جدول جو
جدول جو

معنی لارز - جستجوی لغت در جدول جو

لارز
(یِ)
نام قریتی از اعمال آمل طبرستان و آن را قلعۀ لارز گویند و میان آن و آمل دو روزه راه است. ابوجعفر محمد بن علی اللارزی الطبری متوفی به سال 518 هجری قمری منسوب بدانجاست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لارو
تصویر لارو
شفیره، نوزاد برخی جانوران که از نظر ظاهری با موجود بالغ تفاوت دارد و قادر به تولید مثل نیست، لارو، نوچه، کرمینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارز
تصویر بارز
نمایان، آشکار، ظاهر، هویدا، کنایه از مهم
فرهنگ فارسی عمید
نام درختی است
لغت نامه دهخدا
شارل دو، از آباء یسوعیین فرانسوی، مردی خطیب و شاعر، مولد پاریس (1643-1725 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(ری ی)
منسوب به لار. لارزی. (سمعانی ورق 595)
لغت نامه دهخدا
(لارْ رِ)
دمی نیک بارن. نام جراح نظامی فرانسوی. مولد بودان (پیرنۀ علیا) (1766-1842 میلادی)
لغت نامه دهخدا
از جملۀ خطوط هند معمول در لاردیش، (تحقیق ماللهند بیرونی ص 82 س 15)
لغت نامه دهخدا
مصلح الدین محمد بن صلاح اللاری الانصاری، برخی نوشته اند، عبدالغفور اللاری الانصاری و بعض دیگر المولی محمد بن صلاح بن جلال بن کمال بن محمداللغوی السعدی العبادی الشافعی المشهور بملا مصطلح الدین اللاری، وی از مردم لار (فارس) و مشاهیر علما و از شاگردان جلال الدین دوانی است، از میرکمال الدین حسینی و میرغیاث و دیگر مشاهیر عصر کسب علوم نقلی و عقلی کرد و سپس به هندوستان رفت و از همایون شاه نواخت یافت، پس از مرگ این سلطان ترک آن دیار گفت و به زیارت مکه شد، سپس به بلاد روم و به استانبول رفت و آنجا با ابوالسعود افندی و دیگر علما در علوم نقلی و عقلی مباحثاتی داشت، و پس از مدتی اقامت به دیاربکر شتافت و بدانجا به سال 979 هجری قمری درگذشت، او را تصنیفی است در علم هیأت بنام ’التذکره’ و در منطق کتاب ’التهذیب’، و نیز بر شرح طوالع اصفهانی و هم بر شرح الهدایهالحکمیه قاضی میرحسن و بر شرح مولی جلال بر تهذیب و بر برخی مواضع شرح مواقف جرجانی و شمائل النبی به عربی و فارسی و بر تفسیر بیضاوی حاشیه دارد، نیز او را تاریخی است به فارسی از آغاز خلقت تا زمان خود و هم قصائد بسیار و اشعار مختلف و این دو بیت از آن جمله است:
الا انما الدنیا کاحلام نائم
فمن ذاک ایقاظ الانام نیام
و طوفان نوح قد نجا منه فرقه
ولکن طوفان المنیه عام،
نیز رجوع به مصلح الدین محمد شود، (قاموس الاعلام ترکی و معجم المطبوعات ج 2)
صلاح الدین محمد، متوفی در حدود سال 930 هجری قمری او راست تفسیر سورۀ قدر که برای اسکندر پاشا نوشته است
او راست: کتاب تاریخ مسمی به مرآهالادوار
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام شهر و کوهی است بکرمان که به جبال بارز معروف است. رجوع به جبال بارز شود. نام شهریست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
در ایران به نوعی اتومبیل بارکش اطلاق می شد
لغت نامه دهخدا
مرغ لاری نوعی از مرغان خانگی، قسمی خروه و ماکیان درشت بومی ایران که گردنش فاقد پر است،
، نوعی از سک-ۀ نقرۀ فارس، (آنندراج، در جای دیگر دیده نشد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
قریه ای است از قراء نیشابور که شاید بدان کارز نیز گفته شود. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
سخت وصلب، مرده. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نعت فاعلی از حرز. حارس
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ازازهری حکایت شده است که او آن را با فتح ضبط کرد ولی صاحب معجم البلدان می گوید من چنین ضبطی را بخط او ندیده ام. باری آن نهری است بین اربل و موصل و بین زاب اعلی و موصل و بر کنار آن دهکده ای است که بنام نخلاموسوم است و اهل نخلا خارز را برّیشوا می نامند. مبداء خارز از قریه ای است موسوم به اربون از نواحی نخلا و آن از بین کوه خلبتا و عمرانیه خارج میشود و بسوی آبادی مرج از اعمال قلعۀ شوش و عقر جاری میشود تا بدجله ریزد، و این همان موضعی است که در آنجا جنگ بین عبیداﷲ زیاد و ابراهیم بن مالک اشتر نخعی در ایام مختار واقع و در آنروز زیاد کشته شد بسال 66 هجری قمری (از معجم البلدان ج 3 ص 388). رجوع بمادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کسی که صراحی چرمی می دوزد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام اسب بیهس جرمی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نمایان شونده. (از منتهی الارب). ظاهر و پیدا شونده و آشکارا. (غیاث) (آنندراج). ظاهر و آشکارا و نمایان و هویدا. (ناظم الاطباء) (دمزن). نمودار. روشن. پدیدار. پدیدشونده. ظهورکننده. لامح. رجوع به بارز شدن شود.
لغت نامه دهخدا
(رِ زی ی)
منسوب به لارز، دهی به طبرستان. (سمعانی ورق 594)
منسوب به لار. (سمعانی ورق 595)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ بُ)
موضعی در ’میان سی’ از هزارجریب مازندران. (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاهز
تصویر لاهز
گردنه
فرهنگ لغت هوشیار
عنوان اشراف انگلیسی لرد: مراسله ای از لارد کلارندن وزیر امور خارجه انگلیس در جوف آن بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لارک
تصویر لارک
لرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لارو
تصویر لارو
فرانسوی کرمینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لارزه
تصویر لارزه
فلرز فلزنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارز
تصویر غارز
ماده شتر کم شیر، نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارز
تصویر جارز
نازا، تروه خفه سرفه خوز هم آوای بز (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارز
تصویر بارز
هویدا پیدا آشکار پدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارز
تصویر فارز
روشن آشکار: چون سخن، برنده چون زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارز
تصویر بارز
((رِ))
آشکار، هویدا
فرهنگ فارسی معین
موجود نابالغ برخی از جانوران (مانند حشرات) که از تخم بیرون می آیند و پس از گذراندن زمان معین و در شرایطی ویژه بالغ می شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارز
تصویر بارز
پدیدار، آشکار
فرهنگ واژه فارسی سره
نام قدیمی محمد آباد که روستایی در هزارجریب بهشهر است
فرهنگ گویش مازندرانی
علف هرزی که در مزارع روید، روستایی از دهستان چهاردانگه شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی