جدول جو
جدول جو

معنی قیقب - جستجوی لغت در جدول جو

قیقب
(قَ قَ)
چوبی است که از آن زین ها گیرند. (از اقرب الموارد). چوب که از وی زین سازند. (منتهی الارب) ، زین، آزاد درخت، دوالی است که هر دو کوهۀ زین را بدان بندند، آهن پاره ای که در میان آن فاس لگام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قیقب
تلخه زه (زیتون تلخ)، افرا از گیاهان زیتون تلخ
تصویری از قیقب
تصویر قیقب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ قَ)
زین، چوب که از آن زین سازند. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قیقب شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ قیقه. (اقرب الموارد). رجوع به قیقه شود، جمع واژۀ قیقاءه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قیقاءه شود
لغت نامه دهخدا
گول شتاب کار،
کوه گرداگرد زمین و محیط دنیا، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، پرنده ای است که آن را بوزریق نامند، (از اقرب الموارد)،
مرد نیک دراز، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، مرد بلند ناهنجار و نیک دراز، (ناظم الاطباء)، رجوع به قوق و قواق شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مهره که مورچه نامندش. (منتهی الارب، مادۀ وق ب) (آنندراج) ، گوش ماهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ)
درختی است از شوره گیاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَب ب)
سطبر سالخورده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). ستبر سالخورده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
پرنده ای است مارخوار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُب ب)
ضخم. (اقرب الموارد). قسحب ّ. (منتهی الارب). ستبرو ضخیم و کلفت. (ناظم الاطباء). رجوع به قسحب شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
شکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ)
شکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُب ب)
شکم، و این کلمه یمانی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ قِ)
صدف دریائی. (منتهی الارب) (آنندراج). قسمی از صدف دریائی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مهرۀ جلا دادن جامه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). صدفی که بدان پارچه ها را مهر کشیده جلا دهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
گشاده گلو. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
پوست تنک اندرون تخم مرغ زیر قیض. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ج، قیق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نادان شتابکار: مرد، زاغ کبود قیق آوای ماکیان، آواز بلند فریاد آواز ماکیان چون خروس را به جهت سفاد بخواند، فریاد و آواز بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقب
تصویر قرقب
شکم، مرغ چرخ ریسک ازپرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبقب
تصویر قبقب
شسن (صدف) شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیقبیات
تصویر قیقبیات
افراییان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیق
تصویر قیق
((قَ یا ق))
فریاد و آواز بلند
فرهنگ فارسی معین