جدول جو
جدول جو

معنی قیق - جستجوی لغت در جدول جو

قیق
نادان شتابکار: مرد، زاغ کبود قیق آوای ماکیان، آواز بلند فریاد آواز ماکیان چون خروس را به جهت سفاد بخواند، فریاد و آواز بلند
فرهنگ لغت هوشیار
قیق
((قَ یا ق))
فریاد و آواز بلند
تصویری از قیق
تصویر قیق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیقب
تصویر قیقب
تلخه زه (زیتون تلخ)، افرا از گیاهان زیتون تلخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
(پسرانه)
نام یکی از سرداران علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دقیق
تصویر دقیق
باریک از هر چیز، لطیف و تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیق
تصویر عقیق
(دخترانه)
نام سنگی قیمتی به رنگ زرد و صورتی یا جگری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دقیق
تصویر دقیق
درست تیزنگر، ریزبین، باریک بین، مو به مو، تیزنگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رقیق
تصویر رقیق
کم مایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رقیق
تصویر رقیق
باریک، نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقیق
تصویر حقیق
سزاوار، لایق، درخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
چاک شده و نیمه شده، نیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقیق
تصویر رقیق
مقابل غلیظ، آبکی، کنایه از حساس مثلاً قلب رقیق، کنایه از نرم، لطیف مثلاً شعر رقیق، نازک، ظریف، جمع ارقّاء، مملوک، بنده، برده، غلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقیق
تصویر دقیق
نکتۀ باریک، کار پوشیده و دشوار، امر غامض، باریک، کم، هر چیز نرم، آرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
برادر، پسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است، داداش
فرهنگ فارسی عمید
مهره ای است سرخرنگ که در یمن یافت شود و جنسی است از آن که در سواحل دریای روم خیزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقیق
تصویر حقیق
((حَ))
سزاوار، لایق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دقیق
تصویر دقیق
((دَ))
باریک، نازک، خرد، کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقیق
تصویر رقیق
((رَ))
نازک، نرم، آبکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
((شَ))
آن چه که از میان دو نیمه شده، هر یک از آن دو شقیق دیگری است، برادر ابی و امی، نظیر، مثل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقیق
تصویر عقیق
((عَ))
نوعی سنگ قیمتی به رنگ های گوناگون که نوع بهتر آن سرخ رنگ است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقیق
تصویر عقیق
نوعی کوارتز بی شکل که مانند احجار قیمتی در زینت به کار می رود، کنایه از لب
عقیق یمنی (یمانی): نوعی عقیق که در یمن به دست می آید و سرخ رنگ است و بیشتر نگین انگشتر می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقیق
تصویر دقیق
Elaborate, Exact, Accurate, Exacting, Fastidious, Meticulous, Observant, Precise, Prudent, Rigorous, Thorough
دیکشنری فارسی به انگلیسی
точный , подробный , требовательный , придирчивый , тщательный , внимательный , предусмотрительный , строгий
دیکشنری فارسی به روسی
genau, ausführlich, anspruchsvoll, pedantisch, akribisch, aufmerksam, präzise, klug, rigoros, gründlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
точний , детальний , вимогливий , прискіпливий , ретельний , спостережливий , обачний , суворий , ретельний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
dokładny, szczegółowy, wymagający, pedantyczny, uważny, precyzyjny, ostrożny, rygorystyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
精确的 , 详细的 , 严格的 , 一丝不苟的 , 细心的 , 谨慎的 , 彻底的
دیکشنری فارسی به چینی
preciso, elaborado, exato, exigente, meticuloso, observante, prudente, rigoroso, minucioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
accurato, elaborato, esatto, esigente, meticoloso, osservante, preciso, prudente, rigoroso, approfondito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
preciso, elaborado, exacto, exigente, meticuloso, observante, prudente, riguroso, minucioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
précis, élaboré, exact, exigeant, méticuleux, observateur, prudent, rigoureux, approfondi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
nauwkeurig, gedetailleerd, exact, veeleisend, pietluttig, oplettend, precies, voorzichtig, rigoureus, grondig
دیکشنری فارسی به هلندی
akurat, rinci, tepat, menuntut, cermat, teliti, observan, berhati-hati, ketat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دقيقٌ , مفصّلٌ , دقيقٌ , مراقبٌ , حذرٌ , شديدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
सटीक , विस्तृत , सटीक , कठोर , विस्तार से , सतर्क , चौकस , गहन
دیکشنری فارسی به هندی