جدول جو
جدول جو

معنی لامشگر - جستجوی لغت در جدول جو

لامشگر(مِ گَ)
درخت پشه غال را گویند و به عربی شجرهالبق خوانند. (برهان). سده. (جهانگیری). درخت پشه دار که آن را آغال پشه نیز گویند. (آنندراج). نام درختی که آن را کژم و پشه دار و سارشکدار و سده و آغال پشه نیز گویند. (جهانگیری). سارخکدار. سیاه درخت. قره آغاج
لغت نامه دهخدا
لامشگر
نارون
تصویری از لامشگر
تصویر لامشگر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چالشگر
تصویر چالشگر
کسی که از روی کبر و غرور و نخوت می خرامد، جنگجو، مبارز، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاوشیر
تصویر لاوشیر
جاوشیر، گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار با برگ های شبیه برگ انجیر و گل های زرد خوشبو و صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته می شود و برای استرس، استسقا، عسرالبول و بیماری های عصبی نافع است، کوشیر، گاوشیر، گواشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رامشگر
تصویر رامشگر
نوازنده و خواننده، خنیاگر، مطرب، برای مثال ز رامشگران رامشی کن طلب / که رامش بود نزد رامشگران (منوچهری - ۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالشگر
تصویر مالشگر
دلاک، مشت و مالچی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایشعر
تصویر لایشعر
بی شعور، نادان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رامشگری
تصویر رامشگری
خوانندگی و نوازندگی، خنیاگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانشگر
تصویر دانشگر
دانشور، دانشمند، اهل علم ودانش
فرهنگ فارسی عمید
(مِ گَ)
مطرب. (آنندراج) (غیاث اللغات) (برهان) (از شعوری ج 2 ورق 5) (ناظم الاطباء) (صحاح الفرس) (انجمن آرا) (منتخب اللغات) (رشیدی) (شرفنامۀ منیری) .سازنده. (برهان) (لغت محلی شوشتر) (انجمن آرا). نوازنده. (لغت محلی شوشتر). مطربه. (یادداشت مؤلف). مغنی. (ناظم الاطباء). نغمه پرداز. (از شعوری ج 2 ورق 5). نوشته اند که رامش مخفف آرامش است چون ساز و نغمه باعث آرامش دل میشود لهذا در اینجا مجازاً اطلاق مسبب برسبب کرده اند. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
پس اندر ز رامشگران دوهزار
همه ساخته رود روز شکار.
فردوسی.
زده ببزم تو رامشگران بدولت تو
گهی چکاوک و گه راهی و گهی قالوس.
منوچهری.
برآورد رامشگر کابلی
ره رود با خامۀ زابلی.
اسدی.
بدش نغز رامشگری چنگزن
یکی نیمه مرد و یکی نیمه زن.
اسدی.
و رامشگر چون سرکیس رومی وباربد که این همه نواها نهاده است و دستانها. (مجمل التواریخ و القصص).
خروش چنگ رامشگر برآمد
بخار می ز معده بر سر آمد.
نظامی.
غزل برداشته رامشگر رود
که بدرود ای نشاط و عیش بدرود.
نظامی.
، خواننده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شاهنامه) (برهان) (ولف). درست مقابل مویه گر. (فرهنگ شاهنامه). خنیاگر. (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) (برهان) (فرهنگ خطی) (فرهنگ اوبهی) (شعوری ج 2 ورق 5). سرودگوی. (فرهنگ سروری) (صحاح الفرس) (شرفنامۀ منیری). گوینده. (آنندراج) (انجمن آرا) (منتخب اللغات). نغمه ساز. (ناظم الاطباء) :
با ماه سمرقند کن آیین سپرجی
رامشگر خوب آور با نغمۀ چون قند.
عمارۀ مروزی.
نقل ما خوشۀ انگور بود ساغر سفج
بلبل و صلصل رامشگر و در دست عصیر.
ابوالمثل.
زمین باغ گشت از کران تا کران
ز شادی و آواز رامشگران.
فردوسی.
برآمد هم آواز رامشگران
همه شهر روم از کران تا کران.
فردوسی.
سپهدار کیخسروو مهتران
نشستند و خواندند رامشگران.
فردوسی.
بر آواز رامشگران می خورند
چو ما مردمان رابکس نشمرند.
فردوسی.
می آورد (کیخسرو) و رامشگران را بخواند
وز آواز ایشان همه خیره ماند.
فردوسی.
ز تو این مجلس ما جملگی آراسته گشت
مجلس آراسته و مرغ در او رامشگر.
فرخی.
یکی مرغ بر شاخسار از برش
که بودی گه بزم رامشگرش.
اسدی.
