جدول جو
جدول جو

معنی لابنه - جستجوی لغت در جدول جو

لابنه(بِ نَ)
پستان. ج، لوابن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کابنه
تصویر کابنه
چشم، دیده، نظر، چشم خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابنه
تصویر ابنه
دختر، بنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لابه
تصویر لابه
درخواست همراه با فروتنی، التماس، زاری، عذرخواهی، لابه، لاو، لاوه،
نگرانی، نیرنگ، سخن همراه با مهربانی مثلاً لابۀ مادرانه، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لانه
تصویر لانه
جای زندگی جانوران اعم از پرنده، خزنده، چرنده، حشره و درنده، آشیان، آشیانه
خانۀ انسان
بیکاره، تنبل، برای مثال کنون جویی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت / تو را دیدم به برنایی فسار آهخته و لانه (کسائی - ۵۸)
بی قید
فرهنگ فارسی عمید
(دَ نَ / نِ)
گیاهی باشد که از پوست ساق آن ریسمان سازند. و به هندی سن گویند. (غیاث) (برهان) ، فارسی لادن. (صیدنۀ ابوریحان بیرونی). رجوع به لادن، عنبر عسلی، شود
لغت نامه دهخدا
(؟ نَ)
اسم مغربی فرفیون است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لُ نَ)
حاجت و نیازدر امور و معضل و معالی. ج، لبان (منتهی الارب) ، لبانات. (مهذب الاسماء). الحاجه او من غیر فاقه بل من همه. یقال ’قضیت لبانتی’، ای حاجتی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قومی اند از تخس و دهی نیز دارند بدین نام. و ایشان را ناحیتی خرد است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(طِ نَ)
قایق. کرجی
لغت نامه دهخدا
(مِنْ نِ)
فلیسیته دو. فیلسوف فرانسوی. مولد ’سن مالو’ (1782-1854 میلادی). وی در زمرۀ کشیشان درآمد و نخست طرفدار افراطی اصول سلطۀ دینی بود و سپس به آزادیخواهی کاتولیکی گرائید و آنگاه داعی متهور عقاید انقلابی گردید
لغت نامه دهخدا
(لُ نَ)
دختر ریطه بن علی. وی از زنان زیباروی بود و محمد بن هارون الرشید او را به زنی کرد و هم به دست او کشته شد. (عقدالفرید ج 3 ص 225)
لغت نامه دهخدا
(بِ نَ / نِ)
بمعنی چشم باشد چنانکه هر گاه گویند ’کابنه بدو دار’ مراد آن باشد که چشم ازو برمگردان و از نظر نینداز. (برهان) :
ای شهنشاهی که مهر چرخ را
هست روشن از وجودت کابنه.
شمس فخری.
و بعضی به یای حطی گفته اند و این شعر نظامی عروضی شاهد آورده اند:
قطعه:
بنشین و بشنو از من سه بیت هجو خویش
تابرجهد ز خشم دو چشمت ز کاینه
گویی که مثل خودنشناسم در این جهان
اکنون چو می بباید گفتن هرآینه
کز خام قلتبانی و ز روسبی زنی
همتای خود نبینی الا در آینه.
و در این تأمل است چه کابنه به بای موحده نیز قافیۀ هرآینه و آینه تواند شد لیکن در این شعر بمعنی چشم خانه ظاهر میشود. (رشیدی) ، در بعض مآخذ بمعنی مهر آمده و ظاهراًاز (کابین) گرفته اند
لغت نامه دهخدا
(بِ نَ)
پشته ای است (تپه ای است) در وادی و آن منعطف آن باشد. (منتهی الارب). اکمه فی واد ینعرج عنها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
دختر. بنت. ج، بنات
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته لبانه دیو سپید سینه پچ سینه بیخ از گیاهان آرزو نیاز درختچه ایست از تیره فرفیون که مخصوص نواحی کم ارتفاع و پست جنگل میباشد. این گیاه در سراسر نواحی معتدل و گرم کره زمین میروید. عصاره انساج این گیاه در پزشکی بعنوان مدر تجویز میشود و همچنین برای پانسمان جراحتها و زخمها بکار میرود دیو سفید سینه بیخ سینه پچ لاغیه لاعیه
فرهنگ لغت هوشیار
