جدول جو
جدول جو

معنی لاغربدن - جستجوی لغت در جدول جو

لاغربدن
(غَ بَ دَ)
نزار. لاغرجسم. لاغرتن: ذباءه، دختر لاغربدن ملیح و نمکین سبک روح. عنفص، زن لاغربدن بسیارحرکت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کِ وَ دَ)
نحیف و باریک شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ بَ)
کم قیمت: در آن خرگاههای تهی و بی قماش و لاغربها افتادند و بسیار مردم از هر دستی بکشتند. (تاریخ بیهقی ص 493)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مقابل غریدن. رجوع به غریدن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دهی از دهستان هرم و کاریان بخش جویم، شهرستان لار. واقع در 36 هزارگزی جنوب باختری جویم و دامنۀ کوه الهر. دامنه گرمسیر و مالاریائی دارای 382 تن سکنه. فارسی محلی زبان. آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
نامی که لافونتن در یکی از افسانه های خود بنام ’تربیت’ به سگی که نژاد وی منقرض شده، داده است
لغت نامه دهخدا
(حِ کَ دَ)
هزل و ظرافت کردن. (آنندراج). رجوع به لاغ و لاغ کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاغر بدن
تصویر لاغر بدن
لاغر تن نزار آنکه داراا بدنی لاغر است لاغرتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغر شدن
تصویر لاغر شدن
لاغرگشتن نحیف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغیدن
تصویر لاغیدن
هزل و ظرافت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغیدن
تصویر لاغیدن
((دَ))
شوخی کردن، مسخرگی کردن
فرهنگ فارسی معین