جدول جو
جدول جو

معنی لاغمی - جستجوی لغت در جدول جو

لاغمی
بریدگی کناره های دولب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لامی
تصویر لامی
به شکل «ل»
در علم زیست شناسی استخوان لامی، استخوانی به شکل «ل» که در ناحیۀ گردن در بالای حنجره قرار دارد
صمغی زرد رنگ و خوشبو که از درختی در هندوستان گرفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(زِ)
صاحب آنندراج گوید لازم مقابل متعدی را در عرف لازمی میگویند به زیادت تحتانی و غلط است چرا که لازم خود صیغۀ اسم فاعل است حاجت به یاء فاعلیت ندارد. - انتهی. (در تداول فارسی لازمی گفته نمیشود، شاید در هند معمول بوده است).
- سکون لازمی، سکونی راگویند که اصلی بوده و بواسطۀ وقف و عوارض دیگر نباشد مانند سکون آخر حروف نون و عین و کاف و امثال آنها
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نام پسر امیر دانشمند بهادر، از سران لشکر اولجایتو سلطان، حافظ ابرو گوید چون میان ملک فخرالدین حاکم هرات و امیر دانشمند بهادر که از جانب اولجایتوبه تصرف آن شهر گماشته شده بود جنگ درگرفت و بوساطت برخی قرار بر این شد که ملک فخرالدین چندی به قلعۀامان کوه رود و شهر را به تصرف امیر دانشمند دهد تا وی پیش سلطان عذر او بخواهد، ملک فخرالدین این لاغری را به گروگان خواست تا با خود به قلعه برد. دانشمند بهادر مقرر فرمود که لاغری با ده سوار از اکابر و اعیان مصاحب ملک فخرالدین به قلعۀ امان کوه رود. چون ملک فخرالدین به امان کوه رسید روز دیگر لاغری را با اسعاف مقاصد و انجاح مآرب و ملتمسات بازگردانید و نزد پدرش دانشمند بهادر هدیه ها فرستاد و گفت ’امیر بزرگ دانشمند بهادر بداند که ما با سخن خود رسیدیم... و امیر لاغری را با حصول امانی مراجعت دادیم’. ولی در نهان محمد سام را که از چاکران خویش بود در هرات گذاردو تأکید کرد که شهر به تصرف دانشمند بهادر ندهد و پس از آنکه دانشمند بهادر برای سرکوبی محمد سام و تصرف هرات بدانجا درآمد و بتمهیدی که محمد سام کرده بود به قتل رسید این لاغری نیز که همراه پدر بود کشته شد. رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی صص 22- 35 شود
نام یکی از شعرای ایران و این رباعی او راست:
اشک که از چشم ترم ریخته
هست بخون جگر آمیخته
ده بده و شهر به شهر از غمت
لاغری دلشده بگریخته.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
خلاف سمن. بی گوشتی تن. ضوی. نحافت. نحیفی. نزاری. هزال. ضمور. غثاثت. طلس. نحول. سهام. سخافه. سفی. وهط. ضرّ. قضف. قضف. قضافه. عجف. وعث. (منتهی الارب) :
چه کرد این چمان بارۀ بربری
که بایست کردن بدین لاغری.
فردوسی.
خواست تا عیبم کند پروردۀ بیگانگان
لاغری بر من گرفت آن کز گدائی فربه است.
سعدی.
سخفه، لاغری از گرسنگی. جخو، لاغری ران. سخف، لاغری از گرسنگی. شحوب، برگردیدن گونۀ چیزی از لاغری. شاهٌ هملاج، گوسپند بی مغز استخوان از لاغری. جوزل، ناقۀ افتاده از لاغری. جبج، فربه شدن بعد ضعف و لاغری. تدنیق، ظاهر شدن در وجه کسی لاغری از رنج یا مرض. هیف، لاغری شکم. هوش، خردشکم گشتن از لاغری. نهکه، لاغری و سستی از بیماری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 52 هزارگزی باختری نورآباد. دارای سیصد تن سکنه. مذهب اهالی شیعه و زبانشان لکی و فارسی و محصول غلات و تریاک و لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی. و راه مال رو است و ساکنین از طایفه محمدخانی و قسمتی چادرنشین هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
لاغر بودن نحیفی مقابل فربهی چاقی
فرهنگ لغت هوشیار
ذبول، نحیفی، نزاری
متضاد: چاقی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شما لاغر هستید: پولدار می شوید
یک زن خواب ببیند که لاغر شده: شانس در عشق
یک دختر جوان خواب ببیند که لاغر شده: او به خاطر از دست دادن معشوقش گریه فراوان خواهد کرد
شما لاغر می شوید: پولهای غیره منتظره
شما برای لاغر شدن رنج بسیار می کشید:از شما تقاضای ازدواج خواهد شد
یک مرد خواب ببیند که لاغر می شود: او به کارهای سودمند و پرسودی دست خواهد زد.
اگر لاغر شد نقصان مال بود. اگر دید با لاغری ضعف داشت و رویش زرد بود غم و بیماری بود.
- کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
ركاكةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
Scrawniness, Skinniness, Slenderness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
maigreur, finesse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ارتفاع و دره ای در بخش یانه سر، واقع در هزار جریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
ماهی تابه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
마름 , 마름 , 날씬함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
दुबला पन , पतलापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
magreza, esbelteza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
Dünnheit, Magerkeit, Schlankheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
chudość, szczupłość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
худоба , стройность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
худорлявість , худорба , стрункість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
magerigheid, magerheid, slankheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
delgadez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
magrezza, snellezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
الزامی، اجباری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
רזון , רָזֶה , רָזוֹנוּת
دیکشنری فارسی به عبری
لاغری، از دست دادن
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
لاغری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
শুকনো , পাতলাতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
ผอมแห้ง , ความผอม , ความผอมบาง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
ufinyu, wembamba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
zayıflık, incelik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
kekurusan, kurus, kelangsingan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
消瘦 , 瘦弱 , 苗条
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از لاغری
تصویر لاغری
やせ細り , 痩せすぎ , ほっそり
دیکشنری فارسی به ژاپنی