جدول جو
جدول جو

معنی لاتار - جستجوی لغت در جدول جو

لاتار
بخت آزمائی، قسمی قرعه کشی، رجوع به لاتاری شود
لغت نامه دهخدا
لاتار
لاتاری فرانسوی بخت آزمایی بخت آزمایی. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاتاری
تصویر لاتاری
نوعی بازی بخت آزمایی مثلاً بلیت لاتاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتار
تصویر تاتار
مغول، هر یک از افراد این قوم، تتر، تتار
فرهنگ فارسی عمید
موضعی در حدود مکران، صاحب مرآت البلدان گوید: گرمسیراست و لیکن هوای آن نسبت به مکران بهتر است، پیپ، ضابطنشین آنجا است و قلعۀ مخروبه ای از قدیم دارد، ازآب قنات زراعت کنند، چهار رشته قنات آباد و سه رشته خراب دارد و مشتمل است بر مزارع مفصله (کویج یکرشته قنات دارد) (کردهان قلعۀ مخروبه و دو رشته قنات دارد) (قلعۀ آب کاه مخروبه و آبش رودخانه است)، محصولات شتوی، غله، صیفی، ذرّت، و باقلا، اشجار: نخل، هلوی سیاه، رز، انجیر و سیب، شکار: در جلگه آهو و در کوهستان شکار کوهی: کبک و تیهو، ملبوس: کرباس و شال پشم است، جمعیت آنها هزار و چهل خانه وار: (پیپ صد خانوار) (کویج هفتاد خانوار) (کردهان سی خانوار) (قلعۀ آب کاه دویست خانوار) (ایلات که در صحرای لاشارک سکنی دارند پانصد و پنجاه خانوار)، (مرآت البلدان ج 1 ص 280)
لغت نامه دهخدا
صورت پهلوی داتر ازمصدر ’دا’ که در اوستا و فرس هخامنشی به معنی آفریدن و بخشودن و ساختن است و در فارسی ’دادار’ شده است، رجوع به دادار شود، (از فرهنگ ایران باستان ص 71)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: لا + چار، ناچار
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوایف ناحیۀ مکران، مرکب از سه هزار خانوار، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 100)
لغت نامه دهخدا
از کلمه یونانی به معنی تصفیه شده ها، فرقه ای از زنادقه در قرون وسطی از اصل اسلاو که در فرانسه به صورت ’البیژوا’ درآمدند، آثار مانویت در این فرقه دیده میشود
لغت نامه دهخدا
یکی از امرای ترک: تاتار شنبۀ بیست و سیم جمادی الاولی سنۀ خمس و تسعین و ستمائه ارسلان اغول را گرفته بیاوردند و هلاک کردند ... پادشاه اسلام روزپنجشنبه هفتم جمادی الاخر بعزم زیارت پیرابراهیم زاهد بر نشست ... ودر آن سال میان توقتا پادشاه اولوس قبچاق و بوقای پسر تاتار جنگ افتاده بود و بوقای بقتل آمده و کسان او متفرق گشته ... (تاریخ غازان ص 100)
لغت نامه دهخدا
تتر و یا تتار نام قومی است بقول تامسن در قرن هشتم میلادی (دوم هجری) درکتبیه های ترکی ارخون نام دو طایفه از تاتار بنام ’سی تار’ و ’نه تاتار’ یاد شده در آن عصر مراد از نام مذکور مغول یا بخشی از مغول بود نه قومی ترک و بقول تامسن این تاتاران درجنوب غربی بایکال تا حدود ناحیۀ کرول سکنی داشتند، طرد ترکان از مغولستان کنونی و پیشرفت قبایل مغول مرتبط با تأسیس حکومت ختا (قراختائیان) است، محمود کاشغری (در نیمۀ دوم قرن پنجم هجری قمری) که از تاتار نام برده (I، 123) آگاه بود که زبان تاتار جز زبان ترکی است (I، 30)، بعض دسته های تاتار با قبایل ترک متحدشدند و در قسمت های غربی تر سکونت گزیدند، در حدود العالم تاتاران متعلق به تغزغز دانسته شده اند، در کتب مربوط به فتوحات مغول در قرن هفتم هجری همه جا (در چین و ممالک اسلامی و روسیه و اروپا) آنان بنام تاتار یاد شده اند، ابن الاثیر (چ ترنبرگ XII، 178 ببعد، 236ببعد) اسلاف چنگیز را بدین نام میخواند، رشیدالدین که گویا از مورد استعمال و وسعت مفهوم تاتار پیش از مغول آگاهی نداشته، تاتار را قومی خاص بجز مغول میداند که ساکن بویرنور (در جنوب شرقی کرول) بودند، از عصر فتوحات چنگیز، بسیاری ازقبایل تابع اوبنام ’مغول’ خوانده شدند و اساساً تاتاران بهمان اندازۀ مغولان نیرومند بودند و از این جهت بسیاری از اقوام این نام را بخود بستند، از این روست که امروز در ختای، هندوستان، چین، ماچین، قرقیزستان، کلار (لهستان)، باشقرد (هنگری)، دشت قبچاق، ممالک شمالی، اعراب بدوی، سوریه، مصر و ممالک مغرب نام تاتار را بهمه اقوام ترک اطلاق کنند، رجوع کنید به دائره المعارف اسلام: تاتار، بقلم بارتلد در زبانهای اروپایی تارتار گویند، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: این نام اصلا بقومی از اقوام مغول اطلاق میشد که صفوف پیشین لشکر چنگیزخان را تشکیل میدادند در قرون وسطی لفظ تاتار را مترادف مغول تلقی میکردند و در تواریخ عربی و فارسی به این معنی بکار برده شده، بعدها بطور تعمیم بتمام اقوام تورانی تاتار و بلاد شمالی را که مسکن آنان بوده تاتارستان خوانده اند، سپس به عدم صحت تعبیر مذکور پی برده آنرا ترک کرده اند، امروزه این کلمه را به یکی از اقوام و طوایف امت عظیمۀ ترک اطلاق نمایند و در حقیقت در اثر اختلاط و امتزاج و مناسبات ممتده از زمانهای قدیم، به مغولها بسیار نزدیک شده اند و تا درجه ای خون مغولی در رگهای اینان جریان دارد، و از این رو هم استحقاق این نام را پیدا کرده اند و با این حال از نظر لسان، اخلاق و عادات و جهات دیگر به ترکها نزدیک تر از مغولها میباشند، اینان در سوابق ایام در جاهائی که مشمول دایرۀ حکومت سلالۀ جوجی خان از فرزندان چنگیزخان بود در ممالک دولت دشت قبچاق می زیستند، و امروز در کریمه و غازان می زیند و تاتارهای کریمه و غازان نامیده می شوند، و همچنین نوغای ها و دیگر اقوام تاتار در روسیه اقامت دارند و در سواحل ولگا و سیبری زندگانی می کنند و زبان اصلی اینان به زبان ترکی عثمانی بیش از زبان جغتائی یعنی لهجۀ ترکان ترکستان شباهت دارد، وفقط از ازمنۀ قدیم به این طرف با اقوام دیگر اختلاطو امتزاجی نکرده اند، و از این رو سیما و خطوط چهرۀمخصوص به اقوام تورانی را بخوبی محافظت کرده اند امروز بیش از 2300000 تن در کشور روسیه زندگانی می کنند در روبریچه و ممالک عثمانی نیز تاتارهای بسیار میزیند که از کریمه به این نقاط مهاجرت گزیده اند و کتابهای بسیار در زبان خود دارند که مقدار کثیری از آنها در شهر غازان طبع و نشر شده و جمعی از جوانان تاتار به وحدت زبان تاتار و عثمانی می کوشند، مردمان فعال و آرامی هستند، قابلیت و استعداد کاملی برای قبول تمدن دارند چنانکه جملۀ سیاحان و جغرافیون به این معنی گواهی میدهند، در هر حال اینان از جنس ترک خالص می باشند و تعبیر سقیم ’تاتار’ بمناسبت تابعیت آنها بخانان چنگیزی بر آنها اطلاق شده - انتهی، تاتارها نخست قبیله ای بودند که در حدود قرن نهم میلادی در دره های ’این شان’ واقع در مغولستان می زیستند لکن از آن پس نام ایشان بر منچوها و مغولان و ترکان نیز اطلاق شد، چنگیزخان نیز از این قبیله پدید آمده است، (تمدن قدیم فوستل دکولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ص 469)، تاتار جنسی از تغزغزند، (حدود العالم) : ... در شهور سنۀ ستین و خمسمائه خوارزمشاه محمد بن سلطان تکش، بخارا را بگرفت و باز ربض فرمود و فصیل زدند و هر دو را نو کردند و در شهور سنۀ سته عشره و ستمائه باز لشکر تاتار آمد و شهر را بگرفت و باز ویران شد، (تاریخ بخارا ص 42) : ... غفاری که نسیم لطفش مادۀ بقاء هر دوستار آمد، قهاری که جلد و عنفش تیغ آبدار تاتار گشت، (تاریخ جهانگشا ص 1)، و چون اقوام تاتار را خطی نبوده است بفرمود (چنگیز خان) تا از ایغوران کودکان مغولان خط درآموختند و آن یاساها و احکام بر طوامیر ثبت کردند وآنرا یاسانامۀ بزرگ خوانند و در خزانۀ معتبران پادشاه زادگان باشد ... (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 1 ص 17) ... چون در عهد دولت چنگیزخان عرصۀ مملکت فسیح شد هر کس را موضع اقامت ایشان که یورت گویند تعیین کرده