جدول جو
جدول جو

معنی لائیس - جستجوی لغت در جدول جو

لائیس
نام چند تن از زنان معروف یونانی، (قرن پنجم قبل از میلاد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام دیوی است که در نماز وسوسه کند و به این معنی بجای حرف ثالث قاف هم به نظر آمده است، (برهان) (آنندراج)، رجوع به لاقیس شود
لغت نامه دهخدا
حشو جامه از پارچه، نوعی از بافتۀ ابریشمی که در گجرات بافند و ساده و رنگارنگ هر دو نیکوست، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
لاییدن، گفتن، تنها در ترکیب به کار رود چنانچه در کلمه مرکب هرزه لائی، رجوع به لائیدن شود
لغت نامه دهخدا
نام جزیره معظمی از جزایر دریای هند و گویند شجر وقواق (درختی خرافی) در نخستین جزیره آن روید، حکیم اسدی در مثنوی گوید:
سه هفته چو راندند دل شادکام
به کوهی رسیدند لانیس نام
جزیره به پهنای کشور سرش
همه بیشه وقواق بود از برش،
لغت نامه دهخدا
(جُ)
نام منطقه ای از ’هندوچین’ واقع در مغرب آنام، دارای 855 هزار سکنه. کرسی آن وین تیان است
لغت نامه دهخدا
(جُ تَ)
مرکّب از: ’لا’ + ’ئیت’ مصدری، به معنی هیچ بودن:
هویتی لک فی لائیتی ابداً
کل علی الکل تلبیس بوجهین.
(منسوب به حلاج)
لغت نامه دهخدا
ماتیو گریگوری، داستان نویس انگلیسی، مولد لندن (1775-1818 میلادی)
لغت نامه دهخدا
شهری به انگلستان، دارای یازده هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
لافیس، (برهان)، نام دیوی که در نماز به خاطر وسوسه اندازد، (غیاث) :
تو گوئی که عفریت لاقیس بود
به زشتی نمودار ابلیس بود،
سعدی،
در همه روم و شام چون کفر ابلیس و فسق لاقیس چنان مجهور شده است، (زیدری)
لغت نامه دهخدا
نام شهری، گزنفون گوید کورش پس از جنگ با کرزوس و شکست دادن وی پس از عقد معاهده به دسته ای از سپاهیان سنگین اسلحۀ مصری که مردانه حرب و مقاومت کرده بودند شهرهائی در صفحات علیا داد که هنوز (زمان کزنفون) به شهرهای مصری معروفند و علاوه بر آن لاریس و سیل لن را که در نزدیکی سیمه و به مسافت کمی از دریاست بدانها بخشید و این محلها امروز هم در تصرف اعقاب مصریان است، (ایران باستان ج 1 ص 362)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان شهر ویران، بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در بیست ویک هزارگزی شمال خاوری مهاباد و شش هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به ارومیه، جلگه با هوای معتدل مالاریائی، سکنه 121 تن، زبان کردی، آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
یکی از قدیمی ترین شهرهای مصر قدیم که در دلتای نیل در مشرق دمنهور قرار داشت، صنعت پارچه های کتانی این شهر مشهور بود و معبد معروفی برای الهۀ ’نیت’ حامی و خداوند این صنعت در سائیس بناکرده بودند که هرودوت از آن دیدن کرد، فنیقی ها در دورۀ سلسلۀ هجدهم و اهالی لیبی در دورۀ سلسلۀ بیستم فراعنه، نمایندگیهای تجارتی در سائیس تأسیس کردند، سپس همین مهاجرین امرای سائیس نام یافتند و بعنوان بیست و ششمین و بیست وهشتمین و سی امین سلسلۀ فراعنه بر مصر فرمانروائی یافتند، و در دورۀ همین سلسله ها سائیس کانون تمدن درخشانی شد و گاهی بتجدید حیات هنر و صنعت مصر در این دوره نام رستاخیز سائیسی داده اند، با فتح مصر بدست کمبوجیه شاهنشاه هخامنشی، سلسلۀ بیست و ششم یا سلسلۀ پادشاهان سائیس منقرض گردید، کمبوجیه بمعبد سائیس رفت و در مقابل خدایان محلی زانو زد ولی هرودوت گفته است که مومیائی آمازیس را بیرون آورد و در آتش انداخت، (ایران باستان ج 1 ص 492 و 502 و 503 و 505 و 507)
لغت نامه دهخدا
روسپی معروف یونانی که اسکندر را به آتش زدن تخت جمشید (پرس پلیس) تشویق کرد، دیودور گوید: اسکندر جشن فتوحات خود را گرفته قربانیها برای خدایان کرد و ضیافتهای درخشان داد، زنان بدعمل در این جشن حضور داشتند و بلهو و لعب مشغول بودند، در این وقت، که همه سر گرم می گساری بودند و صدای عربده های مستی در اطراف پیچیده بوده یکی از زنان مزبور، که تائیس نام داشت و در آتیک تولد یافته بود، گفت یکی از مهمترین کارهای اسکندر در آسیا که باعث فخر ونام نیکش خواهد بود این است، که با من و رفقایم براه افتاده قصر را آتش زند و در یک لحظه بدست زنان این آثار نامی و معروف پارسیها را نیست و نابود کند، این سخن در مغز جوانان، که به اداره کردن خود قادر نبودند، اثر غریبی کرد یکی از آنها فریاد زد، من پیش آهنگ این کار خواهم شد، مشعل ها را باید روشن کرد و از توهینی که بمعابد یونان شده، انتقام کشید دیگران دست زده فریاد برآوردند که فقط اسکندر لایق این کار پر افتخار است اسکندر برخاست و روانه شد و تمام مدعوین ازطالار قصر خارج گشته به ’باکوس’ (خداوند شراب به عقیده یونانیها) وعده کردند که بشکرانۀ ظفریابی رقصی برای او بکنند، پس از آن فوراً مشعل های زیاد حاضر کردند و اسکندر مشعلی بدست گرفته در سر این جماعت مست، که هادیش تائیس بوده قرارگرفت، حرکت دسته با آوازهای زنان بدعمل و نغمات نی شروع شد اول پادشاه و بعد از او تائیس مشعلهائی در قصر انداختند و دیگران از آنها پیروی کردند و چیزی نگذشت که تمام قصر یک پارچه آتش شد، در اینجا ’دیو دور’ گوید خیلی غریب است ! توهینی که خشایارشا بشهر آتن کرد، و ارگ آنرا آتش زد، انتقامش را پس از سالهای متمادی زنی، که نیز آتنی بوده کشید، (ایران باستان ج 2 صص 1423- 1424)، پلوتارک مورخ یونانی تائیس را معشوقۀ بطلمیوس معروف مؤسس سلسلۀ بطالسۀ مصر میداند
لغت نامه دهخدا
(پُ کُ)
یکی از یاران پارمن ین در کنکاش کشتن اسکندر مقدونی. (ایران باستان ج 2 ص 1661) ، یکی از سرداران اسکندر مقدونی. (ایران باستان ج 2 ص 1718)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاریس
تصویر لاریس
لارقس
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لائس
تصویر لائس
شیرینی خواه، چسنده
فرهنگ لغت هوشیار
دیو نماز در برهان لافیس آمده و پارسی است وسوسه کننده ببدی اندازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاقیس
تصویر لاقیس
وسوسه کننده
فرهنگ فارسی معین