جانوری گوشت خوار شبیه سمور و به اندازۀ گربه، با پاهای کوتاه، دم دراز و پوست نرم زرد یا قهوه ای که زیر گردن و شکمش مایل به سفید است و از پوست آن آستر لباس و دستکش درست می کنند
جانوری گوشت خوار شبیه سمور و به اندازۀ گربه، با پاهای کوتاه، دُم دراز و پوست نرمِ زرد یا قهوه ای که زیر گردن و شکمش مایل به سفید است و از پوست آن آستر لباس و دستکش درست می کنند
سبو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حلقوم. (اقرب الموارد). نای گلو. (منتهی الارب) ، ظرف و آوند عطار. (اقرب الموارد). کمکم. (منتهی الارب) ، ظرفی است مسین که آب را در آن گرم کنند و آن را محم نامند و مردم شام آن را غلایه خوانند. (اقرب الموارد از مصباح). اصمعی گوید این کلمه رومی معرب است، عرب آن را به کار برده ودر اشعار شیوا نیز آمده. (المعرب جوالیقی) ، در مثل گویند: علی هذا دار القمقم، ای الی هذاصار معنی الخیر و این مثل را درباره مردی زنند که به کارها خبیر باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
سبو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حلقوم. (اقرب الموارد). نای گلو. (منتهی الارب) ، ظرف و آوند عطار. (اقرب الموارد). کُمکُم. (منتهی الارب) ، ظرفی است مسین که آب را در آن گرم کنند و آن را محم نامند و مردم شام آن را غلایه خوانند. (اقرب الموارد از مصباح). اصمعی گوید این کلمه رومی معرب است، عرب آن را به کار برده ودر اشعار شیوا نیز آمده. (المعرب جوالیقی) ، در مثل گویند: علی هذا دار القمقم، ای الی هذاصار معنی الخیر و این مثل را درباره مردی زنند که به کارها خبیر باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
حیوان کوچکی است نظیر سمور. در مقدمه الادب زمخشری قاقم را به فارسی آس ضبط کرده. (فرهنگ شاهنامه ص 209). حیوانی است از موش بزرگتر وسفید و دمش کوتاه و سر دم آن سیاه. پوستش بغایت سفید و ملایم باشد و از آن پوستین میسازند. (آنندراج). هو دویبه فی قدر الفار لها شعر ابیض ناعم. و منه یتخذ الفراء. و هو ابرد مزاجاً و ارطب من السنجاب و لذلک کان لونه البیاض و هو اعز قیمه من السنجاب. (صبح الاعشی ج 2ص 49) : همان نافۀ مشک و موی سمور ز سنجاب و قاقم ز کیمال و بور. فردوسی. ز سنجاب و قاقم ز موی سمور ز گستردنیها ز کیمال و بور. فردوسی. ز پویندگان هر که مویش نکوست بکشت و از ایشان برآهیخت پوست چو سنجاب و قاقم چو روباه نرم چهارم سمور است کش موی گرم. فردوسی. در دل روشن ز بهر مدح تو دارم نوک قلم تیره چون سر دم قاقم. مختاری. به هر موئی که تندی داشت چون شیر هزاران موی قاقم داشت در زیر. نظامی. راست میخواهی به چشم خارپشت خارپشتی بهتر است از قاقمی. سعدی. ، پوستی باشد سفید و بغایت گرم میباشد و مردمان اکابر پوشند. (برهان) : ترک بلغاری است قاقم عارض و قندزمژه من که باشم تا کمان او کشد بازوی من. خاقانی. کجا قاقمی یا حریری است نرم بلرزد بر اندام ایشان ز شرم. نظامی. صبااز زلف و رویش حله پوش است گهی قاقم گهی قندزفروش است. نظامی. آب ز نرمی شده قاقم نمای طرفه بود قاقم سنجاب سای. نظامی. چنان تنگش کشیدی شه در آغوش که کردی قاقمش را پرنیان پوش. نظامی. تا رباید کله قاقم برف از سر کوه یزک تابش خورشید به یغما برخاست. سعدی. ، و کنایه از روز هم هست که به عربی یوم میگویند چنانکه شب را قندز، چه هرگاه گویند قاقم آورد و قندز آورد مراد آن باشد که روز آورد و شب آورد. (برهان)
حیوان کوچکی است نظیر سمور. در مقدمه الادب زمخشری قاقم را به فارسی آس ضبط کرده. (فرهنگ شاهنامه ص 209). حیوانی است از موش بزرگتر وسفید و دمش کوتاه و سر دم آن سیاه. پوستش بغایت سفید و ملایم باشد و از آن پوستین میسازند. (آنندراج). هو دویبه فی قدر الفار لها شعر ابیض ناعم. و منه یتخذ الفراء. و هو ابرد مزاجاً و ارطب من السنجاب و لذلک کان لونه البیاض و هو اعز قیمه من السنجاب. (صبح الاعشی ج 2ص 49) : همان نافۀ مشک و موی سمور ز سنجاب و قاقم ز کیمال و بور. فردوسی. ز سنجاب و قاقم ز موی سمور ز گستردنیها ز کیمال و بور. فردوسی. ز پویندگان هر که مویش نکوست بکشت و از ایشان برآهیخت پوست چو سنجاب و قاقم چو روباه نرم چهارم سمور است کش موی گرم. فردوسی. در دل روشن ز بهر مدح تو دارم نوک قلم تیره چون سر دم قاقم. مختاری. به هر موئی که تندی داشت چون شیر هزاران موی قاقم داشت در زیر. نظامی. راست میخواهی به چشم خارپشت خارپشتی بهتر است از قاقمی. سعدی. ، پوستی باشد سفید و بغایت گرم میباشد و مردمان اکابر پوشند. (برهان) : ترک بلغاری است قاقم عارض و قندزمژه من که باشم تا کمان او کشد بازوی من. خاقانی. کجا قاقمی یا حریری است نرم بلرزد بر اندام ایشان ز شرم. نظامی. صبااز زلف و رویش حله پوش است گهی قاقم گهی قندزفروش است. نظامی. آب ز نرمی شده قاقم نمای طرفه بود قاقم سنجاب سای. نظامی. چنان تنگش کشیدی شه در آغوش که کردی قاقمش را پرنیان پوش. نظامی. تا رباید کله قاقم برف از سر کوه یزک تابش خورشید به یغما برخاست. سعدی. ، و کنایه از روز هم هست که به عربی یوم میگویند چنانکه شب را قندز، چه هرگاه گویند قاقم آورد و قندز آورد مراد آن باشد که روز آورد و شب آورد. (برهان)
معتدل شدن، (ازاقرب الموارد)، بسته شدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قام الماء، بسته شد آب، (منتهی الارب)، ایستاده شدن ستور از سستی، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قامت علیه الدابه، کلت فلم تبرح مکانها، دوام و ثبوت داشتن، (از اقرب الموارد)، رواج پیدا کردن، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، قامت السوق، رواج گرفت بازار و روایی یافت یا کاسد گردید، (منتهی الارب)، ظاهر و ثابت شدن، قام الحق، ظهر و ثبت، (اقرب الموارد)، به درد آوردن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قام ظهره به، به درد آورد اورا یا دردگین کرد پشت وی را، (منتهی الارب)، قیمت کنیز بصد دینار رسیدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، راست شدن کار، (منتهی الارب)، قیام نمودن بشأن اهل خود و کفالت کردن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، مطالبه کردن از مدیون، (از اقرب الموارد)، شروع کردن، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)، مایحتاج زن را بر خود گرفتن و به حال او پرداختن و تیمار نمودن، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به قوم و قامه شود، برخاستن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، ایستادن، بلند شدن، قیام در لغت انتصاب (ایستادن) است و مراد از آن قیام بعبادات و احکام شریعت و طریقت است، - روز قیام، روز قیامت: گیتی بمثل سرای کار