نام صمغی است خوشبوی که از گیاه عشقه حاصل میشود و قاعده آور است. بهمین جهت در طب قدیم آنرا در زیر دامن زنی که قاعده اش بند آمده بود دود میکردند زیرا بخارات حاصل از آن نیز همین خاصیت را دارند. منظور از لادنی که در کتب قدیم و اشعار شعرا بعنوان صمغ خوشبوی آورده شده همین لادن است لاذنه لاذن: نریزد از درخت ارس کافور نخیزد از میان لاد لادن، (منوچهری. د. چا. 66: 2)، نام صمغی که بویی مطبوع دارد و از گیاه قستوس حاصل میشود. بهمین جهت گاهی گیاه قستوس را هم بنام لادن و یا شجره اللادن خوانند. غالبا صمغ قستوس را لادن عنبری مینامند، از گونه ای کاج بنام پیسه اکسلسا صمغی خوشبوی حاصل میگردد که لادن نامیده میشود، گیاهی از تیره شمعدانی ها که دارای ساقه پیچنده است. برگهایش نسبه پهن و گلهایش رنگ نارنجی خاصی دارند. انساج این گیاه بویی تند ومطبوع شبیه بوی تره تیزک دارند. اصل این گیاه از آمریکای جنوبی خصوصا کشور پرو میباشد و از آنجا به نقاط دیگر برده شده است در آمریکای جنوبی بشکل یک گیاه پایا میزید ولی در کشورهای دیگر از جمله ایران گیاه یکساله زینتی بشمار میرود. در حدود 30 گونه از این گیاه شناخته شده است گل لادن ابوخنجر طرطور الباشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابنه
تصویر کابنه
دیده، چشم، نظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبنه
تصویر لبنه
گراس (لقمه) لپ (لقمه کلان) خشتک شپشه شپشک
فرهنگ لغت هوشیار
آشیان، آشیانه و خانه زنبور و جانوران پرنده و چرنده و درنده میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لابن
تصویر لابن
شیر دار، شیر خوراننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاعنه
تصویر لاعنه
مونث لاعن و شاهراه
فرهنگ لغت هوشیار
سنگلاخ، زمین بی ریگ، اشتران سیاه اظهار نیاز تضرع التماس یا به لابه زبان گشادن (گشودن)، تضرع و التماس کردن: چو رستم چنین گفت ایرانیان بلابه گشادند یکسر زبان. (شا. لغ)، تملق چاپلوسی: هر که به لابه دشمن فریفته شود... سزای او این است. یا به لابه دم جنباندن (جنبانیدن)، تملق و چاپلوسی کردن: بسختی جان سبک میدارهان تا چون سبکساران بلابه پیش سگساران چو سگ را بجنبانی. (خاقانی. سج. 414)، فریب خدعه مگر. یا به لابه گفتن، از روی فریب و مکر گفتن: بلابه گفت شبی میر مجلس تو شوم شدم برغبت خویشش کمین غلام و نشد. (حافظ. 114)، اضطراب قلق، قربان و صدقه: در آن نامه سوگندهای گران فریبنده چون لابه مادران. (نظامی لغ) سخنی نیازمندانه، اظهار اخلاص با نیاز تمام، فروتنی، تضرع، عجز، زاری
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی: گره چوب، آک (عیب)، میخچه دژک گره عقده گره در رسن گره در چوب دژک نی یعنی گره آن، سر حلقوم شتر، دشمنی عداوت کینه، عیب آهو تباهی و صمت، بیماری ضد طبع، یک نوع خارش و بیماری که در مقعد بروز میکند و شخص خواهش مینماید تا مردی را بروی خود کشد تا با او آن کند که با زنان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لابیه
تصویر لابیه
فرانسوی لبدیسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زابنه
تصویر زابنه
پشته تپه: در خم بیابان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است که از پوست ساق آن ریسمان سازند و بهندی سن گویند ک توضیح با مراجعه باماخذی که در دست بوده این گیاه رانشناختیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابنه
تصویر کابنه
((بِ نَ))
چشم، دیده، کاینه و کایینه هم گفته اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابنه
تصویر ابنه
((اُ نِ))
عقده، گره، گره در رسن، چوب، قوزک ساق، عیب، کینه، نام بیماری خارش مقعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لابه
تصویر لابه
((بِ))
عجز، نیاز، التماس، زاری، خودستایی، تکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لانه
تصویر لانه
((نِ))
آشیانه، خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لانه
تصویر لانه
بیکار، کاهل، تنبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لابه
تصویر لابه
التماس
فرهنگ واژه فارسی سره
چادرشب، پارچه ای برای بستن رختخواب
فرهنگ گویش مازندرانی
تکه یا ورقه ای از چوب یا اشیا نسبتا سخت
فرهنگ گویش مازندرانی