جدول جو
جدول جو

معنی قیناری - جستجوی لغت در جدول جو

قیناری
از یونانی. رجوع به قیناباری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بینایی
تصویر بینایی
بینا بودن، بینندگی، بصیرت، از حواس پنجگانه که وظیفه اش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قناری
تصویر قناری
پرنده ای کوچک و خوش آواز با پرهای زرد روشن، نارنجی، خاکستری یا ابلق
فرهنگ فارسی عمید
(قَیْ یا)
نسبت است به مشرعهالقیار یا درب القیار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
طایری است زردرنگ خرد و خوب صورت و این معرب کانیری است که لفظ انگریزی باشد. (آنندراج). پرنده ای است از راستۀ سبکبالان و از دستۀ گنجشکان که به قد و اندازۀیک گنجشک معمولی است. پرنده ای است زیبا و خواننده، زردرنگ گاهی مخلوط با پرهای قهوه ای و سیاه. اصل این پرنده از جزایر قناری است (وجه تسمیه) و از آنجا به سایر نقاط من جمله ایران آورده شده است، امروز این پرنده در ایران بطور نسبتاً فراوان تربیت و نگهداری میشود. خواندنش بسیار دل انگیز و مطبوع است و بعد از بلبل خوش سخن ترین پرندگان محسوب میشود. تربیت و نگاهداری و صدور قناری امروز یکی از مشاغل عمده اهالی آلمان خصوصاً ولایات هارتس و تیرول میباشد و هر سال بالغبر صدهزار قناری به انگلستان صادر می کند. جنس نر این پرنده خواننده است و جنس مادۀ آن فقط برای جوجه کشی مورد استفاده قرار میگیرد. مادۀ این حیوان هر دفعه پنج تخم میگذارد و مدت سیزده روز روی تخم میخوابد تا جوجه ها خارج شوند، ممکن است تا مدت بیست سال در قفس بماند و بخواند ولی اگر برای جفت گیری بکار رود بیش از چهار سال خوانندگی ندارد. قناری های وحشی از دانۀ نباتات و سبزیها و میوه ها مخصوصاً انجیر تغذیه مینمایند ولی در غذاهای قناریهای تربیت شده باید علاوه بر دانۀ نباتات (ارزن، تخم شاهدانه) زردۀ تخم مرغ را نیز اضافه کنند. چغک زرد، بلبل زرد، گنجشک زرد
لغت نامه دهخدا
(قَ)
خالدات. مجمع الجزایر اسپانی در اقیانوس اطلس و به شمال غربی صحرا که 7273 کیلومتر مربع وسعت و 944400 تن سکنه دارد. عمده جزائر این مجمعالجزائر عبارتند از: قناری بزرگ، تنه ریف، فورته وانتورا، لانزاروت، گومرا، پالما، و هیرو (جزیره آهن) ، منطقۀ مطبوع و خوش منظری است که آن را جزایر غنی و ثروتمند گویند. محصول آنجا شراب و زراعت درختان میوه است و دو ولایت را تشکیل می دهد که حاکم نشین آنها عبارتند از لاس پالماس، و سانتاکروز، تنه ریف. این جزایر در سال 1402 میلادی کشف گردید. (از لاروس کوچک). رجوع به خالدات و کاناری شود
لغت نامه دهخدا
(قَنْ نا)
عبدالرحیم بن احمد. از محدثان است. (منتهی الارب). با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
لغت نامه دهخدا
منسوب است به دینارآباد که قریه ای است در نزدیک اسدآباد همدان، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوائف هفت لنگ، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 73)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مشیز شهرستان سیرجان، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نام موضعی از اطراف مختاره مرکز زنگیان، (ابن الاثیر ج 7 ص 162)
لغت نامه دهخدا
منسوب به دینار که واسطۀ معاملات است، (از انساب سمعانی)، منسوب به سکۀ معروف دینار است، (از انساب سمعانی)
منسوب است به دینار که نام اجدادی است، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
جنسی از جامۀ ابریشمی. (برهان) (غیاث) (آنندراج). جنسی است از حریر. (شرفنامه منیری) ، برنگ دینار. برنگ زرد. زرگون. زرد طلایی. (یادداشت دهخدا).
- حریر دیناری، حریر زرد. زرین و طلائی. (یادداشت دهخدا) : گفتی بر تودۀ زعفران مهره های عنبرین برنهاده اند و یاحریری دیناری به مداد منقط کرده اند. (تاج المآثر، درصفت نور).
- دیبه دیناری، دیبایی برنگ دینار و زرگون. (یادداشت دهخدا) : زرد طلایی. دیبای زرد طلائی:
و آن ترنج ایدرچون دیبه دیناری
که بمالی و بمالند و بنگذاری.
منوچهری.
، نوعی از شراب لعل. (برهان) (غیاث). کنایه از شراب سرخ بود. (آنندراج).
- شراب دیناری، منسوب است به ابن دینارمیافارقی طبیب یا چون دینار در سرخی. (یادداشت دهخدا).
، در هندوستان نوعی از میخ آهنی را گویند. (آنندراج) (بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیزاری
تصویر بیزاری
بی میلی، تنفر اشمئزاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیگاری
تصویر سیگاری
منسوب به سیگار، سیگار فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماری
تصویر تیماری
اندوهگینی، گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینهاری
تصویر زینهاری
آنکه شرط و عهد کند، کسی که امان و مهلت طلبد جمع زینهاریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیداری
تصویر دیداری
سزاوار تماشا، در خور نظاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دینداری
تصویر دینداری
تدین، تدین به دین اسلام، تقوی زهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیواری
تصویر دیواری
منسوب به دیوار ساعت دیواری ساعتی که بدیوار نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیطاری
تصویر بیطاری
دام پزشکی عمل و شغل بیطار ستور پزشکی دام پزشکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعاری
تصویر بیعاری
بیشرمی بی ننگی بی حیایی بی شرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگاری
تصویر بیگاری
عمل کار کردن بیمزد رایگان کار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکاری
تصویر بیکاری
حالت و کیفیت بیکار بیشغلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
ناتندرستی ناخوشی مرض
فرهنگ لغت هوشیار
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینائی
تصویر بینائی
بصیرت
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ای است از راسته سبکبالان و از دسته گنجشکان که به قد و اندازه یک کنجشک معمولی است و خواننده و زیبا، زرد رنگ گاهی مخلوط با پرهای قهوه ای و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیناری
تصویر دیناری
پارچه ای است ابریشمین، نوعی شراب لعلی
فرهنگ فارسی معین
((قَ))
پرنده ای است خوش آواز به اندازه گنجشک با پرهایی به رنگ های زرد روشن یا نارنجی یا خاکستری یا ابلق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیداری
تصویر دیداری
بصری، آوو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیکاری
تصویر بیکاری
بطالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیزاری
تصویر بیزاری
نفرت، اکراه، تنفر
فرهنگ واژه فارسی سره
به تنهایی، تنهایی
فرهنگ گویش مازندرانی