندوی شهر که بردارد از روی شادیش بهر. فردوسی (از جهانگیری)
به معنی اندرون باشد که مقابل بیرون است. (برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از هفت قلزم). اندرون، مقابل بیرون. (ناظم الاطباء) : از آنجایگه شد به اندوی شهر که بردارد از روی شادیش بهر. فردوسی (از جهانگیری)
جنبانیدن. حرکت دادن. افشاندن. تکان دادن: با دفتر اشعار بر خواجه شدم دی من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند صد کلج پر از گوه عطا کرد بر آن ریش گفتم که بدان ریش که دی خواجه همی شاند. طیان. (گمان میکنم ریش دوّم (درمصراع سوّم) شعر و ریش سوم (در مصراع چهارم) شعر بوده است). پیش من چون که نجنبدت زبان هرگز خیره پیش ضعفا چون که همی لانی. ناصرخسرو. اینچنین دان نماز و شرح بدان ور نه برخیز و هرزه ریش ملان. سنائی. یک قصیده دویست جا خوانده پیش هر سفله ریش را لانده. سنائی. بهر آنکس که یک دو بیت بخواند ژاژ خائید و دم و ریش بلاند. سنائی. چون زمینی بارکش از هر کسی در محنتم چون درخت بارور از هر کسی در لاندنم. فخر جرجانی (از فرهنگ سروری ج 3 ص 1282)
جنبانیدن. حرکت دادن. افشاندن. تکان دادن: با دفتر اشعار برِ خواجه شدم دی من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند صد کلج پر از گوه عطا کرد بر آن ریش گفتم که بدان ریش که دی خواجه همی شاند. طیان. (گمان میکنم ریش دوّم (درمصراع سوّم) شَعر و ریش سوم (در مصراع چهارم) شَعر بوده است). پیش من چون که نجنبدت زبان هرگز خیره پیش ضعفا چون که همی لانی. ناصرخسرو. اینچنین دان نماز و شرح بدان ور نه برخیز و هرزه ریش ملان. سنائی. یک قصیده دویست جا خوانده پیش هر سفله ریش را لانده. سنائی. بهر آنکس که یک دو بیت بخواند ژاژ خائید و دم و ریش بلاند. سنائی. چون زمینی بارکش از هر کسی در محنتم چون درخت بارور از هر کسی در لاندنم. فخر جرجانی (از فرهنگ سروری ج 3 ص 1282)
پاندورت، ظاهراً لغت سانسکریت است به معنی خون پاندو و آن رانزدیک به خون سیاوشان یا دم الاخوین گرفته اند، رجوع به صفحۀ 36 و 37 الجماهر بیرونی چاپ حیدرآباد شود
پاندورت، ظاهراً لغت سانسکریت است به معنی خون پاندو و آن رانزدیک به خون سیاوشان یا دم الاخوین گرفته اند، رجوع به صفحۀ 36 و 37 الجماهر بیرونی چاپ حیدرآباد شود
پاندو، نام شخصیتی افسانه ای در روایات هندی منسوب به شنتن و جنگهای بسیاری بین اولاد او و اولاد کورو درگرفته بوده است و شهر کنوج به اولاد او منسوب است، رجوع به تحقیق ماللهند ص 52 و 64 و 97 و 191 و 201 شود
پاندو، نام شخصیتی افسانه ای در روایات هندی منسوب به شنتن و جنگهای بسیاری بین اولاد او و اولاد کورو درگرفته بوده است و شهر کنوج به اولاد او منسوب است، رجوع به تحقیق ماللهند ص 52 و 64 و 97 و 191 و 201 شود