جدول جو
جدول جو

معنی قیعر - جستجوی لغت در جدول جو

قیعر
(قَ عَ)
کسی که از بیخ حلق سخن گوید. (از اقرب الموارد) ، مرد لب پیچنده وقت سخن. (منتهی الارب). مرد پیچنده لب در وقت سخن گفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیصر
تصویر قیصر
(پسرانه)
معرب ار لاتین، لقب پادشاهان روم و بعضی از کشورهای اروپایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قیر
تصویر قیر
مادۀ غلیظ، سیاه رنگ و چسبناکی که از نفت گرفته می شود و در ساخت آسفالت و عایق کاری بام ساختمان ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعر
تصویر قعر
ته، تک، گودی و ته چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعیر
تصویر قعیر
بسیار گود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیصر
تصویر قیصر
لقب پادشاهان روم
فرهنگ فارسی عمید
(قُ عُ)
خیار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). و این به لغت مردم جوف است در یمن. (اقرب الموارد). قشعور
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
بانگ کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قاع الخنزیر، بانگ کرد آن خوک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ عَ)
شیربچۀ فربه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
ابن عمرو بن حیدان. از قبیلۀ قضاعه است
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
قبیله ای است به یمن از قضاعه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا)
مشرعهالقیار. آب خوری است به کرانۀ فرات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا)
قیرفروش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صاحب القیر. دارای قیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سازنده یا فروشندۀ قیر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یارَ)
موضعی است بین رقه و رصافه هشام بن عبدالملک. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دورتک. (منتهی الارب). دورفرود. گود. بعیدالقعر. (اقرب الموارد) :
زبهر مجلست ای شاه ابر و باد آمد
یکی ز کوه بلند و یکی ز بحر قعیر.
مسعودسعد.
دم از ندم چو برآرم ز قعرسینه به لب
مران به سوی لب دوزخ قعیر مرا.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
فلفل است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
قلعه ای است در جبال بین موصل و خلاط. جماعتی از اعیان امراء موصل و خلاد که از نژاد اکرادند بدان منسوبند. صاحب آن قلعه را ابوالفوارس گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
قاع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قاع شود
لغت نامه دهخدا
(قِ نَ جَ)
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی، سکنۀ آن 275 تن. آب آن از آقچای و چشمه و محصول آن غلات و حبوب. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و اتومبیل از آن می توان برد. این ده در دو محل بفاصله 2500 گز به نام قینر بالا و پائین مشهور است. سکنۀ قینر پایین 145 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ عَ)
از ’زع ر’، مرد کم مال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جسم جامد غیرمتبلور سیاه رنگی که سطح شکستگی آن مانندشیشه ناصاف است و در اماکن نفتی قدیمی یافت میشود، ترکیب قیر همان ترکیبات هیدروکربورهای نفت است که درنتیجۀ اکسیداسیون حالت جمود پیدا کرده است، قیرهای طبیعی که به نام مومیایی و زفت رومی نیز نامیده میشوند و وزن مخصوص آنها بین 1/1 و 1/2 و سختی آنها کم و تقریباً 2 میباشد، علاوه بر ترکیبات هیدروکربور در ترکیب آنها ازت و اکسیژن و حتی گوگرد هم وجود دارد، در طبیعت ممکن است قیرهای معدنی با سنگهای آهکی آمیخته یا آنها را آغشته کرده باشد و در این صورت به نام آسفالت طبیعی نامیده میشوند، ساختن آسفالت مصنوعی هم با استفاده از همین آسفالتهای طبیعی صورت میگرفته، در پالایشگاههای نفت در ته دیگهای تصفیه مقادیر زیادی هیدروکربورهای خمیری یا جامد باقی میماند و آن همان قیرهای مصنوعی است که به بازار عرضه میشود و همه خواص قیرهای طبیعی را دارد، در بناها جهت جلوگیری ازنفوذ رطوبت قیر را به کار میبرند، قیر در حدود 100 درجه حرارت ذوب میشود، زفت رومی، مومیایی، قیر طبیعی، حجر قیر، اشبنت، قطران نفت، (فرهنگ فارسی معین)،
- قیراندای، که بقیر انداید،
- قیراندود، مقیر، قیراندوده، قیرمالید، اندوده قیر،
- قیراندوده، قیرمالیده،
- قیراندودی، حاصل مصدر است از قیراندود کردن،
- قیرفام، سیاه برنگ قیر،
- قیرگون، بمانندقیر سیاه:
گر ماه تیر شیر نبارید بر سرت
بر قیرگون سرت که فروریخته ست شیر،
ناصرخسرو،
اعلام قیرگون شب به قیروان مغرب رسید، (سندبادنامه)،
- قیری، منسوب به قیر، مثل قیر،
-، بسیار سیاه
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مرد لب پیچنده وقت سخن. (منتهی الارب) ، کسی که سخن را از بیخ حلق بیرون آورد. (از اقرب الموارد). رجوع به قیعر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ)
عنوان و لقب امپراتوران روم (عموماً) ، عنوان و لقب امپراتوران روم شرقی (خصوصاً). (فرهنگ فارسی معین). قیصر لقب یولیوس امپراتور روم (تولد 100 وفات 44 قبل از میلاد از میلاد) بود. پس از وی امپراتوران روم از خاندان وی رابه لقب قیصر خواندند و بعدها همه امپراتوران روم را قیصر نامیدند. (حاشیۀ برهان چ معین) :
محراب قیصر کوی تو عید مسیحا روی تو
عودالصلیب موی تو آب چلیپا ریخته.
