جدول جو
جدول جو

معنی قیلویه - جستجوی لغت در جدول جو

قیلویه(قَ لَ)
دهی است در نواحی مطیرآباد نزدیک نیل. گروهی از محدثان بدان منسوب و به قیلوی مشهورند. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرویه
تصویر شیرویه
(پسرانه)
شجاع، دلیر، شکوهمند، صاحب شأن، صاحب شوکت، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسرخسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیبویه
تصویر سیبویه
(پسرانه)
سیب کوچک، بوی سیب، نام دانشمند نحوی نامدار در قرن دوم که در شیراز می زیسته است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میلاویه
تصویر میلاویه
شاگردانه، انعام و پولی که علاوه بر اجرت به شاگرد داده می شود، درستاران، دستاران، برمغاز، بغیاز، فغیاز برای مثال میلاو منی ای فغ و استاد توام من / پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان (رودکی - ۵۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیصریه
تصویر قیصریه
بازار بزرگ، راسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیلوچه
تصویر زیلوچه
زیلوی کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیلوله
تصویر قیلوله
خوابیدن در نیمروز، خواب نیمروز، خواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرویه
تصویر شیرویه
شیر مانند، شجاع و دلیر، صاحب شان و شوکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولویه
تصویر مولویه
فرقه ای از صوفیان پیرو جلال الدین محمد بلخی (مولوی)
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
تلفظ چینی اسم پیروز پسر یزدگرد سوم. (رجوع به مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 13 و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 197 شود)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَمْ مُ)
تکبر نمودن. منه: خال خیلوله، پنداشتن. گمان بردن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب). رجوع به ’خیل’ و ’خیله’ و ’خیل’ شود
لغت نامه دهخدا
(لِ وَ یْهْ)
فارسی. علی بن محمد بن یوسف بن مهجور فارسی ملقب به ابن خالویه و مکنی به ابوالحسن یکی از مشایخ حدیث در قرن چهارم هجری قمری بوده است. وی محل توثیق جمعی ازعلمای رجال بوده و نجاشی در سلسلۀ خود از او روایت کرده است. او را سه کتاب است: 1- عمل رجب. 2- عمل شعبان. 3- عمل رمضان. (از ریحانه الادب ج 5 ص 213)
لغت نامه دهخدا
(تَ وِ ءَ)
حایل شدن میان دو چیز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). میان دو چیز درآمدن و حایل شدن. (غیاث) (آنندراج) : حیلولۀ زمین میان خورشید و ماه
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نامی از نامهای ایرانی. (یادداشت مؤلف). و ظاهراً همان بالوی است
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ابن محمد بن بالویه بیهقی. ابوالعباس بالویه. از رواه بود. در تاریخ بیهق آمده است: در این ناحیت (بیهق) وقفی است منسوب به بالویه، مولد او از مزینان بوده است و او را از محمد بن اسحاق بن خزیمه روایت باشد. او از ابوالعباس محمد بن شاذان و او از عمر بن زراره و او از اسماعیل بن ابراهیم بن علی بن کیسان و او از ابی ملیکه و او از ابن عباس روایت کرد که: ’کل صلوه لایقراء فیها فاتحه الکتاب فلاصلوه الا صلوه وراء الامام’ هر نمازی که در آن سورۀفاتحه خوانده نشود نماز نیست، مگر نمازی که پشت سر امام خوانده شود. (از تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 160)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
پرستو. ابابیل. بالوایه. (آنندراج). چلچله. مرغ بهشتی. (ناظم الاطباء). رجوع به بالوایه شود، آراسته، خوبی. نیکوئی. (برهان) (آنندراج) ، زیبا. گویند مردی براه است. (فرهنگ اسدی) ، آراستگی، برازش، برازیدن. (برهان) (آنندراج). بر راه کسی که در راه (مستقیم) است. (فرهنگ فارسی معین).
- سربراه، مطیع. بی سرکشی و طغیان، بجا. مناسب. بموقع، نیکو. شایسته. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لْ یَ / یِ)
مرغکی است که آنرا پرستوک خوانند. (برهان). پرستو
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نیمروزان خفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- خواب قیلوله، خواب نیمروز. خواب قبل از ظهر.
- وقت قیلوله، وقت خواب قیلوله یعنی قبل از ظهر.
، در نیمروز شراب خوردن. (منتهی الارب). رجوع به قیل شود
لغت نامه دهخدا
(وی ی)
منسوب به قیلویه. (از معجم البلدان). رجوع به قیلویه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیلوایه
تصویر پیلوایه
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولویه
تصویر اولویه
فراتمی
فرهنگ لغت هوشیار
خواب نیمروز خواب چاشتگاه نیمروزان خفتن، خواب چاشتگاه: امیر محمود چون بدین حال واقف گشت وقت قیلوله به خرگاه آمد و این سخن با نوشتگین خاصه خادم بگفت. توضیح از این عبارت چهار مقاله بر می آید که به معنی خواب بعد از ظهر هم استعمال می شده: پس بدیوان تا نماز پیشین بماندی. و چون بازگشتی بخوان آمدی. جماعتی با او نان بخوردندی. پس به قیلوله مشغول شدی و چون برخاستی نماز بکردی و پیش شاهنشاه شدی و تا نماز دیگر پیش او مفاوضه و محاوره بودی
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنیلیه
تصویر قنیلیه
اسپانیایی تازی گشه بیدستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیلوچه
تصویر زیلوچه
گلیم کوچک زیلوی کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیلوله
تصویر خیلوله
پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت فاصله بین طاق عمارت و دیوار که بر آن نقاشی و گچ بری کنند و آن بمنزله گلو طاق و سقف است: صفه ای تا فلک سر آورده گیلوی طاق او بر آورده (نظامی هفت پیکر. چا. استانبول 211 چا. ارمغان. 254)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاسیه
تصویر قیاسیه
مونث قیاسی صناعات خمسه قیاسیه
فرهنگ لغت هوشیار
مونث قیصری، راسته بازار بزرگ: اهل تبریز حسب الفرمان شاه جهان شهر را آذین بسته قیصریه و بازارها را چون نوعروسان حجله نشاط آراستند
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فهلوی، کلمه یا جمله ای که بزبان پهلوی باشد، شعری که به یکی از زبانهای محلی ایران (جز زبان ادبی و رسمی) بوزنی از اوزان عروضی هجایی سروده شده و بخشی از آنها در قالب دو بیتی استجمع فهلویات فهلویه مثال: من که بوسسته بی لو باره جانان جه هر کی لو بدند آن ها نگیر ام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیصریه
تصویر قیصریه
((ق ِیا قَ صَ یِّ))
مؤنث قیصری، راسته بازار بزرگ
فرهنگ فارسی معین
((فَ لَ یِّ))
اشعار و ترانه هایی که به زبان ها و لهجه های محلی و روستایی سروده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیلوله
تصویر قیلوله
((قَ لَ یا لِ))
خواب نیمروز، خواب پیش از ظهر
فرهنگ فارسی معین
خواب پیشین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چرت، فاکتورینگ
دیکشنری اردو به فارسی