است تا روز قیام و نفخت صور، ناصرخسرو، - قیام باﷲ، استقامت داشتن در بقاء بعد از فنا و عبور کردن بر همه منازل و سیر کردن از اﷲ باﷲ، در اﷲ به بیرون آمدن از همه رسوم، شیخ گوید: ها در لفظ اﷲ دلالت دارد بر اینکه انتهای همه به غیب مطلق است، (از تعریفات)، - قیامت قیام، که برخاستنش قیامت بپا کند: ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام، سعدی، - قیام قیامت، بپا شدن آن، - قیام ﷲ، بیداری از خواب غفلت و برخاستن از خواب عبرت در حال سیر الی اﷲ است، (تعریفات)، ، قیام الامر، آنچه بدان قائم باشد و مایۀ درستی و آراستگی آن، گویند: فلان قوام اهله و قیام اهله، (منتهی الارب)، و بهمین معنی است قول خدای تعالی: لاتؤتواالسفهاء اءموالکم التی جعل اﷲ لکم قیاماً، (منتهی الارب)، رجوع به قوام شود
معتدل شدن، (ازاقرب الموارد)، بسته شدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قام الماء، بسته شد آب، (منتهی الارب)، ایستاده شدن ستور از سستی، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قامت علیه الدابه، کلت فلم تبرح مکانها، دوام و ثبوت داشتن، (از اقرب الموارد)، رواج پیدا کردن، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، قامت السوق، رواج گرفت بازار و روایی یافت یا کاسد گردید، (منتهی الارب)، ظاهر و ثابت شدن، قام الحق، ظهر و ثبت، (اقرب الموارد)، به درد آوردن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قام ظهره به، به درد آورد اورا یا دردگین کرد پشت وی را، (منتهی الارب)، قیمت کنیز بصد دینار رسیدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، راست شدن کار، (منتهی الارب)، قیام نمودن بشأن اهل خود و کفالت کردن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، مطالبه کردن از مدیون، (از اقرب الموارد)، شروع کردن، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)، مایحتاج زن را بر خود گرفتن و به حال او پرداختن و تیمار نمودن، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به قَوم و قامَه شود، برخاستن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، ایستادن، بلند شدن، قیام در لغت انتصاب (ایستادن) است و مراد از آن قیام بعبادات و احکام شریعت و طریقت است، - روز قیام، روز قیامت: گیتی بمثل سرای کار است تا روز قیام و نفخت صور، ناصرخسرو، - قیام باﷲ، استقامت داشتن در بقاء بعد از فنا و عبور کردن بر همه منازل و سیر کردن از اﷲ باﷲ، در اﷲ به بیرون آمدن از همه رسوم، شیخ گوید: ها در لفظ اﷲ دلالت دارد بر اینکه انتهای همه به غیب مطلق است، (از تعریفات)، - قیامت قیام، که برخاستنش قیامت بپا کند: ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام، سعدی، - قیام قیامت، بپا شدن آن، - قیام ﷲ، بیداری از خواب غفلت و برخاستن از خواب عبرت در حال سیر الی اﷲ است، (تعریفات)، ، قیام الامر، آنچه بدان قائم باشد و مایۀ درستی و آراستگی آن، گویند: فلان قوام اهله و قیام اهله، (منتهی الارب)، و بهمین معنی است قول خدای تعالی: لاتؤتواالسفهاء اءَموالکم التی جعل اﷲ لکم قیاماً، (منتهی الارب)، رجوع به قِوام شود
چوبی است که از آن زین ها گیرند. (از اقرب الموارد). چوب که از وی زین سازند. (منتهی الارب) ، زین، آزاد درخت، دوالی است که هر دو کوهۀ زین را بدان بندند، آهن پاره ای که در میان آن فاس لگام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
