حس لامسه، یکی از حواس پنجگانه. قوه و حاسۀ منبئه در پوست حیوان و آن تمیز کند میان سرد و گرم و خشک و تر و سخت و نرم و زبر و لغزان. حسی در همه اعضای حیوان و انسان که نرمی و درشتی و گرمی و سردی و تری و خشکی وگرانی و سبکی و امثال آن را بدان ادراک کند و این حس در سر انگشتان آدمی بیشتر باشد. قوتی در جلد بدن که به بسودن چیزی ادراک سختی و نرمی آن چیز میکند. (غیاث). قوتی که بدان جمیع کیفیات شی ٔ لمس شده را ادراک کند از قبیل نرمی و زبری و گرمی و سردی. رطوبت و یبوست صلابت و لینت و ثقل و خفت. لمس. بساوش. ببساوش. بساوائی. ببسودن. مجش. برماس. پرواس. فعل برمجیدن
حس لامسه، یکی از حواس پنجگانه. قوه و حاسۀ مُنبئه در پوست حیوان و آن تمیز کند میان سرد و گرم و خشک و تر و سخت و نرم و زبر و لغزان. حسی در همه اعضای حیوان و انسان که نرمی و درشتی و گرمی و سردی و تری و خشکی وگرانی و سبکی و امثال آن را بدان ادراک کند و این حس در سر انگشتان آدمی بیشتر باشد. قوتی در جلد بدن که به بسودن چیزی ادراک سختی و نرمی آن چیز میکند. (غیاث). قوتی که بدان جمیع کیفیات شی ٔ لمس شده را ادراک کند از قبیل نرمی و زبری و گرمی و سردی. رطوبت و یبوست صلابت و لینت و ثقل و خفت. لمس. بساوش. ببساوش. بساوائی. ببسودن. مجش. برماس. پرواس. فعل برمجیدن
مؤنث شامس بمعنی آفتاب گیریا آفتاب دار: ابن بیطار در ذیل انثلیس گوید و ینبت (انثلیس) فی اماکن سبخه شامسه. (ابن بیطار ج 1 ص 58)، آن زن که نظری بمرد نکند و مرد را بطمع در خود برنینگیزد. ج، شموس. (از تاج العروس)
مؤنث شامس بمعنی آفتاب گیریا آفتاب دار: ابن بیطار در ذیل انثلیس گوید و ینبت (انثلیس) فی اماکن سبخه شامسه. (ابن بیطار ج 1 ص 58)، آن زن که نظری بمرد نکند و مرد را بطمع در خود برنینگیزد. ج، شموس. (از تاج العروس)
شصت یک رابعه و خامسه خود تقسیم شده است بشصت سادسه. ج، خوامس، پنجم: والخامسه ان لعنه اﷲ علیه اًن کان من الکاذبین. (قرآن 7/24). والخامسه ان غضب اﷲ علیها اًن کان من الصادقین. (قرآن 9/24)
شصت یک رابعه و خامسه خود تقسیم شده است بشصت سادسه. ج، خوامس، پنجم: والخامسه ان لعنه اﷲ علیه اًن کان من الکاذبین. (قرآن 7/24). والخامسه ان غضب اﷲ علیها اًن کان من الصادقین. (قرآن 9/24)
فلیسیته دو. فیلسوف فرانسوی. مولد ’سن مالو’ (1782-1854 میلادی). وی در زمرۀ کشیشان درآمد و نخست طرفدار افراطی اصول سلطۀ دینی بود و سپس به آزادیخواهی کاتولیکی گرائید و آنگاه داعی متهور عقاید انقلابی گردید
فلیسیته دو. فیلسوف فرانسوی. مولد ’سَن مالو’ (1782-1854 میلادی). وی در زمرۀ کشیشان درآمد و نخست طرفدار افراطی اصول سلطۀ دینی بود و سپس به آزادیخواهی کاتولیکی گرائید و آنگاه داعی متهور عقاید انقلابی گردید
قلعۀ لامسر، یکی از قلاع اسماعیلیه کنار رود شاهرود واقع در رودبار الموت قزوین. رجوع به اثر (امیر...، ملکشاهی شود. این قلعه را لمبه سریا لنبه سر نیز گویند. رجوع به این دو کلمه شود
قلعۀ لامسر، یکی از قلاع اسماعیلیه کنار رود شاهرود واقع در رودبار الموت قزوین. رجوع به اَثر (امیر...، ملکشاهی شود. این قلعه را لَمْبَه سَریا لنبه سَر نیز گویند. رجوع به این دو کلمه شود
چیزی باشد که بجهت چشم زخم از مشک و عنبر و سپند سوخته بر پیشانی و عارض اطفال کشند. (برهان). عنبر و مشک و سپند سوخته و لاجورد و نیل و امثال آن باشد که بر پیشانی و شقیقه و جبهه و رخسارۀ اطفال بکشند بجهت دفع چشم زخم و آن را چشم آرو نیز گویند. (جهانگیری). لام. رجوع به لام شود: تا بود لامچه ز عنبر و مشک حور را بر عذار تو بر تو باد شوق محبتت دایم بر دلم پایدار تو بر تو. خواجه عمید لوبکی
