جدول جو
جدول جو

معنی قیوظ - جستجوی لغت در جدول جو

قیوظ
(قُ)
جمع واژۀ قیظ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قیظ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیوم
تصویر قیوم
(پسرانه)
قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم به ذات، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیظ
تصویر قیظ
بسیار گرم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیود
تصویر قیود
قیدها، زندان ها، بندها، یادداشت ها، ذکرها، افسارها، ریسمانها یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند، جمع واژۀ قید
فرهنگ فارسی عمید
(قَ یُوو)
بسیار قی کننده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قیوء شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
موضعی است نزدیک مکه در چهارمیلی سوق نخله. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
تابستانه دادن کسی را مانند مشاهره از شهر، (از اقرب الموارد) (آنندراج)،
آنچه در پاییز و اول زمستان کاشته شود، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
بسیار قی کننده. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قیﱡو شود، داروی قی آرنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (شرح قاموس). رجوع به قید شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
گمنام و ناشناخته نسب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
ج قیص، بانگ کننده. (منتهی الارب). رجوع به قیص شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شیر که نیمروزان خورند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
نامی از نامهای خدای تعالی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
بیمانند و بی همتا. (منتهی الارب). بسیار قائم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قین، آهنگر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به قین شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
مردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
گرمای تابستان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی قیظ است لکن مصدر نیست تا فعل از آن مشتق شود. (از اقرب الموارد). رجوع به قیظ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیوء
تصویر قیوء
هراشنده، هراشا (قی آور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیود
تصویر قیود
جمع قید، بندها نیوندها جمع قید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیور
تصویر قیور
گمنژاد گم تبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیظ
تصویر قیظ
گرمای تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم بذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیون
تصویر قیون
جمع قین، بندگان آهنگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیوظ
تصویر فیوظ
مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیود
تصویر قیود
((قُ))
جمع قید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
((قَ یُّ))
از نام های خداوند به معنای قائم به ذات
فرهنگ فارسی معین
پایا، پاینده، جاوید، لایزال
متضاد: فانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دندانه های شانه، لبه و تیغه ی ابزار برنده
فرهنگ گویش مازندرانی