او تکین نویان را که برادر او بود و جماعت دیگر را از احفاد در حدود ختای نامزد کرد، و پسر بزرگتر توشی را از حدود قیالیغ و خوارزم تا اقصای سقسین و بلغار و از آن جانب تا آنجا که سم اسب تاتار رسیده است بدو داد، (تاریخ جهانگشا ص 31) ... و دهاقین و جمعی که استطاعت تحویل و انتقال نداشته باشند مقام سازند و بهر وقت که لشکر تاتار برسد بخدمت استقبال تلقی نمایند و بنفس و مال توقی، و شحنه قبول و فرمان ایشان رامشمول نمایند، (تاریخ جهانگشا ص 120) ... در اثنای آن حالت ترکمانی که قلاووز و دلیل سلطان بود نام او بوقا از گوشه بیرون تاخت و جمعی از تراکمه با او زده بودند بمغافصه خود را در شهر انداخت و جمعی که در موافقت و انقیاد لشکر تاتار مخالفت نمودند با او مطابقت کردند و نقیب نقاب امارت از چهره بگشاد و تراکمۀ آن حدود روی بدونهادند ... (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 1 ص 121) ... چون بر این هیأت بکنار نشابور رسید (سلطان محمد) شب دوازدهم صفر سنۀ سبع عشره و ستمایۀ در شهر آمد و از غایت ترسی که بر او غالب بود دائماً مردم را از لشکر تاتار می ترسانید و بر تخریب قلاع که در ایام دولت فرموده بود تأسف فرا می نمود، (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 1 ص 134) ... در زمانی که لشکر اسلام به تسخیر ولایت خراسان آمدند اجداد او (امیر مبارزالدین محمد بن المظفر بن المنصور بن الحاجی) از دیار عرب بدان جانب آمدند و در آن وقت که لشکر تاتار بولایت خراسان آمدند او بطرف یزد آمد وجود همایون پادشاه اسلام غازان خان در طوفان طوارق و حدثان کفیل مصالح و مناجح بندگان سبب امن و امان عالمیان کرد تا هزاران نفوس پاک را از آسیب شکنجه و نهیب سرپنجۀ تاتار کفار مصون گردانید، (تاریخ غازان ص 78) ... چون ماروچاق واتک محل سکنای تو و طایفۀ تاتاریه و نزدیک بسرزمین اوزبکیه است جماعت تاتار، الوس خود را برداشته در آن مکان مستقیم و هر گاه جماعت مذکوره ارادۀ فساد نماینددر تنبیه آنها کوشیده حقیقت را هر روزه بعرض اقدس رسانند ... (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 42) ... مأمورین با توپخانه و سپاه از راه فراه روانه شده الوس تاتار را نیز با خود متفق کرده در ورود به ظاهر هرات تیمورخان از ورود لشکر مطلع شده با جمعیت خود به مقابله آمده و حرب صعب در میان فریقین اتفاق افتاد، (مجمل التواریخ گلستانه ص 49)، رجوع به ’تاریخ ادبی ایران’ پرفسور ادوارد برون ج 1 ص 86 و تاریخ ادبیات برون ج 4 ص 1، 82 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2119، 2187، 2255، 2574 و غزالی نامۀ جلال همایی ص 137 و سبک شناسی بهار ج 3 ص 1، 3، 7، 27، 52، 172 شود، ولایتی است که مشک خوب از آنجا آورند و ترکان آنجا را نیز گویند، (برهان)، نام ولایتی مشک خیز که منسوب به پیکان تتر (ظ: ترکان تتر) چه تتار و تتر در او لغت است، (شرفنامۀ منیری)، مشک تاتاری و قرقزی و قرقیزی که خرخزی نیز گویند از آنجا تاچین خیزد، (آنندراج)، و آهوی تتار بهمین مناسبت معروف است:
هم گوهر تن داری هم گوهر نسبت
مشک است در آنجا که بود آهوی تاتار،
منوچهری،
نه در پر و منقار رنگین سرشته
چو گل مشک خرخیز و تاتار دارد،
ناصرخسرو،
از گرد راهش آسمان تر مغز گشته آنچنان
کز عطسۀ مغزش جهان پر مشک تتار آمده،
خاقانی،
آهوی تاتار را سازد اسیر
چشم جادو خیز و عنبر موی تو،
خاقانی،
چو بر سنبل چرد آهوی تاتار
نسیمش بوی مشک آرد ببازار،
نظامی،
عود می سوزند یا گل میدمد در بوستان
دوستان، یا کاروان مشک تاتار آمده ست،
سعدی (دیوان چ مصفا ص 367)