چیزی باشد که بجهت چشم زخم از مشک و عنبر و سپند سوخته بر پیشانی و عارض اطفال کشند. (برهان). عنبر و مشک و سپند سوخته و لاجورد و نیل و امثال آن باشد که بر پیشانی و شقیقه و جبهه و رخسارۀ اطفال بکشند بجهت دفع چشم زخم و آن را چشم آرو نیز گویند. (جهانگیری). لام. رجوع به لام شود: تا بود لامچه ز عنبر و مشک حور را بر عذار تو بر تو باد شوق محبتت دایم بر دلم پایدار تو بر تو. خواجه عمید لوبکی
نام سال هشتم بعثت رسول صلوات اﷲ علیه یا سال هشتم نزول قرآن به مکه، در این سال سوره های سجده، لقمان، روم و عنکبوت که افتتاح هر چهار بالف لام میم است نازل شد
نام سال هشتم بعثت رسول صلوات اﷲ علیه یا سال هشتم نزول قرآن به مکه، در این سال سوره های سجده، لقمان، روم و عنکبوت که افتتاح هر چهار بالف لام میم است نازل شد
یکدیگر را لمس کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). یکدیگر را بسودن. (ترجمان القرآن) (دهار). یکدیگر را به دست بسودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مجامعت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن) (دهار) (از ذیل اقرب الموارد). گاییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آرامش با زن. مواقعه. مباضعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در خرید و فروخت آنکه گوید اگر دستت بر مبیع بسایی به چندین بها خریده باشی یا بگوید هرگاه جامۀ ترا لمس کردم یا تو لمس کردی جامۀ مرا بیع به چندین بها واجب می گردد. یا آنکه متاع را از پشت جامه لمس کند و به آن نگاه نکند، و از این نوع بیع نهی شده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ابوحنیفه گوید این گونه بیع از ایام جاهلیت است و بیع فاسدی است. (از اقرب الموارد). عبارت از اینکه خریدار به فروشنده گوید هرگاه من جامۀ ترا بسودم و نیز جامۀ مرا بسودی معامله انجام یافته است. ابوحنیفه گفته است ملامسه آن است که بگویی من این کالا را به فلان مبلغ به تو بفروشم و همین که ترا بسودم معامله را انجام یافته باید تلقی کرد و همین عمل را درباره خریدار هم ملامسه گویند. این نوع معامله در روزگار جاهلیت و پیش از اسلام مرسوم بوده و فاسد و تباه است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
یکدیگر را لمس کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). یکدیگر را بسودن. (ترجمان القرآن) (دهار). یکدیگر را به دست بسودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مجامعت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن) (دهار) (از ذیل اقرب الموارد). گاییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آرامش با زن. مواقعه. مباضعه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در خرید و فروخت آنکه گوید اگر دستت بر مبیع بسایی به چندین بها خریده باشی یا بگوید هرگاه جامۀ ترا لمس کردم یا تو لمس کردی جامۀ مرا بیع به چندین بها واجب می گردد. یا آنکه متاع را از پشت جامه لمس کند و به آن نگاه نکند، و از این نوع بیع نهی شده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ابوحنیفه گوید این گونه بیع از ایام جاهلیت است و بیع فاسدی است. (از اقرب الموارد). عبارت از اینکه خریدار به فروشنده گوید هرگاه من جامۀ ترا بسودم و نیز جامۀ مرا بسودی معامله انجام یافته است. ابوحنیفه گفته است ملامسه آن است که بگویی من این کالا را به فلان مبلغ به تو بفروشم و همین که ترا بسودم معامله را انجام یافته باید تلقی کرد و همین عمل را درباره خریدار هم ملامسه گویند. این نوع معامله در روزگار جاهلیت و پیش از اسلام مرسوم بوده و فاسد و تباه است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)