نه عجب گر فلک شود مطرب
ماه، ساقی و زهره رامشگر.
مسعودسعد.
از عکس می مجلس چنان چون باغ زرین درخزان
باغ از دم رامشگران مرغان گویا داشته.
خاقانی.
، و چون غالباً یک تن خوانندگی و مطربی یا سازندگی و مطربی میکرده است از این روی رامشگر در هر دو معنی مطرب و مغنی نیز بکار رفته است و شواهد زیر هر دو معنی راست:
می روشن آورد و رامشگران
هم اندرخورش باگهر مهتران.
فردوسی.
بهر جای گاهی بیاراستی
می و رود و رامشگران خواستی.
فردوسی.
تو گفتی در و بام رامشگریست
زمانه بآرامش دیگریست.
فردوسی.
بفرمودتا خوان بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند.
فردوسی.
به رامشگری گفت امروز رود
بیارای با پهلوانی سرود.
فردوسی.
فرخت باد سر سال چنینت هر سال
بزم تو با بت و با جام و می و رامشگر.
فرخی.
لیکن این ماه که پیش آمد ماهی است که او
با طرب گردد و با رامش و با رامشگر.
فرخی.
ز رامشگران رامشی کن طلب
که رامش بود نزد رامشگران.
منوچهری.
یکی هاتف از خانه آواز داد
چو رامش بری نزد رامشگری.
منوچهری.
چو از می گران شد سر باده خوار
سته گشت رامشگر و میگسار.
اسدی.
عقل رامشگری است روح افزای
عدل مشاطه ای است ملک آرای.
سنایی.
شبی بی رودو رامشگر نبودند
زمانی بی می و ساغر نبودند.
نظامی.
جنیبت بر لب شهرود بستند
ببانگ رود و رامشگر نشستند.
نظامی.
نشسته برامش ز هر کشوری
غریب اوستادی و رامشگری.
نظامی.
، اهل عیش و عشرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملامتگر
تصویر ملامتگر
نکوهش کننده سرزنش کننده: (آن شغال رنگ رنگ آمد نهفت بر بنا گوش ملامت گر بگفت) (مثنوی. نیک. 43: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگام گر
تصویر لگام گر
آن که لگام سازد دهنه ساز افسار ساز
فرهنگ لغت هوشیار
آلگی از دسته آلگهای قهوه یی که سر دسته تیره لامینرها میباشد. این آلگ در دریاها به تخته سنگها می چسبد و برخی گونه هایش دارای رشته هایی برگی شکل و مسطح بشکل نوار بطول چند متر و عرض 10 تا 15 سانتیمتر است. این رشته ها ممکنست ساده و یا منشعب باشند. این آلگ بعنوان علوفه چهارپایان از دریاها جمع آوری میشود و مورد استفاده قرار میگیرد و همچنین الیاف آنرا در جراحی در معالجه فیستولها بکار میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در حمان بدن اشخاص را مالش دهد دلاک: بتی کان همه مالش و تاب یافت به مالشگر آسایش و خواب یافت. (نظامی. گنجینه گنجوی 139)، آنکه با زنان ملاعبه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایشعر
تصویر لایشعر
نمیداند نمی فهمد، نادان. بی شعور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانشگر
تصویر دانشگر
اهل علم و دانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامشگر
تصویر رامشگر
مطرب، سازنده، نوازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامشگه
تصویر رامشگه
جای رامش محل عیش و طرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالشگر
تصویر چالشگر
((~. گَ))
کسی که از روی کبر و غرور می خرامد، جنگجو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دانشگر
تصویر دانشگر
((~. گَ))
دانشمند، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایشعر
تصویر لایشعر
((یَ عَ))
نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رامشگر
تصویر رامشگر
((مِ گَ))
خواننده و نوازنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالشگر
تصویر چالشگر
مبارز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رایشگر
تصویر رایشگر
ریاضیدان
فرهنگ واژه فارسی سره
خنیاگر، رقاص، سرودخوان، مطرب، مغنیه، موسیقیدان، نوازنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کاوشگر
تصویر کاوشگر
Prospector
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کاوشگر
تصویر کاوشگر
prospecteur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کاوشگر
تصویر کاوشگر
buscador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کاوشگر
تصویر کاوشگر
cercatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کاوشگر
تصویر کاوشگر
explorador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کاوشگر
تصویر کاوشگر
розвідник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کاوشگر
تصویر کاوشگر
старатель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کاوشگر
تصویر کاوشگر
poszukiwacz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کاوشگر
تصویر کاوشگر
Prospektor
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کاوشگر
تصویر کاوشگر
prospector
دیکشنری فارسی به هلندی