جدول جو
جدول جو

معنی لاشار - جستجوی لغت در جدول جو

لاشار
موضعی در حدود مکران، صاحب مرآت البلدان گوید: گرمسیراست و لیکن هوای آن نسبت به مکران بهتر است، پیپ، ضابطنشین آنجا است و قلعۀ مخروبه ای از قدیم دارد، ازآب قنات زراعت کنند، چهار رشته قنات آباد و سه رشته خراب دارد و مشتمل است بر مزارع مفصله (کویج یکرشته قنات دارد) (کردهان قلعۀ مخروبه و دو رشته قنات دارد) (قلعۀ آب کاه مخروبه و آبش رودخانه است)، محصولات شتوی، غله، صیفی، ذرّت، و باقلا، اشجار: نخل، هلوی سیاه، رز، انجیر و سیب، شکار: در جلگه آهو و در کوهستان شکار کوهی: کبک و تیهو، ملبوس: کرباس و شال پشم است، جمعیت آنها هزار و چهل خانه وار: (پیپ صد خانوار) (کویج هفتاد خانوار) (کردهان سی خانوار) (قلعۀ آب کاه دویست خانوار) (ایلات که در صحرای لاشارک سکنی دارند پانصد و پنجاه خانوار)، (مرآت البلدان ج 1 ص 280)
لغت نامه دهخدا
لاشار
طایفه ای از طوایف ناحیۀ مکران، مرکب از سه هزار خانوار، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 100)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باشار
تصویر باشار
(پسرانه)
مقاومت، مقابله، چاره، علاج، درمان (نگارش کردی: باشار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یاشار
تصویر یاشار
(پسرانه)
جاوید، عمرکننده، زندگی کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
شارل اگوست دو، نام شاعری فرانسوی، مولد وال گرژ (آردش) (1644-1712 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان لاشار بخش سوران شهرستان سراوان واقع در 75000 گزی جنوب سوران و 3000 گزی جنوب راه مالرو سوران به سرباز. کوهستانی و گرمسیر مالاریایی است. سکنۀ آن 250 تن است. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و خرما و ذرت و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(رُلْ اِ)
شهر اردبیل را گفته اند. (تذکرۀ میخانه ص 556)
لغت نامه دهخدا
نام دیهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی ساوه، واقع در 13 هزارگزی جنوب خاوری ساوه، دارای یکصد نفر سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
موضعی کنار رود سیمره در خارج درۀکوچک کلم در دامنۀ کبیرکوه و بدانجا خرابه هائی از آثار عهد ساسانی باشد، (جغرافیای غرب ایران ص 293)
لغت نامه دهخدا
بخت آزمائی، قسمی قرعه کشی، رجوع به لاتاری شود
لغت نامه دهخدا
قدیس، شاگرد قدیس کلمبان و مؤسس صومعه ای بنام خود در سویس (551- 646 میلادی)، ذکران وی در 16 اکتبر است
لغت نامه دهخدا
ژان باتیست فلیکس، باستان شناس فرانسوی مولد لیون (1858- 1873 میلادی)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: لا + چار، ناچار
لغت نامه دهخدا
(شِ)
ناحیتی نزدیک نهاوند. بده فرسنگی آن و دوازده فرسنگی شاپورخواست. (معجم البلدان). رجوع به الیشتر و اشتر شود
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 21هزارگزی شمال باختری ایذه، کنار راه مالرو گل سیاه به ده سید نجف علی، کوهستانی، معتدل، دارای 170 تن سکنه میباشد، آب آن از چشمه و قنات، محصولاتش غلات و تریاک و لبنیات و صیفی است، شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان، کرباس بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، واقع در 46هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 9هزارگزی خاور راه مالرو جیرفت به ساردوئیه، دارای 10تن سکنه میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَلْ اِ)
عبارت است از فلک اعظم. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسب الاشاره
تصویر حسب الاشاره
برابر دستور طبق دستور: (و در حوالی آگره حسب الاشاره عالی پنج نفر شاهزاده را شربت ممات چشانیده بکورنش همایونش شتافتند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمود الاشاره
تصویر عمود الاشاره
تیر راهنمایی ستون راهنمایی
فرهنگ لغت هوشیار
لاتاری فرانسوی بخت آزمایی بخت آزمایی. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
درشت اندام
فرهنگ گویش مازندرانی
کرکس
فرهنگ گویش مازندرانی
متلک، سخن یاوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف هرز مزارع، ساقه ی توخالی
فرهنگ گویش مازندرانی