نام طایفه ای است بزرگ از ترکستان و اصل آن از اولاد تاتارخان بوده اندو تاتارخان برادر مغول خان و اولاد این دو، بنی اعمام یکدیگر و بمرور، بسیار شده اند و تاتار را تار تاری و تتار و تتر نیز گفته اند، (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز در 15 هزارگزی جنوب باختری خدا آفرین و 28/5 هزارگزی جادۀ شوسۀاهرکلیبر، کوهستانی، گرمسیر مالاریایی دارای 370 تن سکنه آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت گله داری، راه مالرو در دو محل بفاصله 2/5 هزارگزی بنام تاتار بالا و تاتار پائین مشهور و سکنۀ تاتار بالا 175 تن می باشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 34 هزارگزی شمال باختری پلدشت 10 هزارگزی شمال ارابه رو قره تپه به ماکو، دره، معتدل سالم با 25 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم بافی، راه مالرو، قشلاق ایل جلالی، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
محلی است در کنار راه بجنورد بگنبدقابوس بین قلعۀ میرو و بدرانلو در 327 هزارگزی مشهد
لغت نامه دهخدا
لاتوردورنی ، نام کرسی بخش در ایالت ’پوی ددم’ از ولایت ایسوار، دارای 1421 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
شارل اگوست دو، نام شاعری فرانسوی، مولد وال گرژ (آردش) (1644-1712 میلادی)
لغت نامه دهخدا
قدیس، شاگرد قدیس کلمبان و مؤسس صومعه ای بنام خود در سویس (551- 646 میلادی)، ذکران وی در 16 اکتبر است
لغت نامه دهخدا
مریس کانتن دو، نام نقاش فرانسوی مولد سن کنتن (1704-1788 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(تَ ذَ)
به معنی مگذار. مأخوذ از آیۀ 28 سورۀ 74 المدثر
لغت نامه دهخدا
موضعی کنار رود سیمره در خارج درۀکوچک کلم در دامنۀ کبیرکوه و بدانجا خرابه هائی از آثار عهد ساسانی باشد، (جغرافیای غرب ایران ص 293)
لغت نامه دهخدا
نوعی بخت آزمائی و قرعه کشی است به اشکال مختلف و با ادوات و اسبابهای گوناگون که در آن شماره هائی را بین حضار تقسیم کنند و سپس شماره ای را برحسب اتفاق و تصادف بیرون کشند و آن با هر یک از نمرات توزیع شدۀ قبلی که موافق افتد دارندۀ آن شماره برنده شود و جایزۀ مقرر و معهود بدو دهند
لغت نامه دهخدا
نام دیهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی ساوه، واقع در 13 هزارگزی جنوب خاوری ساوه، دارای یکصد نفر سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
ژان باتیست فلیکس، باستان شناس فرانسوی مولد لیون (1858- 1873 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتار
تصویر اتار
تارها و زهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتذر
تصویر لاتذر
مگذار، ماخوذ از آیه 27 سوره 71 جن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتار
تصویر تاتار
نام تیره ای از ترکان فرزندان تاتار خان برادر مغول خان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاتاری
تصویر لاتاری
بخت آزمایی. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتار
تصویر تاتار
نامی که در گذشته به مغول اطلاق می شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاتاری
تصویر لاتاری
نوعی بخت آزمایی و قرعه کشی
فرهنگ فارسی معین
بخت آزمایی، قرعه، قمار، لاتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تتار، مغول، مغول تبار، تتر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لاتاری: وسوسه های تسکین دهنده - لوک اویتنهاو
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نام دهکده ای در مسیر راه قدیمی زوات به کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
متلک، سخن یاوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف هرز مزارع، ساقه ی توخالی
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در مشرق روستای کدیر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
درختی که برای تخته کردن مناسب باشدکنده ای که از آن تخته کشند
فرهنگ گویش مازندرانی