چوبی است که از آن زین ها گیرند. (از اقرب الموارد). چوب که از وی زین سازند. (منتهی الارب) ، زین، آزاد درخت، دوالی است که هر دو کوهۀ زین را بدان بندند، آهن پاره ای که در میان آن فاس لگام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
پارسی تازی گشته کاکم دله آس از جانوران از آن روی که کاکم سپید است روز را نیز (قاقم) گفته اند. پستانداریست گوشتخوار از تیره راسو که در اروپا و آسیای غربی از جمله ایران می زید. قدش از نوک پوزه تا انتهای دم در حدود 35 سانتیمتر است. رنگ موهای پشتش خرمایی روشن و زیر شکمش زرد روشن است ولی در زمستان غالبا رنگ موهایش بسفیدی می گراید. حیوانی است بسیار شجاع و درنده به پرندگان و نیز بخرگوش و موش حمله می کند و خون آنها را می مکد و همچنین از ماهی ها تغذیه می کند و از مارها و خرچنگها نیز نمی گذرد. اگر چه این حیوان از لحاظ آنکه آفت پرندگان مفید و خرگوش و ماهیهاست مضر است ولی از آن جهت که باقسام موشهای خانگی یا صحرایی و مارها حمله می کند و آنها را از بین می برد جانور مفیدی است. قاقم را جهت استفاده از پوستش شکار می کنند و پوستش دارای ارزش قابل توجهی است. در تمام دوران زندگی سر تا سر دمش همیشه سیاه باقی می ماند در حالی که رنگ موهای دیگر قسمتهای بدنش تغییر رنگ می دهد. این جانور را برای آنکه پوستش صدمه نبیند غالبا باتله یا طعمه سمی شکار می کنند، پوست قاقم که سفید و بغایت گرم است و بزرگان پوشند. یا قاقم انگشت نما. قاقمی که موی دراز بقدرانگشت دست دارد، پوست قاقمی که به همراه دم - که بصورت انگشت است - باشد و دم داشتن دلیل اصالت آن است، قاقم از جنس منتخب، بهترین پوست قاقم (چه هر چیز بهتر را با انگشت نمایند، روز یوم مقابل قندز شب
پارسی تازی گشته کاکم دله آس از جانوران از آن روی که کاکم سپید است روز را نیز (قاقم) گفته اند. پستانداریست گوشتخوار از تیره راسو که در اروپا و آسیای غربی از جمله ایران می زید. قدش از نوک پوزه تا انتهای دم در حدود 35 سانتیمتر است. رنگ موهای پشتش خرمایی روشن و زیر شکمش زرد روشن است ولی در زمستان غالبا رنگ موهایش بسفیدی می گراید. حیوانی است بسیار شجاع و درنده به پرندگان و نیز بخرگوش و موش حمله می کند و خون آنها را می مکد و همچنین از ماهی ها تغذیه می کند و از مارها و خرچنگها نیز نمی گذرد. اگر چه این حیوان از لحاظ آنکه آفت پرندگان مفید و خرگوش و ماهیهاست مضر است ولی از آن جهت که باقسام موشهای خانگی یا صحرایی و مارها حمله می کند و آنها را از بین می برد جانور مفیدی است. قاقم را جهت استفاده از پوستش شکار می کنند و پوستش دارای ارزش قابل توجهی است. در تمام دوران زندگی سر تا سر دمش همیشه سیاه باقی می ماند در حالی که رنگ موهای دیگر قسمتهای بدنش تغییر رنگ می دهد. این جانور را برای آنکه پوستش صدمه نبیند غالبا باتله یا طعمه سمی شکار می کنند، پوست قاقم که سفید و بغایت گرم است و بزرگان پوشند. یا قاقم انگشت نما. قاقمی که موی دراز بقدرانگشت دست دارد، پوست قاقمی که به همراه دم - که بصورت انگشت است - باشد و دم داشتن دلیل اصالت آن است، قاقم از جنس منتخب، بهترین پوست قاقم (چه هر چیز بهتر را با انگشت نمایند، روز یوم مقابل قندز شب