جدول جو
جدول جو

معنی قیون - جستجوی لغت در جدول جو

قیون
(قُ)
جمع واژۀ قین، آهنگر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قین شود
لغت نامه دهخدا
قیون
جمع قین، بندگان آهنگران
تصویری از قیون
تصویر قیون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیوم
تصویر قیوم
(پسرانه)
قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قیطون
تصویر قیطون
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه مصر در زمان حکومت اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیون
تصویر دیون
دین ها، وام ها، قرض ها، فام ها، پام ها، جمع واژۀ دین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیان
تصویر قیان
قینه ها، کنیزها، خنیاگرها، آرایشگرها، جمع واژۀ قینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرون
تصویر قرون
قرن ها، پاره ای از زمان ها، بالای کوه ها، جمع واژۀ قرن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیون
تصویر عیون
عین ها، ذات ها و نفس ها، ذات هر چیز، چشم ها، چشمه ها، چیزهای آماده و حاضر، بزرگ ها و مهتران قوم، مردان بزرگ و شریف، جمع واژۀ عین
عیون اعمال: شغل های بزرگ، کارهای بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیون
تصویر شیون
گریه و ناله و زاری در هنگام مصیبت، نوحه، فغان و فریاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیون
تصویر هیون
شتر تندرو، شتر بزرگ، شتر، پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، خالۀ گردن دراز، جمل، ابل، ناقه، بعیر، اشتربرای مثال تو را کوه پیکر هیون می برد / پیاده چه دانی که خون می خورد (سعدی۱ - ۱۷۵)
اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قشون
تصویر قشون
مجموع سپاهیان یک کشور، ارتش، سپاه، لشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم به ذات، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
بر وزن، ریوند، بمعنی قاوند است که پیه قاوندی باشد و آن روغنی باشد منجمد که از دانه گیرند، مانند فندق. درد پشت و سرفۀ کهنه را که مادۀ آن از سردی باشد نافع است و تخم قیوندی که در کتب طبی نوشته اند همان است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(عَکْ کا)
دریایی است از باد زیر عرش، و در آن ملائکه ای است از باد و با آنان نیزه هایی است از باد، و به عرش مینگرند و تسبیح آنان ’سبحانه ربناالاعلی’ می باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیسون
تصویر قیسون
مشک چوپان از گیاهان مشک چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم بذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیور
تصویر قیور
گمنژاد گم تبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطون
تصویر قطون
ماندن جای گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیود
تصویر قیود
جمع قید، بندها نیوندها جمع قید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوء
تصویر قیوء
هراشنده، هراشا (قی آور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیان
تصویر قیان
جمع قین، بندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیون
تصویر کیون
جمع کین، هلش ها فروتنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
شتر، شترجمازه، شتر بزرگ، هرجانوربزرگ، اسب. توضیح هیون اصلا یونانی است
فرهنگ لغت هوشیار
قیطان بنگرید به قیطان قیطن: سوراخ بود دلم چورانبان زان قیطونهای موش دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرون
تصویر قرون
جمع قرن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشون
تصویر قشون
لشکر، گروهی از فوج، ارتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیون
تصویر عیون
جمع عین، چشم ها چشمه ها شور چشم جمع عین چشمها، جمع عین چشمه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیون
تصویر ضیون
گربه نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیون
تصویر شیون
ناله و زاری فغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایون
تصویر ایون
اتم الکترولیت که حامل بار الکتریکی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیون
تصویر دیون
جمع دین، وام ها وام های زماندار جمع دین وامها قرضها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیون
تصویر بیون
جمع بین، میانه ها، کران ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوند
تصویر قیوند
قاوند بنگرید به قاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیون
تصویر دیون
((دُ))
جمع دین، وام ها، قرض ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرون
تصویر قرون
سده ها
فرهنگ واژه فارسی سره