جدول جو
جدول جو

معنی لافری - جستجوی لغت در جدول جو

لافری
(لافْ فِ)
نام بخشی از ایزر، ولایت گرنبل. دارای 280 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِرْ ریِ)
ژولین. نام قاضی فرانسوی. مولد ژنزاک. (1798-1861 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نام پسر امیر دانشمند بهادر، از سران لشکر اولجایتو سلطان، حافظ ابرو گوید چون میان ملک فخرالدین حاکم هرات و امیر دانشمند بهادر که از جانب اولجایتوبه تصرف آن شهر گماشته شده بود جنگ درگرفت و بوساطت برخی قرار بر این شد که ملک فخرالدین چندی به قلعۀامان کوه رود و شهر را به تصرف امیر دانشمند دهد تا وی پیش سلطان عذر او بخواهد، ملک فخرالدین این لاغری را به گروگان خواست تا با خود به قلعه برد. دانشمند بهادر مقرر فرمود که لاغری با ده سوار از اکابر و اعیان مصاحب ملک فخرالدین به قلعۀ امان کوه رود. چون ملک فخرالدین به امان کوه رسید روز دیگر لاغری را با اسعاف مقاصد و انجاح مآرب و ملتمسات بازگردانید و نزد پدرش دانشمند بهادر هدیه ها فرستاد و گفت ’امیر بزرگ دانشمند بهادر بداند که ما با سخن خود رسیدیم... و امیر لاغری را با حصول امانی مراجعت دادیم’. ولی در نهان محمد سام را که از چاکران خویش بود در هرات گذاردو تأکید کرد که شهر به تصرف دانشمند بهادر ندهد و پس از آنکه دانشمند بهادر برای سرکوبی محمد سام و تصرف هرات بدانجا درآمد و بتمهیدی که محمد سام کرده بود به قتل رسید این لاغری نیز که همراه پدر بود کشته شد. رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی صص 22- 35 شود
نام یکی از شعرای ایران و این رباعی او راست:
اشک که از چشم ترم ریخته
هست بخون جگر آمیخته
ده بده و شهر به شهر از غمت
لاغری دلشده بگریخته.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
خلاف سمن. بی گوشتی تن. ضوی. نحافت. نحیفی. نزاری. هزال. ضمور. غثاثت. طلس. نحول. سهام. سخافه. سفی. وهط. ضرّ. قضف. قضف. قضافه. عجف. وعث. (منتهی الارب) :
چه کرد این چمان بارۀ بربری
که بایست کردن بدین لاغری.
فردوسی.
خواست تا عیبم کند پروردۀ بیگانگان
لاغری بر من گرفت آن کز گدائی فربه است.
سعدی.
سخفه، لاغری از گرسنگی. جخو، لاغری ران. سخف، لاغری از گرسنگی. شحوب، برگردیدن گونۀ چیزی از لاغری. شاهٌ هملاج، گوسپند بی مغز استخوان از لاغری. جوزل، ناقۀ افتاده از لاغری. جبج، فربه شدن بعد ضعف و لاغری. تدنیق، ظاهر شدن در وجه کسی لاغری از رنج یا مرض. هیف، لاغری شکم. هوش، خردشکم گشتن از لاغری. نهکه، لاغری و سستی از بیماری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 52 هزارگزی باختری نورآباد. دارای سیصد تن سکنه. مذهب اهالی شیعه و زبانشان لکی و فارسی و محصول غلات و تریاک و لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی. و راه مال رو است و ساکنین از طایفه محمدخانی و قسمتی چادرنشین هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب است به غافر که بطنی است از بنی سامه. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
نام کوهی است در سمت جنوبی کله وار و قسمت شمالی بندر طاهری از بلوک سیراف
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ)
کافر شدن. کافر بودن:
به نظم اندر آری دروغ و طمع را
دروغ است سرمایه مر کافری را.
ناصرخسرو.
ز دانش یکی جامه کن جانت را
که بی دانشی مایۀ کافری است.
ناصرخسرو.
عشق را با کافری خویشی بود
کافری خود مغز درویشی بود.
عطار.
جوری که تو میکنی به اسلام
در ملت کافری ندیدم.
سعدی.
کاهلی کافری بود. (جامعالتمثیل)
لغت نامه دهخدا
(فِ ری ی)
منسوب است به سافری. و سمعانی گوید: آن اسم است و نسبت نیست. رجوع به مادۀ قبل و مادۀ بعد و انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
اگوست نمپار دوکمن دوک دو، مورخ فرانسوی. مولد دی یپ به سال 1878م. عضو آکادمی فرانسه
هانری نمپاردوکمن دوک دو. کاپیتن فرانسوی. مولد لافرس. (1678-1582)
لغت نامه دهخدا
از لافتی الا علی جوانمردی نیست جوانی (جوانمردی) نیست. اشاره بحدیث لافتی الاعلی لاسیف الا ذو الفقار. (جوانی (جوان مردی) نیست مگر علی و شمشیر نیست مگر ذوالفقار) : زور آزمای قلعه خبیر که بند او دریکدیگر شکست ببازوی لافتی. (سعدی. کلیات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
لاغر بودن نحیفی مقابل فربهی چاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
ركاكةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
Scrawniness, Skinniness, Slenderness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
maigreur, finesse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
magerigheid, magerheid, slankheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
لاغری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
magreza, esbelteza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
Dünnheit, Magerkeit, Schlankheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
chudość, szczupłość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
худоба , стройность
دیکشنری فارسی به روسی
لاغری، از دست دادن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
ผอมแห้ง , ความผอม , ความผอมบาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
শুকনো , পাতলাতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
delgadez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
ufinyu, wembamba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
zayıflık, incelik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
やせ細り , 痩せすぎ , ほっそり
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
消瘦 , 瘦弱 , 苗条
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
худорлявість , худорба , стрункість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
마름 , 마름 , 날씬함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
kekurusan, kurus, kelangsingan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
दुबला पन , पतलापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
magrezza, snellezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
רזון , רָזֶה , רָזוֹנוּת
دیکشنری فارسی به عبری