- لاعج
- سوزان مهر سوزان سوزان: هوای لاعج (عشق سوزان) جمع لواعج
معنی لاعج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث لاعج سوزان رنجناک مونث لاعج جمع لواعج
بز دل
بی تابی سوز و گداز، دلیر: مرد، چالاک: زن
شنه گر نفرین کننده لعن کننده نفرین کننده
بازیکن بازیگر بازی کننده بازیگر بازی کن جمع لاعبین لواعب: لب لعل ضاحک خم زلف کافر رخ خوب لامع سر زلف لاعب. (برهانی (ک) مقاله م. معین. نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 1) بازیگر، بازی کننده
پر خور، بکن پرگای
جمع لاعجه، سوزش ها سوزندگان درد چشانان جمع لاعج ولاعجه سوزندگان پوست و بدرد آورندگان بدن: ولواعج این مصیبت قوی عزایم را غلبه کرد و پرده از صبر و شکیبایی برداشت
بازی کننده
چیزهای سوزان
سرسخت عریان، لخت
نا شکیبا، بیمار، دوستی
خلیدن، سوزاندن سوزش
سگ ماده
رشوه، پاره
برهنه، عریان
سگ ماده
برهنه، لخت، عریان، ورت، رت، تهک، پتی، معرّیٰ، عاری، لچ، لوت، متجرّد، اوروت، عور، غوشت
برهنه، لخت، عریان، ورت، رت، تهک، پتی، معرّیٰ، عاری، لچ، لوت، متجرّد، اوروت، عور، غوشت