جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لواعج

لواعج

لواعج
جمع لاعجه، سوزش ها سوزندگان درد چشانان جمع لاعج ولاعجه سوزندگان پوست و بدرد آورندگان بدن: ولواعج این مصیبت قوی عزایم را غلبه کرد و پرده از صبر و شکیبایی برداشت
فرهنگ لغت هوشیار

لواعج

لواعج
جَمعِ واژۀ لاعجه. سوزشها. سوزنده. (غیاث). سوزندگان. سوزندگان جلد و به دردآورندگان بدن: و لواعج این مصیبت قوی عزایم را غلبه کرد و پرده از صبر و شکیبائی برداشت. (تاریخ بیهقی ص 97). انواع حزن و اکتیاب از لواعج آن مصاب بر دلهای ایشان استیلا یافت. (ترجمه تاریخ یمینی). به لطف مجالست و فرط موانست او اندکی استیناس یافتم و لواعج خوف و انزعاج به انحطاط رسید. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

لوالج

لوالج
شهری از خراسان است. (بلاذری). و ظاهراً صحیح کلمه ولوالج باشد
لغت نامه دهخدا

لواعب

لواعب
جَمعِ واژۀ لاعب و لاعبه. رجوع به لاعب و لاعبه شود
لغت نامه دهخدا