جدول جو
جدول جو

معنی قیمولیا - جستجوی لغت در جدول جو

قیمولیا
نوعی از گل است و آن را به عربی حجرالرخام گویند و آن مانند صفحه های رخام بودو سفید و خوشبوی میباشد و از آن بوی کافور می آید، چون تازه باشد آن را حجرالشغاف نیز گویند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
قیمولیا
(قَ)
جزیره ای است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

قیمولیاست. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ می یَ)
کلمه ای است مجعول بمعنی قیم بودن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به قیمومت شود
لغت نامه دهخدا
راتینجی است که به آتش پخته باشند و نزد بعضی صمغ صنوبر صغار و نزد بعضی صمغ صنوبر کبار است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
احمد بن محمد بن مکی بن یاسین قرشی مخزومی، مکنی به ابوالعباس و ملقب به نجم الدین. از علمای عامۀ قرن هشتم هجری است. وی چندی متصدی منصب قضای قوص و اخمیم و سیوط بود. او راست: 1- البحر المحیط فی شرح الوسیط. او در این کتاب، کتاب وسیط غزالی را که در فقه شافعی است شرح کرده است و سپس آن را ملخص گردانیده و به جواهرالبحر نامیده است. 2-تکملۀ تفسیر فخر رازی. قمولی پیش از تکمیل این تکمله وفات یافت و احمد بن خویی آن را به پایان رسانید. 3- شرح مقدمۀ ابن الحاجب. وی به سال 727 هجری قمری وفات یافت. (کشف الظنون) (روضات الجنات) (ریحانه الادب ج 3 ص 317). و رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1526و حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 193 شود
لغت نامه دهخدا
جعده، (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(نِ ؟)
حجرالرخام هم خوانند و آن مانند صفایح رخام بود سفید و براق و خشبوی و گویند از وی بوی کافور آید چون تازه بود و آن نازک بود مانند جبسین و آن نوعی از رخام است. دیسقوریدس گوید آن دو نوع باشد یکی سفید و دیگر فرفیری... و جالینوس گوید: قوه وی مرکب بود و در وی تحلیلی و تدبیری بود ازبهر آنکه چون مغسول کنند جزو محلل از وی دور شود و طبیعت وی سرد و خشک است. و چون با قدری سرکه و آب طلا کنند سوختگی آتش را نافع بود و آنچه خالص بود بسیار منفعت دارد. و چون با سرکه طلا کنند بر مجموع ورمهای گرم و ورم شیب معده نافع بود و ریشهای بسیار رحم چون بسوزانند و شسته و استعمال کنند زود بحال صحت آورد. مؤلف گوید:در کوهستان یزد میباشد و زنان جهت جلاء روی استعمال میکنند. ابن سمحون گوید: بدل وی طین مصری است. و ابن حسان گوید اهل بصره طین قیمولیا را طین الحر خوانندو اصناف وی بسیار است: ارمنی، سجلماسی و وی فاضل تر از اندلسی بود در معالجه و آن بغایت سفید بود و جرم وی صلب بود و زود شکسته نگردد و در آب حل نشود تا دیر زمان و چون حل شود در وی لزوجت بیشتر بود که در غیر وی. و اندلسی دو نوع بود یکی سفید و یکی سیاه، آنچه بغایت سفید بود در معالجه مستعمل کنند و آنچه سیاه بد بود تصرف در آن نشاید کردن. (اختیارات بدیعی).
قسمی از آن سفید و قسمی مایل به بنفشی و چرب و بالزوجت و دیرشکن و در آب دیر حل میشوند و از بلاد اندلس و ارمن خیزد و قسم سیاه اندلسی زبون است. سرد و خشک و با قوت محلله و در افعال ضعیفتر از طین شاموس است. و بدلش طین مصری است. (تحفۀ حکیم مؤمن).
الواحی باشد چون الواح رخام خوشبوی که از آن بوی کافور آید و آن برنگ سفید و نیز برنگ سرخ باشد و آن اندلسی و ارمنی باشد. طین قیمولیا را طین الحر نیز گفته اند
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیمومیت
تصویر قیمومیت
کلمه ای است مجعول بمعنی قیم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیمومیت
تصویر قیمومیت
((قَ یَّ))
قیم بودن، قائم بالذات بودن
فرهنگ فارسی معین