خاقانی.
در روم ز اژدهای تیرت
زهر است نواله قیصران را.
خاقانی.
ستاده قیصر وخاقان و فغفور
یک آماج از بساط پیشگه دور.
نظامی.
دوزخی افتاده بجای بهشت
قیصر آن قصر شده در کنشت.
نظامی.
، عنوان و لقب امپراتوران آلمان، عنوان و لقب امپراتوران روسیه. ج، قیاصره. (فرهنگ فارسی معین)
بر وزن حیدر، فرزندی باشد که مادرش پیش از آنکه او را بزاید بمیرد و شکم مادر را بشکافند و آن فرزند را بیرون آورند و چون اول پادشاهان قیاصره که اغسطوس نام داشت اینچنین بوجود آمد بنابراین بدین اسم موسوم گشت. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
گمنام و ناشناخته نسب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیور
تصویر قیور
گمنژاد گم تبار
فرهنگ لغت هوشیار
آرامی تازی گشته کیسر پاژنام فرمانروایان روم عنوان و لقب امپراتوران روم (عموما)، عنوان و لقب امپراتوران روم شرقی (خصوصا) توضیح قیصر لقب یولیوس امپراتور روم بود و پس از وی امپراتوران روم از خاندان او را بلقبش قیصر خواندند و بعد ها همه امپراتوران روم بدین نام نامیده شدند، عنوان و لقب امپراتوران آلمان، عنوان و لقب امپراتوران روسیه تزار، جمع قیاصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعر
تصویر قعر
تک و پایان هر چیزی، ته، بن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته گژف هم آوای برف زفت گژف جسم جامد غیر متبلور سیاه رنگی که سطح شکستگی آن مانند شیشه ناصاف است و در اماکن نفتی قدیمی یافت می شود. ترکیب قیر همان ترکیبات قیر همان هیدروکربورهای نفت است که در نتیجه اکسید اسیون حالت جمود را پیدا کرده است. قیرهای طبیعی که به نام مومیایی و زفت رومی نیز نامیده می شوند و وزن مخصوص آنها بین 1، 1 و 2، 1 و سختی آنها کم و تقریبا 2 می باشد علاوه بر ترکیبات هیدروکربور در ترکیب آنها ازت و اکسیژن و حتی گوگرد هم وجود دارد. در طبیعت ممکنست قیرهای معدنی یا سنگهای آهکی آمیخته یا آنها را آغشته کرده باشد و در این صورت به نام آسفالت طبیعی نامیده می شوند. ساختن آسفالت مصنوعی هم با استفاده از همین آسفالتهای طبیعی صورت می گرفته. در پالایشگاههای نفت در ته دیگهای تصفیه مقادیر هیدروکربورهای خمیری با جامد باقی می ماند و آن همان قیرهای مصنوعی است که به بازار عرضه می شود و همه خواص قیرهای طبیعی را دارد. در بناها جهت جلوگیری از نفوذ رطوبت قیر به کار می برند. قیر در حدود 100 درجه حرارت ذوب می شود زفت رومی مومیایی قیر طبیعی حجر قیر اشبنت قطران نفت: کمندست گیسویش همرنگ قیر همی آید از دو لبش بوی شیر یا مانند (مثل) قیر. بسیار سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعیر
تصویر قعیر
دورتک گود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشعر
تصویر قشعر
خیار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیصر
تصویر قیصر
((قَ یا ق صَ))
لقب پادشاهان روم، جمع قیاصره
فرهنگ فارسی معین
جسم جامد یا نیمه جامد به رنگ سیاه مایل به قهوه ای که چسبنده است و بر اثر گرما نرم و سیال می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قعر
تصویر قعر
((قَ عْ))
گودی و ته چیزی
فرهنگ فارسی معین
امپراطور، کسرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
در ردیف قرار گرفته، مرتب
فرهنگ گویش مازندرانی